آیا شما گیرنده هستید؟!
گیرندهها دنبال منفعت خودشان هستند. در هر معامله یا ارتباطی دنبال سود هستند. فرض کنید به تازگی با خانواده یک رئیس بانک وصلت کردهاید. این رئیس فامیل درجه چهار دامادتان است ولی شما برای پیشبرد اهدافتان ترجیح میدهید به او نزدیک شوید. دوز صمیمیت را زیاد کنید تا از این ارتباط به نفع خودتان برای اخذ وام یا سایر موارد احتمالی، بهرهمند شوید. او را خارج از عرف میهمان میکنید و دیگران از این نزدیکی مشکوک، متعجب میشوند.
یا شما قرار است برای یک مأموریت کاری به شهرستان بروید. آنجا نمیخواهید خیلی هزینه تراشی کنید. سراغ دوست چند سال قبلتان میروید و با روشن کردن دوباره شعله رفاقت، خانه او میهمان میشوید. شما قصدتان دوستی نیست. بیشتر دلتان برای خودتان میسوزد. ترجیح میدهید در این دوستی شما گیرنده باشید. یا در فامیل دست بگیر داشته باشید و مدام آه و ناله کنید و دنبال شکار سوژههای مالی مناسب باشید. ترجیح میدهید به جای اینکه در پروژه دیگران سرمایهگذاری کنید، دیگران شما را امین بدانند و امور را دستتان بسپارند. دوست دارید کنار باجناقتان بنشینید و بدون صرف هیچ هزینهای تمام اطلاعات لازم در زمینههای مختلف را کسب کنید. دوست دارید اگر پسر عمویتان مکانیک است ماشین را با دستمزد کمتر یا مجانی برایتان تعمیر کند. یا اگر همکارتان فروش لوازم خانگی دارد، با ذوق نزدش بروید و همه چیز را حتی آنهایی که ضرورتی برای خرید ندارد، قسطی بخرید. توجیهتان این است حالا که فلانی هست. من کوپنم را سوزاندهام پس بگذار از این موقعیت استفاده کنم. گاهی به کسی شامل دوست یا فامیل کمکی میکنید ولی در بزنگاه خاص دو برابر مهر و کمک خود را از او طلب میکنید. اسمش را میگذارید زرنگی!
در هر موقعیتی حتی کمک یا مهربانی به اطرافیان دنبال سود و منفعت خوتان هستید. اگر در مراسم سالگرد یا ختمی شرکت میکنید، حتماً قبلش حساب میکنید که این حضور در مراسم چه سودی برای شما دارد؟ اگر کسی را میهمان کنید، حتماً میخواهید او را برای روز مبادا در آب نمک نگه دارید.
اگر با کسی رستوران میروید، سعی میکنید با زیرکی هزینه را گردن طرف مقابلتان بیندازید. اگر جایی بروید و از چیزی خوشتان بیاید، توقع دارید آن را به شما ببخشند و گاهی خودتان با پررویی آن را طلب میکنید.
شما اهل رقابت هستید و معتقدید اگر نخوری خورده میشوی. پس تمام تلاش خود را برای این مبارزه به کار میبرید. گاهی دیگران را فدای خواستهها و کمال گرایی خود میکنید. شما برای اثبات تواناییتان دست به خودستایی میزنید و معتقدید خودتان بیشتر از همه باید هوای خودتان را داشته باشید.
شما در محل کار، فقط به موفقیت و در چشم بودن خودتان فکر میکنید. شما در مقابل کارفرمای خود وقتی حرف از حقوق و دستمزد میزنید، یک گیرنده هستید و منافع شرکت برایتان مهم نیست.
شما حتی به اسم مهربانی و دست به خیر بودن ماشین خواهرتان را نقد میخرید ولی در واقع فکر سودی هستید که در جیبتان سرازیر میشود. خواهرتان پول لازم است و شما این موقعیت طلایی را مغتنم میشمارید.
آیا شما بخشنده هستید؟
بخشندهها از اسمشان پیداست که دل بزرگی دارند و منافع بقیه را به خواست یا سود خودشان ارجح میشمارند.
هستند رئیس کارخانههای بخشندهای که بیش از سود کردن مالی خود، دنبال شاد کردن و بهبود کیفیت زندگی کارکنان خود هستند. هستند معلمانی که بیش از حقوق دریافتی به دانشآموزان بیبضاعت درس میدهند یا برای هم سطح شدن سواد علمی دانشآموزان بیهیچ چشمداشتی کلاس جبرانی برگزار میکنند.
بیشمارند پزشکان بخشندهای که سلامت بیمار را به دستمزد آنچنانی خود ترجیح میدهند. پزشکانی که به مناطق محروم میروند و بیهیچ توقعی به مردم خدمت میکنند. هستند مدیران مؤسسات خیریهای که شب و روز برای جلب کمکهای مردمی در تلاشند و خوشحال کردن آدمها و نشستن لبخند روی لب مددجوها برایشان حکم پاداش دارد.
هستند بیشمار سربازانی که در گمنامی و فقط برای خدمت ِ مردم، جنگ میکنند و در غربت و گمنامی شهید میشوند. آنها بخشندهاند و امنیت ملی را به دنیای خود ترجیح میدهند.
بخشندهها شب امتحان برای آنهایی که کم هوشترند کلاس رفع اشکال میگذارند. در اداره جور همکار مظلومشان را میکشند. چون بخشندهاند، مسئولیت همکارشان را که یک هفته مرخصی رفته به جان میخرند. اگر در مناقصه شرکت کنند به نفع همکار خود کنار میکشند. آنها ممکن است هر کاری کنند تا منافع دیگری حفظ شود.
آیا شما یک برابرطلب هستید؟
این دسته ولی معتقد است از هر دست بگیری از همان دست پس میگیری. یعنی سودی برابر با آنچه هزینه کردهاند، طلب میکنند. اگر یک بار میهمانی رفتند و شام خوردند همان یک بار جبران میکنند. اگر کسی برایشان قدم خیری برداشت همان یک بار قدم خیرشان را در موقعیت مشابه جبران میکنند. اگر کسی به جای آنها مسئولیت کاری را پذیرفت، در اولین فرصت این لطف را جبران میکنند و دلشان نمیخواهد زیر منت کسی باشند یا نمیخواهند با بخشندگی بیشتر هالو و پپه به نظر برسند.
هر سه گروه میخواهند از نردبان موفقیت بالا بروند و برای روابط خود استراتژی ویژه دارند. فقط اینکه بخشندهها محبوبترند. وقتی کسی بخشنده است دیگران با او همسو میشوند، حمایت میکنند و شاید او زودتر به هدف خود برسد ولی فرد گیرنده اغلب دشمنان بیشتری دارد و حس حسادت را در رقبای خود بیشتر برمیانگیزد.
موفقیت بخشندهها یک جور دیگر است
آدام گرانت در کتاب بده و بستان خود مینویسد: «اگر چه بسیاری از ما تصور میکنیم که بخشندهها بیعرضه و پخمهاند، اما باید بدانید که آنها به طرزی باورنکردنی موفق هستند... گیرندهها، برابرطلبها و بخشندهها همگی میتوانند به موفقیت برسند...، اما در موفقیت بخشندهها یک چیز متمایز وجود دارد؛ موفقیت آنها همچون آبشاری روی سر بقیه هم فرو میریزد در حالی که وقتی گیرندهها میبرند، معمولاً یک نفر میبازد.» اگر اشتیاق داشتید بیشتر بدانید بقیه ماجرا را در کتاب بده و بستان آدام گرانت بخوانید.