جوان آنلاین: داوود مدرسیان در شبکه اجتماعی x نوشت: تنهایی استراتژیک ایران، مفهومی است که نخستین بار از سوی دکتر محیالدین مصباحی متخصص در مطالعات استراتژیک، ساکن امریکا و استاد دانشگاه بینالمللی فلوریدا مطرح شده و بعد از آن از سوی برخی دیگر از متخصصین تکمیل و مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. این مفهوم بدان معناست که ایران چه آگاهانه و خودخواسته و چه ناخواسته و از روی ناچاری، در طول تاریخ چندهزار ساله خود، به گونهای استراتژیک تنها و از هرگونه اتحاد معنادار و متصل به قدرتهای بزرگ محروم بوده است. اشاره مصباحی به این واقعیت است که ایران در طراحی، تدوین، کاربرد و پیشبرد استراتژیهای کلان خود همیشه تنها بوده است. از این رو «تنهایی استراتژیکی ایران» موید وضعیتی است که در آن ایران فاقد هرگونه اتحاد طبیعی با ابرقدرتی جهانی یا قدرتی بزرگ است. این نظریه معتقد است، ایران به عنوان کهنترین دولت و تمدن تاریخ، همواره دولتی تدافعی بوده تا تهاجمی، در طول تاریخ هیچوقت متحد استراتژیک نداشته و همیشه مورد هجوم و حمله امپراطوریها و قدرتهای شرق و غرب و شمال بوده و حداقل پنج بار از سوی یونانیان و مقدونیان، اعراب، ترکان، مغولها و تاتار نیز اشغال شده است، اما ققنوسوار از زیر تلی از خاکستر بلند شده است. به گواه تاریخ، ایران هیچگاه متحدی استراتژیک در میان قدرتهای بزرگ نداشته که در میانه خطر نظامی یاریاش کنند این بدان معناست که در بزنگاههای سرنوشتساز که بقای کشور در معرض خطر و فروپاشی بوده، هیچ کشوری در کنار ایران نایستاده است. با این وجود ایران، هیچگاه به لحاظ ژئوپولتیکی منزوی نبوده است، چراکه در جایگاهی ژئواستراتژیک نشسته و بر معادلات و مناسبات جهانی مؤثر بوده. ایران در پیوندگاه سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا جای دارد. جنگهای بیشمار تحمیلی همواره این سرزمین را در طول تاریخ مورد هجوم قرار داده و قدرت مرکزی ایران را تضعیف کرده است. تاریخ گواهی میدهد که هروقت حکومت مرکزی تضعیف شده یا گرفتار اختلافات درونی بوده، در برابر حملات و هجمهها نتوانسته مقاومت کند، یا گوشهای آن جدا شده یا هم کل کشور اشغال شده است. فشارهای ژئوپلتیک بیرونی، حاکمان ایران را دائماً گرفتار دفاع از کشور در برابر مهاجمین کرده و در نتیجه قدرت مرکزی در ایران. همواره در معرض تهدیدات درونی و شورشهای مدام نموده. با این وجود، این ایران «مقاومت» و «مداومت» داشته است. برخی نقدها نیز به این نظریه وارد است و نمیتوان بهطور کامل همه ابعاد آن را تأیید کرد. ولی به طور کلی میتوان از این نظریه برای تقویت «واقعگرایی» در داخل استفاده کرد. باور به تنهایی استراتژیک ایران ما را به این واقعگرایی میرساند که تنها راه بقا و حفظ موجودیت ایران، رشد درونزاست. همان «اصل خودیاری» در روانشناسی که افراد باید مسائل و مشکلاتشان را با تکیه بر درون خود حل کنند و با تکیه به عوامل بیرونی، مشکل حل نمیشود. اصل خودیاری در روابط بینالملل، یعنی دولتها با تکیه بر ظرفیتها و امکانات و منابع داخلی خوشان، مسائل و نیازهای خود را برطرف کنند. مصباحی معتقد است: «کشوری که مرزهایش خاکریز دفاعی آن باشد، باید به درون خود تکیه کند.» به عقیده حقیر، باور به تنهایی استراتژیک ایران ما را به این واقعگرایی میرساند که در کنار تکیه بر درون و رشد درونزا، اما نباید خاکریزهای دفاعی کشور را مرزهای جغرافیایی خود قرار دهیم، بلکه با تاکتیکها و برنامهریزیها و پیمانهای غیراستراتژیک با قدرتهای غیرمتخاصم (چون پیمان استراتژیک امکانپذیر نیست) با تعریف منافع مشترک یا اتحاد بر دشمن مشترک، یکسری از نیازهای خود را برطرف کنیم و هم با اتحاد و تقویت گروههای مقاومت، دشمن را در مرزهای خودش به خود مشغول کنیم. البته در کنار «واقع گرایی» و توجه به منافع و امنیت ملی، آنچه میتواند اهداف و امنیت ایران اسلامی را تقویت کند «ایدئولوژی انقلاب اسلامی» و «ایدئولوژی مقاومت» در برابر قدرتهای سلطهجو و مستکبر است. استراتژی توسعه محور مقاومت که پیوند ایدئولوژیک و اعتقادی با ایران دارد در سه دهه اخیر توانسته بازدارندگی نامتقاران ایران را در برابر بیگانگان تقویت کند و جلوی اقدامات تهاجمی متجاوزین را بگیرد. درست بعد از تضعیف این گروهها، دشمن توانسته به حریم ایران دسترازی کند. به نظر میسد «تقویت درونی» در کنار «پیوند استراتژیک و ایدئولوژیک با گروههای مقاومت» و ترویج روحیه مقاومت در بین ملتها میتوانند بازدارندگی کشور را تقویت کند و امنیت آینده ایران را تضمین نماید.