کد خبر: 1085445
تاریخ انتشار: ۳۱ فروردين ۱۴۰۱ - ۲۲:۰۰
چند و، چون کودتای شهید سپهبد محمدولی قرنی در آیینه روایت‌ها و تحلیل‌ها
در روز‌هایی که بر ما می‌گذرد، شهادت اولین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی، ۴۳ ساله می‌شود. در زندگی سیاسی شهید سپهبد محمد ولی قرنی، ماجرایی وجود دارد با عنوان تلاش برای کودتا علیه پهلوی دوم، در دوره‌ای که ریاست رکن ۲ ارتش را بر عهده داشت.
نیما احمدپور

در روز‌هایی که بر ما می‌گذرد، شهادت اولین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی، ۴۳ ساله می‌شود. در زندگی سیاسی شهید سپهبد محمد ولی قرنی، ماجرایی وجود دارد با عنوان تلاش برای کودتا علیه پهلوی دوم، در دوره‌ای که ریاست رکن ۲ ارتش را بر عهده داشت. این فصل از زندگی وی، در نگاه برخی تاریخ‌پژوهان، به دلیل عدم انتشار و تجمیع اسناد مرتبط، مبهم می‌نماید. در مقال پی آمده و به مدد پاره‌ای از روایات و تحلیل‌ها سعی شده است ابعاد این موضوع قدری شفاف گردد. مستندات این نوشتار، بر تارنمای پژوهشکده تاریخ معاصر ایران آمده است. امید آنکه علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

کیستی ریاست رکن ۲ ارتش، پس از ۲۸ مرداد!
خوانش ماجرای کودتای سپهبد محمد ولی قرنی، بدون نظری کلی بر حیات نظامی و سیاسی وی، ناتمام می‌نماید. از این روی و در صدر این مقال، به مرور فراز و فرود‌های زندگی وی پرداخته‌ایم. تک نگاشته ذیل، توسط فریده شریفی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران به نگارش درآمده است:
«سید محمد ولی‌الله قرنی فرزند میرزا آقاخان، در سال ۱۲۹۲ ش در تهران متولد شد. او تحصیلات ابتدایی خود را در دبیرستان‌های دارالفنون و نظام به پایان رسانید و در سال ۱۳۰۹، وارد دانشکده افسری شد و دو سال بعد با درجه ستوان دومی فارغ‌التحصیل شد. قرنی دوره ستاد جنگ دانشگاه جنگ و دوره سه ماهه این دانشگاه را نیز با موفقیت طی نمود. وی در سال ۱۳۲۹، با درجه سرهنگی فرمانده تیپ مستقل رشت شد و در سال ۱۳۳۰ سرتیپ شد. وی بعد از کودتای ۲۸ مرداد، به ریاست رکن دوم ستاد ارتش رسید و در مهر سال ۱۳۳۶، درجه سرلشکری گرفت. از مهم‌ترین حوادث اواخر سال ۱۳۳۶، افشای کودتای سرلشکر ولی‌الله قرنی بود که گفته شد وی در نظر داشته تا با حمایت سیا طی کودتایی شاه را از سلطنت خلع کند و حکومتی نظامی در ایران برقرار سازد. درباره انگیزه قرنی و نیز موضوع پشتیبانی امریکا از به راه انداختن کودتایی واقعی ضد محمدرضا و نیز نقشی که انگلیسی‌ها و MI۶ در افشای این کودتا و مجریان آن برعهده داشتند، ارزیابی دقیقی در دست نیست. علی‌الظاهر به رغم اتهام بسیار سنگینی که متوجه قرنی بود، مجازات قابل اعتنایی برای او تعیین نشد و به خاطر وساطت امریکا برخورد شدیدی با او صورت نگرفت! در سال ۳۷ او فقط به سه سال زندان محکوم و چند ماه قبل از پایان محکومیت، آزاد و از ارتش اخراج شد. فردوست در خاطراتش در رابطه با کودتای قرنی می‌گوید: سرویس اطلاعاتی بریتانیا پرده از روی ماجرای کودتای سرلشکر قرنی برداشت و بازجویی از دستگیرشدگان روشن کرد که واشنگتن، امینی را مهره‌ای همطراز شاه می‌داند و جایگاه امینی در طرح این کودتا مشخص شد. پس از آن شاه با خشم گفت عده‌ای خائن از تاریکی شب استفاده کرده، نقشه خائنانه‌ای در سر دارند!... قرنی بعد از آزادی در سال ۱۳۳۹، خود را به رهبران جبهه ملی دوم و نهضت آزادی ایران نزدیک کرد و در بهمن ۱۳۴۲، به اتهام داشتن رابطه با آیت‌الله طالقانی و جمعی از روحانیون، برای بار دوم زندانی شد و پس از چند ماه که در زندان قزل حصار به سر می‌برد، در سال ۱۳۴۳ به زندان قصر منتقل شد. اواخر سال ۱۳۴۳ از زندان آزاد شد و این بار تحت مراقبت شدیدتری قرار گرفت و ممنوع‌الخروج گردید. طی سال‌های بعد، از وی اعاده حیثیت شد و به کار خود ادامه داد، لیکن شدیداً تحت نظر قرار داشت. از اواسط سال ۱۳۵۷، قرنی گرایش محسوسی نسبت به افسران ضد رژیم پیدا کرد و سعی داشت تا خود را به آن‌ها نزدیک کند. همراهی قرنی با انقلابیون باعث شد تا پس از پیروزی انقلاب، به ریاست ستاد کل ارتش برگزیده شود. وی پس از انتصاب، باید ارتشی را که بیشتر یگان‌های آن متلاشی و اسلحه و مهمات آن غارت شده بود، سازمان می‌داد، از دستاورد‌های انقلاب پاسداری می‌کرد و نظم و امنیت را در نواحی مختلف، به خصوص کردستان برقرار می‌ساخت و در عین حال با تحریکات افسران ارشد که یک شبه انقلابی شده و خواستار شغل و مقام بودند، مبارزه می‌کرد. وی نهایتاً در جریان وقایع کردستان و سرکوب شورشیانی که قصد حمله به پادگان سنندج را داشتند، با دولت اختلاف نظر پیدا کرد و در برابر پیام احمد صدر حاج سیدجوادی وزیر کشور، مبنی بر جلوگیری از پرواز هواپیمای جنگی بر فراز شهر سنندج که محل مذاکرات هیئت اعزامی دولت و نمایندگان مردم کردستان بود، مقاومت کرد و پاسخ داد تا زمانی که از طرف رهبر انقلاب، مسئولیت اداره ارتش را به عهده دارم، تسلیم دستور وزیر کشور نخواهم شد. در اثر این اختلاف نظرها، سرلشکر قرنی در ۶ فروردین ۱۳۵۸ به دستور بازرگان نخست‌وزیر، از ریاست ستاد کل برکنار شد و در ۳ اردیبهشت همان سال، توسط گروه فرقان در منزل خود ترور شد....»

کودتا چگونه طراحی شد و چگونه لو رفت؟
همانگونه که در فوق اشارت رفت و در نگاه نخست، انجام کودتا علیه پهلوی دوم، از سوی فردی که در حد ریاست رکن ۲ ارتش مورد وثوق بوده است، غیرقابل باور می‌نماید! با این همه سپهبد محمد ولی قرنی، در زمره آنان بود که تسلیم ظواهر و شرایط پیرامون نمی‌شد و شرایط اسف‌انگیز کشور پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را از نظر دور نمی‌داشت. بر این همه بیفزایید که او از اعماق، فردی مذهبی بود و به ندای دین و وجدان خویش بی‌توجه نبود. مجموع این شرایط موجب شد وی برای خلع شاه به یک طراحی پیچیده دست زند! سیدمرتضی حافظی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره آورده است:
«قرنی در سال ۱۳۳۶، به فکر یک کودتا افتاد. او معتقد بود دستگاه دولتی در ایران فاسد شده و علاوه بر فساد، گرفتار بی‌نظمی و بی‌سروسامانی گسترده‌ای است و این ساماندهی را می‌توان از طریق یک کودتای نظامی به سرانجام رساند. ضمن اینکه نسبت به تمایل امریکایی‌ها در جریان کودتای ۲۸ مرداد، به ایجاد یک حاکمیت نظامی هم واقف بود. انگیزه قرنی و همکارانش در تماس با امریکایی‌ها در راستای سه منظور کلی بوده است: ۱- دادن اطلاعات به مقامات امریکایی، با این احتمال که آن‌ها اطلاعات یادشده را به شاه منتقل کنند. در این صورت قرنی و همکارانش از نظریه امریکایی‌ها درباره چگونگی موفقیت خود در عملیاتی که در پیش داشتند، آگاه می‌شدند. ۲- محتمل بود که نه تنها ایالات‌متحده آن‌ها را تأیید نماید، بلکه با دادن اطلاعات و رایزنی و شاید با وارد ساختن فشار به شاه برای روی کار آمدن دولت مورد نظر آن‌ها را یاری کند. ۳- درصورتی‌که ایالات‌متحده از زیر فشار گذاشتن شاه به سود آن‌ها خودداری کند، امید می‌رفت که مقامات امریکایی، لااقل کوشش بیشتری برای تشویق شاه به انجام دادن اصلاحات اجتماعی به عمل آورند. ۴- انگیزه قرنی از طرح اقدام ضد امنیتی علیه شاه و تلاش برای جلب حمایت امریکایی‌ها برای طرح کودتایی که می‌خواست پادزهر کودتای امریکایی دیگری باشد، یکی از خلأ‌هایی بود که در نهایت به ناکامی طرح او منجر شد. اقدام سرلشکر قرنی، کودتا بود و ظاهراً از همه جوانب هم شرایط فراهم شده بود، اما در شگفتی تمام کودتا «لو» رفت و اغلب قریب به‌اتفاق عوامل آن ازجمله سرلشکر قرنی دستگیر شدند! درباره چگونگی افشای طرح قرنی و اینکه چه کسی شاه را قانع کرد که توطئه قرنی واقعیت داشته است، فرضیه‌های متعددی مطرح است. نخستین فرض بر دشمنی‌ها و رقابت‌های داخلی افرادی، چون بختیار رئیس ساواک، سرلشکر حاج علی کیا و سرلشکر مهدی علوی‌مقدم که هر سه رقیب سخت قرنی بودند و از هر فرصتی برای بی‌اعتبار کردن او استفاده می‌کردند، تأکید دارد. فرضیه دوم لو رفتن کودتا را منتسب به افشای اطلاعات توسط امریکایی‌ها می‌داند. قرنی در سال ۱۳۳۶ توسط اسفندیار بزرگمهر، امریکایی‌ها را در جریان کودتا می‌گذارد، اما امریکایی‌ها تصمیم نداشتند در آن دوره، تغییری در ایران انجام دهند و با قرنی که او را دقیقاً نمی‌شناختند، باب همکاری را باز کنند و لذا قرنی را کنار گذاشتند و کودتا را لو و به محمدرضا پهلوی خبر دادند! فرضیه سوم نیز با توجه به نقش و تأثیر نیرو‌های خارجی در ایران، بر احتمال نقش و تأثیر انگلیس‌ها ضمن ارتباطشان با بختیار، کیا و علوی مقدم در ناکام ماندن طرح قرنی اشاره دارد. صرف‌نظر از اینکه صحت‌وسقم کدام‌یک از این فرضیه‌ها را می‌توان اثبات کرد، آنچه روشن و آشکار است، این است که طرح کودتای قرنی، با همدستی میان عوامل داخلی و خارجی ناکام ماند و پیامد مهم و مستقیم آن، نظارت بیشتر بر نهاد‌های نظامی از یک‌سو و افزایش قدرت نهاد‌های امنیتی و اطلاعاتی از سوی دیگر بود. محمدرضا پهلوی با افشای کودتای قرنی، مستمسکی یافت که به‌واسطه آن هم بر دایره اختیارات خود افزود و هم توانست زمینه را برای نقش‌آفرینی نیرو‌های اطلاعاتی و ضداطلاعاتی فراهم سازد....»

انجام کودتا با اطلاع شاه، اما برای فریب او!
قرنی و همکارانش در سامان دادن کودتا دریافته بودند که تلاش آنان برای این امر، هر قدر مخفی و بطئی نیز باشد، نهایتاً از چشم ناظران دور نخواهد ماند! از این روی تلاش کردند به شاه بقبولانند که آن‌ها درصدد طرح‌ریزی یک کودتای صوری برای شناسایی مخالفان سلطنت هستند! به همین دلیل نیز پهلوی دوم تا مدت‌ها بر تحرکات آنان حساس نبود، تا آنکه به او خبر رسید که کودتای قرنی و دوستانش کاملاً واقعی است! سیدهاشم منیری، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این فقره تحلیلی به شرح ذیل دارد:
«قرنی نمونه‌ای از نظامیان و سیاستمداران اصلاح طلب ایران بود که نه با جبهه ملی موافقتی داشتند و نه سرسپرده شاه بودند، ولی درعین‌حال به سلطنت مشروطه وفادار بودند. وی تحت پوشش ریاست رکن دوم ستاد که چشم و گوش شاه در ارتش بود، بسیاری از فعالیت‌ها و تماس‌های خود را برای پنهان کردن فعالیت‌های خویش و طرح یک کودتا برنامه ریزی کرد. او از شاه خواست به او اجازه دهد تا عملیات ظاهراً تحریک آمیزی را در نقش سازمان‌دهنده یک کودتا بر ضد شاه برای شناسایی توطئه گران اجرا کند که بی‌شک برای فریب پهلوی دوم بود، اما پس از افشای ماهیت آن، در ۸ اسفند ۱۳۳۶ به جرم مداخله در امور غیرنظامی و مشارکت در فعالیت‌های سیاسی، محاکمه و به سه سال زندان و اخراج از ارتش محکوم شد. طراحی و پیشینه این کودتا نیز رایزنی و همکاری قرنی با بزرگمهر و ارسنجانی و تماس با نخبگان سیاسی بود تا به آن‌ها بقبولاند که نیاز به یک دولت برای ایجاد اصلاحات لازم است. دیگر آنکه، حزبی به نام آزادی که پایگاه دولت جدید باشد، بنا گردد و مهم‌تر از همه اینکه با مقامات امریکایی ارتباط برقرار کنند تا پشتیبانی آن‌ها را جهت اصلاحات به‌دست آورند. سرلشکر قرنی مسئولیت ارتباط با مقامات امریکایی را به عهده گرفت و این تماس‌ها از زمانی شروع شد که او در پاییز ۱۳۳۵ با جان بولینگ مقام سیاسی سفارت امریکا در تهران ملاقات کرد. ملاقات بعدی در زمستان ۱۳۳۶ با بولینگ، کارکنان سیا و وابسته نظامی امریکا در ایران بود. در این زمان قرنی مجموعه‌ای به نام افسران میهن پرست را که حدود ۷۰ نفر می‌شدند، در حوزه‌های مختلف سازمان‌دهی کرد تا در کودتای احتمالی از حضور آن‌ها استفاده کند. طرح این کودتا زمانی افشا شد که بزرگمهر، ویلیام رونتری معاون وزیر خارجه امریکا را در آتن ملاقات کرد و ساواک به آن پی برد. پس از بازگشت او و بازجویی‌های انجام‌شده، شاه احساس خطر کرد و دستور بازداشت گروه یادشده صادر شد. بدین‌ترتیب قرنی دستگیر و زندانی شد. محمدولی قرنی پس از رهایی از زندان از فعالیت‌های سیاسی دست کشید و به کار ساختمان سازی مشغول شد، اما مراوده و گفتگو با رهبران نهضت مقاومت ملی و جبهه ملی ازجمله آیت‌الله میلانی، آیت‌الله طالقانی، مهدی بازرگان و اللهیار صالح را ادامه داد. نتیجه این فعالیت‌ها، دستگیری دوباره وی در سال ۱۳۴۱ و محکومیت سه‌ساله اوست. قرنی تا سال‌های ۱۳۵۷- ۱۳۵۶، از فعالیت‌های سیاسی فاصله داشت تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و مهدی بازرگان در مقام نخست وزیر از او به واسطه سابقه‌ای که داشت در ارتش استفاده کرد....»
اول آبت می‌دهد و بعد سرت را می‌برد!
پس از لو رفتن طراحی قرنی و یارانش برای کودتا، وی دستگیر شد و مورد محاکمه قرار گرفت. در دادگاه نخست وی، دوستش تیمسار محمدهادی شادمهر، وکالت وی را برعهده گرفت و از این روی، از خدمت منفصل و نهایتاً نیز بازنشسته شد. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی و انتصاب قرنی به ریاست ستاد مشترک ارتش، مجدداً با وی وارد همکاری شد. شادمهر ماجرای برگزاری دادگاه قرنی را اینگونه به تاریخ سپرده است:
«در سال ۱۳۲۳ از مأموریت مبارزه با قشقایی‌ها و بویراحمدی‌ها، از خوزستان به تهران برگشتم. در آن موقع من فرمانده گروهان مسلسل سنگین هنگ رضاپور و آجودان سرهنگ رضا امیر عظیمی فرمانده پادگان بودم. در پادگان عشرت‌آباد، سه هنگ وجود داشت: هنگ ۴ رضاپور، هنگ ۵ نادری، هنگ ۶ آذرپاد، گردان ارابه جنگی و گردان مخابرات. من آجودان و رئیس ستاد آن پادگان بودم و سپهبد قرنی در آن دوره، سرلشکر و رئیس رکن ۳ و مسئول آموزش لشکر غرب بود. ما تابع آن لشکر بودیم و به مناسبت‌های خدمتی با هم آشنا شدیم و به‌تدریج آشنایی ما به جایی رسید که خارج از اداره هم با هم رفت‌وآمد و ارتباط داشتیم. منزل من در خیابان پاستور و منزل ایشان در خیابان ولی‌عصر در کوچه کاریابی، بالاتر از میدان ولی‌عصر بود. ایشان مرد بسیار شریفی بود و اعتقاداتی داشت که برای من خیلی مهم بودند. مثلاً هر وقت می‌خواست از دلخوشی‌هایش حرف بزند، می‌گفت امروز توانستم ۱۲ سوره از قرآن را حفظ کنم! در آن ایام در بین نظامی‌ها چنین روحیه‌ای کمتر وجود داشت. ایشان رئیس ستاد لشکر ۲ و بعد فرمانده تیپ گیلان شد و به رشت رفت و مدتی از هم دور بودیم تا رئیس رکن ۲ ستاد ارتش شد. در این زمان جان نوسترداس وزیر امور خارجه امریکا به ایران آمد. سرلشکر قرنی یک‌بار نصف شب او را برمی‌دارد و به محله‌های جنوب شهر، علی‌آباد، حصیرآباد، کوره‌پزخانه و... می‌برد و زاغه‌ها را به او نشان می‌دهد و می‌گوید وضع زندگی مردم را ببینید، شاه از شما حرف‌شنوی دارد، به او بگویید یا به این مردم بدبخت خدمت کند یا او را بردارید و با خود ببرید... ماشینی از آگاهی که ماشین ایشان و وزیر امورخارجه امریکا را تعقیب می‌کرده، گزارش می‌دهد و به دستور شاه، شهید قرنی را می‌گیرند و برایش پرونده‌سازی می‌کنند! ایشان در دادستانی ارتش در خیابان سوم اسفند (سرهنگ سخایی فعلی) محاکمه می‌شد و دو وکیل مدافع هم داشت. من، چون با ایشان دوست بودم و چهار سال هم در رشته حقوق درس خوانده بودم، گفتم می‌خواهم وکیل سوم ایشان باشم. من با برادر سرتیپ آزموده، سرهنگ اسکندر آزموده دوست بودم و به اعتبار همین دوستی، به سرتیپ آزموده گفتم سرلشکر قرنی را فدای اغراض شخصی سرلشکر بختیار نکنید، ایشان خدمات زیادی به این کشور کرده! سرتیپ آزموده به من گفت شادمهر برو، حرف‌هایمان را در دادگاه می‌زنیم!... یادم است که در روز دادگاه، هوا خیلی گرم بود. سرلشکر قرنی سمت راست من نشسته بود و سرتیپ آزموده روبه‌روی ما. لیوان آب من تمام شده بود و سرتیپ آزموده لیوان آب خودش را به من تعارف کرد و من کمی خوردم. سرلشکر قرنی گفت اول آبت می‌دهد و بعد سرت را می‌برد... در آن شرایط دشوار، روحیه‌اش بسیار خوب بود. پیش‌بینی‌اش هم درست از آب درآمد، چون بعد از اینکه آن دو وکیل کارشان را انجام دادند و حرف‌هایی زدند که هیچ به کار پرونده سرلشکر قرنی نمی‌آمد، من به دفاع از او پرداختم و از ویژگی‌های اخلاقی و اعتقادی او حرف زدم و از ایشان دفاع کردم. دادگاه که تمام شد، یک نامه دادند دستم که در آن نوشته شده بود به زنجان منتقل شده‌اید! گفتم من در آزمون دانشگاه جنگ شرکت کرده و قبول شده‌ام. گفتند خدمت خارج از مرکزت کم است! گفتم ولی شرط شرکت در آزمون دانشگاه جنگ، این نبود! خلاصه هر طور که بود به من فهماندند می‌خواهند تو نباشی! بالاخره مرا بازنشسته کردند و از آن به بعد مدیر شرکت ساختمانی رخشا شدم....»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار