خلیج فارس یعنی پهنهی پاک زلالیها
در این خاک کهن، سرچشمهی فرخندهفالیها
کنام آبی ایرانیان از باستان باشد
نه استخر شیوخ نوظهور و تازهوالیها
بگیرند از خلیج فارس، رونق در دل ایران
شقایقها اگر سرخاند یا سبزند شالیها
نه تنها در جنوب، آیینهی فخر است بر ساحل
که مانند خزر تاجی است بر فرق شمالیها
کنار دارها آواز میخوانند با یادش
زنان و دختران وقتی که میبافند قالیها
به نام فارس در تقویمها ثبت است تا محشر
ز عبریها و هجریها گرفته تا جلالیها
طلا را مس نمیخوانند در صنعتگری هرگز
سفیهان! دست بردارید، از این خوشخیالیها
بمالای خصم! چشمت را مگر از خواب برخیزی
که خواهی دید زین هذیان باطل، گوشمالیها
به خاک ساحلش مالیده شد بسیار پیش از این
دماغ انگلیسیها و پوز پرتغالیها
بدانای طفل بیتاریخ، صدها قرن در ایران
بسا پیر مغان خندیده بر این خردسالیها
خلیج فارس میبلعد تو راای دزد دریایی
ز حرف یاوه کن پرهیز در آشفتهحالیها
چه آمد بر سر کاخ سفیدای باختر؟ کمکم
غروب غرب نزدیک است زین قحطالرجالیها
افشین علا - اردیبهشت ۱۴۰۴