هرچند در طول تاریخ نمونههای مکرری از جعلیات و تحریفات به دست بنیاسرائیل گزارششده که ما آنها را بهعنوان «اسرائیلیات» میشناسیم، اما گویا در زمانه حاضر نیز وارثان آنها، یعنی صهیونیستها هم دستکمی در این مورد ندارند. ادعاهای رژیمصهیونیستی درباره تلفات حملات اخیر ایران، نمونهای بیسابقه از مهندسی آمار برای فریب افکار عمومی است. این ارقام نه بر پایه واقعیت، بلکه بر اساس معادلات سیاسی طراحیشدهاند و تناقضهای عددی آنچنان فاحش است که منطق ریاضی و تجربیات میدانی جنگ را به چالشی مضحک کشیده است.
نخستین شعبده، معمای نیمکشتههای جنسیتی است: ادعای ۲۹ کشته با ترکیب ۷۱/۶۰ درصد زن (۶/ ۱۷ نفر!) و ۲۹/ ۳۹ درصد مرد (۴/۱۱ نفر!). پرسش بنیادین اینجاست: چگونه ممکن است «نیم انسان» کشته شود؟ این محاسبات نهتنها نقض بدیهیترین اصول آمار انسانی است، بلکه با الگوهای جهانی جنگ در تضاد کامل قرار دارد. در تمامی درگیریهای مدرن – از غزه تا یمن – سهم مردان در تلفات ۷۰ تا ۸۵ درصد بوده است. آیا موشکهای ایران هوشمندانه تنها زنان را هدف گرفتهاند؟!
تناقض دوم در ادعای غیرممکن رهگیری ۹۹ درصد پهپادها نهفته است. اسرائیل مدعی شد ۱۰۵۰ پهپاد ایرانی شلیک شده که ۹۹ درصد آنها (۱۰۴۰ فروند) نابود شدهاند. این در حالی است که حتی پیشرفتهترین سامانههای پدافند جهانی – از جمله گنبد آهنین در حملات پرحجم و اشباعی (همانند عملیات اخیر) هرگز به چنین موفقیت قطعیای دست نیافته است. رسانههای خود اسرائیل پیشتر به ناکارآمدی این سامانه در برابر حملات انبوه اعتراف کردهاند.
اما اوج تناقضگویی در معجزه ۵۰ موشک اصابتی آشکار میشود: چگونه تنها ۵۰ موشک توانستهاند ۱۵ هزار آواره (۳۰۰ نفر به ازای هر موشک!)، ۳ هزار و ۵۰۸ مجروح (۷۰ نفر به ازای هر موشک!) و ۴هزار و ۱۶۵۰ درخواست خسارت (۸۳۳ مورد به ازای هر موشک!) تولید کنند؟ این در حالی است که نسبت کشته به مجروح ۱:۱۲۱ است، حالآنکه حتی در فاجعهبارترین حملات تاریخ – مانند هیروشیما – این نسبت از ۱:۱۰ فراتر نرفته است.
تخمین واقعبینانه تلفات بر اساس دادههای جانبی، پرده از حقیقت برمیدارد:
هر موشک بالستیک اصابتی در مناطق شهری بهطور متوسط پنج تا ۲۰ کشته برجا میگذارد.
حتی با فرض پذیرش ادعای ۵۰ اصابت، حداقل ۲۵۰ تا ۱۰۰۰ کشته انتظار میرود.
نسبت مجروحان اعلامی (۳۵۰۸ نفر) نیز با توجه به الگوهای جنگی (۵ تا ۱۰ مجروح به ازای هر کشته) تلفات واقعی را دستکم ۳۵۰ نفر نشان میدهد. برخی منابع مستقل حتی این رقم را تا ۴ هزار نفر برآورد کردهاند.
پشت پرده این آمارسازی دو هدف کلیدی نهفته است:
۱. کاهش نمادین تلفات انسانی (۲۹ نفر با اعداد اعشاری!) برای پنهان کردن شکست امنیتی در برابر امواج موشکی ایران و مهار بحران روانی در جامعه اسرائیل.
۲. اغراق در خسارات مالی (۴۱۶۵۰ درخواست!) برای جلب حمایتهای اقتصادی از متحدان غربی و ساخت روایت «قربانی بودن» در رسانهها.
اعلام آمار واقعی بهمعنای اذعان به شکست سنگین در برابر قدرت موشکی ایران و برملا شدن ناتوانی گنبد آهنین و ساختار دفاعی رژیمصهیونیستی است. علاوه بر آن، چنین آماری ممکن است موجی از ناامیدی، اعتراض و بحران درون جامعه اسرائیل بهوجود آورد؛ موضوعی که این رژیم با مهارت در پی مهار آن از طریق سانسور رسانهای و دستکاری اطلاعاتی است. این در حالی است که آمارهای اعلامشده از سوی رژیم اسرائیل درباره تلفات، مجروحان، آوارهها و میزان موفقیت پدافند، به دلایل متعدد از نظر منطقی، ریاضی، تجربی و نظامی با واقعیات میدانی تطابق ندارد و بهنظر میرسد تلاشی هدفمند برای کاهش فشار روانی و سیاسی ناشی از حمله بیسابقه ایران به سرزمینهای اشغالی باشد.
در پایان، پرسش اساسی این است: آیا جامعه جهانی این اسرائیلیات آماری و عددسازیها را خواهد پذیرفت؟ پذیرش روایت اسرائیل به معنای تأیید نیمکشتهها و «موشکهای آوارهساز» است – سناریویی که حتی در داستانهای علمیتخیلی نیز بیسابقه است. امروز وظیفه نهادهای بینالمللی است که با اعزام هیئتهای مستقل به محلهای اصابت، پرده از این مهندسی حقیقت بردارند. تاریخ ثابت کرده آمار جنگافروزان، پیش از آنکه سند باشد، افسانهای برای توجیه شکست است.