هنوز از ۲۳ خرداد و حمله جنایتکارانه امریکا و رژیم صهیونیستی، چند ماهی نگذشته است که دعواهای حیدری- نعمتی مسئولان در سطوح مختلف، به میان آنها بازگشته است. گویی همه با فراموشی آن جنایت به تنظیماتی بازگشتهاند که چندسالی، رویه و رفتار آنها شده است.
جنگ ۱۲ روزه اگرچه با حضور میدانی نیروهای مسلح و رهبری حکیمانه فرمانده معظم کل قوا، دشمن را «بیچاره» کرد، اما کیست که نداند، اگر اتحاد و انسجام ملی و حضور سرنوشتساز ملت ایران نبود، چه بسا سرنوشت جنگ به گونه دیگری رقم میخورد. دشمن استکباری هم در این جنگ برای همگان اثبات کرد که برای او مسئول و غیر مسئول، فلان جریان سیاسی و بهمان گروه فکری تفاوتی ندارد، او به کمتر از نابودی ایران راضی نمیشود، بنابراین برخی شعارهای فریبنده او خطاب به «ملت ایران» تنها یک شیوه تکراری و فریبنده برای ایجاد اختلاف در صفوف ملت بود. تنوع بیش از هزار شهید جنگ تحمیلی ۱۲ روزه از سالخورده و جوان، زن و مرد، دانشمند، فرمانده نظامی و حمله موشکی به نشست شورای عالی امنیت ملی، نشانه آشکاری از این فریبکاری بود.
این جنگ، اما با همه خسارات مادی و معنوی جبران ناپذیری که به کشور وارد کرد، فرصت بازسازی اعتماد و انسجام ملی را فراهم کرد و همه ملت ایران را با تمام تفاوتها، سلایق و تنوعات فکری، فرهنگی، قومی و مذهبی ذیل نام بزرگ «ایران» متحد کرد و همین نقطه، آغازی بر پایان ماجراجویی و دست اندازی دشمن شد. دشمن از فردای همین شکست، با درک این ویژگی مهم، کوشیده است با رخنه در اتحاد و اتفاق ایرانیان، بخت خود را در نفوذ و تفرقه و ضربه زدن به کشور بیازماید. انتظار طبیعی و بدیهی هم این بوده و هست که مسئولان اجرایی، تقنینی و قضایی، ضمن حفظ انسجام ایجاد شده، تمام تلاش خود را مصروف خدمت به مردم و برداشتن موانع اقتصادی و معیشتی پیش پای ملت نمایند، اما شوربختانه برخی زمزمهها و سازهای ناکوک خواسته یا ناخواسته، مسیری را دنبال میکند که مطلوب دشمن است.
اگر به درستی گفته میشود که امروز بزرگترین مصداق «مرگ بر امریکا» خدمت بیمزد و منت به مردم و رفع مشکلات آنهاست و مبارزه عملی و کارآمد با فساد و مفسد است، این باید به عمل پیوند بخورد. باید بدون هیاهو برای آن تدبیر شود. اکنون زمان تبلیغات انتخاباتی نیست، که فلان نماینده مجلس پشت تریبون برود و هرآنچه را که در ذهنش بافته به زبان بیاورد. او حق ندارد به بهانه «ایفای وظیفه نمایندگی» با حمله و هجمه به این و آن، تصویری سیاه از اوضاع کشور ترسیم کند. این نابخردی جز شلیک به اعتماد عمومی چه دستاوردی دارد؟
بی تدبیریها البته در حوزههای اجرایی هم کم دیده نمیشود. اینکه فلان وزیر در یک جمع دانشجویی با تفسیری وارونه از برجام و فرافکنی از «اسنپ بک» بگوید: اگر برجام بد بود، اسنپ بک شما را به نقطه صفر قبل از برجام برگرداند و باید از آن استقبال کنید!، به قدری سخیف است که هیچ توصیفی برای آن نمیشود آورد. آیا کف و سوت زدن جمعی برای شما آنقدر ارزش دارد که قلب واقعیت کنید؟ این مغالطه برای فرار از پاسخگویی را چگونه میتوان توجیه کرد؟ آیا اکنون برجام به نقطه صفر بازگشته است؟ پس سرنوشت همه تعهداتی که در پرتو برجام به طرفهای غربی سپردید و موبه مو اجرا کردید، چه میشود؟ حال آنکه از فردای امضای برجام نه تنها تحریمها برداشته نشد که به بهانههای مختلف، روز به روز به تعداد آنها افزوده شد.
روزگاری نه چندان دور، رئیس دولت تدبیر و امید برآمده از اصلاحات، در هر جمعی که حضور پیدا میکرد، یک کلید واژه داشت که مرتب آن را تکرار میکرد. او میگفت: «باید» این بشود و آن نشود. رهبر معظم انقلاب سال ۹۶ در دیدار رمضانی، سران قوا، مسئولان و کارگزاران نظام، پس از آنکه رئیسجمهور در حوزه اقتصاد سخنانی را ایراد کرد و طبق معمول «باید»هایی را طرح کرد، فرمودند: «مخاطب این بایدها کیست؟ خود ایشان. یعنی [مخاطب]این بایدها غیر از خود آقای دکتر روحانی و تیم کاریشان در دولت دوازدهم، هیچکس دیگر [نیست]؛ یعنی غالب این کارها، حالا بخشی از آنها ممکن است به مجلس یا به قوه قضائیه یا به بعضی جاهای دیگر ارتباط پیدا کند، اما عمدهاش کارهای خود مسئولان دولتی است؛ این بایدها را خود اینها بایستی انجام بدهند؛ اینها واقعیت است. مسئله اقتصاد خیلی مهم است».
اکنون هم برخی مسئولان ارشد اجرایی در هر جمعی که حضور پیدا میکنند، اگرچه سخنی از «باید» نمیگویند، اما جملات خود را شرطی کردهاند، «اگر» این بشود، آن میشود و «اگر» بخواهیم موفق شویم، باید فلان بشود. حال آنکه مصداق این شرط گذاشتنها و باید گفتنها باز هم دولت است. ملت در هر دوره از انتخابات به سلیقهای رأی میدهند و گرایش پیدا میکنند که در پرتو تبلیغات انتخاباتی وعده آن را دادهاند. برای یک نماینده یا مدیر اجرایی اکنون زمان عمل به وعده هاست، زمان «تدبیر» است، نه «تکبیر» گرفتن از مردم. شما انتخاب شدهاید برای حل مشکلات مردم چاره اندیشی کنید و این میسر نمیشود جز با اصلاح روشهای معیوب گذشته، حذف مقررات دست و پاگیر و قوانین زائد که بعضاً فسادزا هم هستند.
کشور ایران متاثر از شرایط اقلیمی، سالهاست که درگیر یک خشکسالی طولانی شده و بدیهی است که باید برای حل این بحران چاره اندیشی کرد. اگرچه کسی از دولت مستقر، انتظار معجزه ندارد، اما پذیرفته نیست که این مشکلات را به گذشته ارجاع بدهد. هر دولتی میراثدار دولت پیش از خود است و به زودی او هم برای دولت آینده ارثی به جا خواهد گذاشت. دولت مستقر نباید و حق ندارد بگوید «انا رب الابل» و آینده را به حال خود رها کند که خوشبختانه این روحیه در شخص رئیسجمهور دیده نمیشود. با این حال از مسئولان اجرایی انتظار نمیرود درباره بحران خشکسالی و جیره بندی آب و حتی تخلیه تهران، چنان افراط کنند که دل ملت را خالی کند. سلب اعتماد و امید از مردم همان مطالبهای است که دشمن میخواهد. مراقب باشیم در چگونگی مواجهه با مشکلات جانب تدبیر و عقلانیت را رها نکنیم. فرهنگسازی و دعوت به مصرف بهینه انرژی سخن حقی است که اگر به درستی منتقل نشود خود بحران ساز خواهد بود. اما دولت ابزارهای زیادی برای اعمال مدیریت دارد، چرا باید به گونهای اظهرنظر شود که گویی برنامهای برای کنترل بحران کم آبی ندارد؟ دشمن همچنان در کمین است، تا از هر حادثه یا اظهارنظر نسنجیدهای موج آفرینی رسانهای کند، همه باید ضمن التزام عملی به وحدت و انسجام ملی، مراقب باشند، در زمینی بازی نکنند که او طراحی کرده است.