کد خبر: 1106526
تاریخ انتشار: ۰۶ مهر ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۹
در ستایش مولانا که فردا روز گرامیداشت اوست
«مولوی» شاعر دردانۀ تاریخ ادبیات ایران است که او را در کنار فردوسی، حافظ، سعدی و نظامی گنجوی، یکی از پنج قله و از ستون‌های زبان و ادبیات فارسی به حساب می‌آورند. این‌ها پایه‌های مستحکم ادبیات ما هستند چراکه بعد از این‌ها هرکسی که شاعرانگی کرده، بی‌نیاز از آن‌ها نبوده
یلدا تقدیری

«مولوی» شاعر دردانۀ تاریخ ادبیات ایران است که او را در کنار فردوسی، حافظ، سعدی و نظامی گنجوی، یکی از پنج قله و از ستون‌های زبان و ادبیات فارسی به حساب می‌آورند. این‌ها پایه‌های مستحکم ادبیات ما هستند چراکه بعد از این‌ها هرکسی که شاعرانگی کرده، بی‌نیاز از آن‌ها نبوده. کدام ایرانی است که مولانا را نشناسد و در عمر خود اشعاری از او را زیر لب، با خود زمزمه نکرده باشد؟ ایرانیان و دیگر اهالی زبان فارسی قرن‌هاست که با اندیشه‌های مولوی آشنا هستند؛ چه عاشقانی که شب و روز با اشعار او گریستند و در روزگارانی که هنوز رسانه‌ها متولد نشده بودند و برای سرگرمی حتی یک رادیو یا تلویزیون نبود، خانواده‌های ایرانی وقت خود را با خواندن «مثنوی معنوی» مولانا سپری می‌کردند. در شب‌نشینی‌ها دور هم جمع می‌شدند، کودک و بزرگ، پیر و جوان کنار یکدیگر حکایت می‌خواندند و با قند داستان‌های او، تلخی ایام را از یاد می‌بردند. امروز، اما با تغییر سبک زندگی و در بحبوحه زندگی مدرنیته، گاهی اشعاری کوتاه از او در تلفن همراه خود می‌خوانیم و در فضا‌های اجتماعی از بریده‌های اشعار او استفاده می‌کنیم.
مولانا شاعر ملی ماست و زنده بودن اشعار او در روزگار ما بیانگر آن است که آفتاب عمر او هیچ‌گاه غروب نمی‌کند. اگر چه در کتاب‌های ادبی، مولانا را متولد ربیع‌الاول سال ۶۰۴ هجری قمری دانسته‌اند؛ اگر این درست باشد و اگر او امروز زنده بود «۸۳۹» یا «۸۴۰» سالش بود! اما او واقعاً زنده است و در تمام این سال‌ها اندیشه‌های او را زندگی کردیم و پس از این نیز تفکرات او، به عنوان میراثی به آیندگان منتقل خواهد شد.
مثنوی او شرح درد اشتیاق و دلدادگی است و هر کدام از حکایت‌های آن، داستان یکی از ماست. در نگاه مولانا «انسان» از عالم بالا به زمین افتاده است. انسانِ از معشوق جدا افتاده‌ای که باید بکوشد تا خود را از زندان این دنیا رها کند:
این جهان زندان و ما زندانیان/ حفره کن زندان و خود را وا رَهان.
از نظر او رمز و راز زندگی «عشق» است. انسان به واسطه عشق است که می‌تواند از گذرگاه‌های مخوف دنیایی عبور کرده و به سلامت خود را به مقصد برساند. عشقی که جز عشق معنا نمی‌شود:
هرچه گویم عشق را شرح و بیان/، چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گرچه تفسیر زبان روشنگرست/ لیک عشق بی‌زبان روشن‌ترست.
چون قلم اندر نوشتن می‌شتافت/، چون به عشق آمد، قلم بر خود شکافت
عقل در شرحش چو خر در گِل بخف/ شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
آفتاب آمد دلیل آفتاب/ گر دلیلت باید از وی رو متاب
به نظر مولانا زندگی با مرگ تمام نمی‌شود؛ بلکه مرگ، آغاز زندگی دوباره است. برای عاشقان خداوند، مرگ واسطه‌ای برای وصال است؛ جایی که عاشق و معشوق به هم می‌رسند و با هم یکی می‌شوند:
از جمادی مُردم و نامی شدم/ وز نما مُردم به حیوان سر زدم
مُردم از حیوانی و آدم شدم / پس چه ترسم، کی ز مردن کم شدم
حملۀ دیگر بمیرم از بشر / تا برآرم از ملائک بال و پر
تا آنجا که می‌گوید:
پس عدم گردم، عدم، چون ارغنون / گویدم که انا‌الیه راجعون
به شمار آوردن هشتم مهر ماه به عنوان روز بزرگداشت مولوی، برای ایرانیان بهانه‌ای است تا کمی بیشتر به سرمایه‌های ملی خود توجه کنند. مولانا شاعر همیشۀ تاریخ این سرزمین است. شاعری که هیچ‌گاه تمام نمی‌شود.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار