پدر به عنوان یکی از مراقبین اصلی در کنار مادر نقش کلیدی در رشد و پرورش روانی و معنوی فرزندان خانواده دارد. به عبارتی پدر یک نقش مکمل کنار مادر به عنوان مراقب اصلی دارد که میتواند تعیینکننده آینده و بزرگسالی فرزندان باشد.
در فرهنگ ما یا دیگر فرهنگها متأسفانه کمتر به نقش پدر پرداخته شده است، چراکه پدران زمان کمتری را با فرزندان سپری میکنند، این در حالی است که مسائل پرورشی را با مادر میدانند، ولی در فرآیند رشد روانی کودک هم پدر و هم مادر سهم برابر و هر کدام جایگاه خود را دارند. اهمیت نقش پدر را نمیتوان نادیده گرفت و نتیجه آن را در بزرگسالی و در ارتباطات فرد با همسرش خواهیم دید. نقش پدر را نباید به مادر واگذار شود، چراکه یک منبع عشق و دلبستگی برای فرزندان هستند.
پدر در کنار مادر نقش حمایتگر دارد و کسی است که به موقع به فرزندانش کمک فکری و روانی میرساند و مسائل مربوط به رشد و پرورش کودکان را پیش میبرد. این نقش غیرقابل انکار است و نمیتوان نادیده گرفت.
مسائل دوران کودکی در دوره بزرگسالی نمود پیدا میکند و اینجا اگر نقش والدین به شکل درستی ایفا شود، سلامت روان کودک در بزرگسالی تأمین میشود. بنابراین پدر علاوه بر پشتوانه مادی (به عنوان آخرین ویژگی حمایتگرایانه) پشتوانه روانی کودک و فرزند است و نقش ثابتی در رشد فرزندان دارد. اگر نخواهیم بگوییم نقش پدر بیشتر از مادر است، کمتر هم نیست و این را نمیتوان انکار کرد و نادیده گرفت.
صمیمیت به معنی نفی احترام به پدر نیست
صمیمیت پدر با فرزندان به هیچ وجه به معنای نفی احترام در روابط نیست و نباید هم باشد. اگرچه امروز جایگاه پدر مثل دیروز تعریف نشده است، اما طی تفاوت فرهنگی که در سالهای اخیر رخ داده و با افزایش درگیرشدن پدرها در مسائل تربیتی فرزندان، نقش پدر تفاوت پیدا کرده است.
این صمیمیت بد نیست، اما در عین حال میتوان با صمیمیت احترام را نیز پیش برد. هرچند که نقش پدران متفاوت از قبل شده است، اما شاید پدران در این صمیمیتی که تجربه میکنند بیشتر از قبل نقش والدانه و پدرانه خود در مسائل تربیتی فرزندان را درک کنند.
البته صمیمیت را در قالب بیاحترامی یا حرف زدن بیمحابا نباید تعریف کرد. باید کاری کنیم تا کودکان بدون ترس از نادیده گرفته شدن و قضاوت کردن با ما گفتگو داشته باشند، ضمن اینکه باید بدانند حمایتگر اصلی پدر خواهد بود.
صمیمی شدن فرزندان با پدر به معنی این نیست که جایگاه و نقش پدر ضعیف شده، بلکه به این معنی است که در فرهنگ ما بازتعریفی از نقش پدر صورت گرفته است که با نیازهای روانی و روزمره ما قرابت بیشتری دارد. اتفاقاً از یک جهت خوب است، چراکه ترس از سلطهگری والد وجود نخواهد داشت.
خانواده نیاز به فضای آرام دارد
فضا و محیط خانواده باید توأم با آرامش برای هر یک از اعضا باشد تا نیاز روانی خود را در آن تأمین کنند. در شرایط اقتصادی فعلی که پدر خانواده بیشترین درگیری را دارد، شاید نیاز باشد که فضای مضاعف برای آنها از نظر آرامش تأمین شود تا بازسازی روانی به شکل سالمتری دریافت شود. افزون بر این نقش مادر در تربیت فرزندان کلیدی و حساس است. فرزندان ما الگوی اصلی ارتباطات هستند. شاید از طریق یک رابطه امن و سالم بین همسران بتوانیم نوع و چگونگی تعامل آنها با بزرگترها و حتی همسالان خود را آموزش دهیم. به همین خاطر وقتی مادر خانواده یک شیوه سالمی برای ارتباط با همسر خود برقرار میکند، همسر او نیز این روش را پیاده میسازد.
قطعاً گفتگو در فضای مشخص اثر بیشتر و بهتری دارد و زمانی رخ میدهد که هر دو طرف به یک اندازه آمادگی لازم را برای گفتوشنود داشته باشند. خستگی جسمی، خستگی روانی را به دنبال دارد. اگر ما به این نتیجه برسیم که گفتوگوی مؤثر و معطوف به هدف داشته باشیم، باید شرایط را در نظر بگیریم و نگذاریم عوامل زمینهای مانعی در راه گفتوگوی مؤثر شود؛ عوامل زمینهای مثل خستگیهای روزمره پدر و مادر که به انحای مختلف خود را نشان میدهد زمانی که به حداقل برسد قطعاً راه را برای مذاکره سالم باز میکند. برای مطرحکردن خواستههای مهم باید شرایط امنی فراهم شود که گفتوگوی متقابل در این زمینه کمک میکند، اما باید تلاش کرد فشار مضاعفی به اعضای خانواده وارد نشود.
شاید لازم باشد آموزشهایی در قالب مهارتآموزی ارائه شود تا زوجین یاد بگیرند مسائل خود را در قالبی مطرح کنند که حداقلترین تنش را به دنبال داشته باشد.