کلام و سیره معصومین (ع) سرشار از توجه ویژه آنان به موضوع خانواده و اهمیت ازدواج و همسرداری است. نگاهی به احادیث و داستانهایی که در این زمینه وجود دارد نشان از برخورد منطقی و توأم با اخلاق حسنه معصومین (ع) با تمامی موضوعات مربوط به خانواده دارد. آنچه در ادامه میخوانید گزیدهای از احادیث و حکایات در این خصوص است که از متون دینی برگرفته شده و منبع اصلی آن دانشنامه قرآن و حدیث است.
خانواده، محبوب خدا و رسول
در تنبیه الغافلین به نقل از اَنَس آمده است: گفتم:ای پیامبر خدا! نشستن با خانواده، ثوابش بیشتر است یا نشستن در مسجد؟
فرمود: «یک ساعت نشستن در کنار خانواده، نزد من، محبوبتر از اعتکاف کردن در این مسجد من است.»
گفتم:ای پیامبر خدا! نزد شما، خرج کردن برای خانواده محبوبتر است یا انفاق کردن در راه خدا؟
فرمود: «یک درهم که مرد برای خانوادهاش خرج میکند، نزد من، محبوبتر از هزار دینار است که در راه خدا انفاق میکند.»
این حدیث نشان میدهد که رسیدگی به امور خانواده از بسیاری از کارهای خوب و پرثواب دیگر اهمیت بیشتری دارد.
سفارش اکید رسول اکرم (ص) به ازدواج
مردی به نام عَکاف بن بِشر تَمیمی نزد پیامبر خدا (ص) آمد. پیامبر (ص) به او فرمود: «ای عکاف! آیا همسر داری؟»
گفت: نه، فرمود: «آیا توان مالی داری؟» گفت: توان مالی دارم. فرمود: «پس، تو از برادران شیاطین هستی. اگر از نصارا بودی، از راهبانشان میبودی! سنّت ما ازدواج کردن است. بدترین شما، بیهمسرانتان هستند. پستترین مُردگانتان، بیهمسران شمایند. آیا با شیطان، شوخی (دست و پنجه نرم) میکنید؟! شیطان برای [تباه کردن]نیکان، سلاحی بُرندهتر از زنان ندارد، مگر آنان که ازدواج کرده باشند. آنان پاک هستند و از فساد در امانند. وای بر تو،ای عکاف! زنان، حتّی از [وسوسه کردن]ایوب و داوود و یوسف و کرسُف، دست بردار نبودند.»
بشر بن عطیه گفت: کرسُف کیست،ای پیامبر خدا؟ فرمود: «مردی بود که در ساحلی از سواحل دریا، ۳۰۰ سال خدا را عبادت میکرد. روزها روزه میگرفت و شبها را به عبادت میگذراند، امّا عاشق زنی شد و به سبب آن، به خدای بزرگ، کافر گشت و عبادت خداوند عزوجل را رها کرد ولی بعد، به واسطه کاری که کرد، خداوند به داد او رسید و توبهاش را پذیرفت. وای بر تو،ای عَکاف! ازدواج کن، وگرنه از نااستواران [در دین و ایمان]خواهی بود.»
عَکاف گفت: مرا همسر بِده،ای پیامبر خدا!
فرمود: «تو را به همسری کریمه، دختر کلثوم حِمیری درآوردم.»
در تجرد هیچ فضیلتی نیست
زنی نزد امام صادق (ع) آمد و گفت: خدا شما را به سلامت دارد! من زنی تارک دنیا هستم. امام (ع) فرمود: «منظورت از ترک دنیا چیست؟» گفت: ازدواج نمیکنم. فرمود: «چرا؟» گفت: با این کار، در پی کسب فضیلت هستم. فرمود: «برگرد که اگر در این کار فضیلتی بود، هر آیینه، فاطمه (ع) از تو به آن سزاوارتر بود. هیچ کس نیست که در فضیلت بر او پیشی بگیرد.»
همسرت نصف پاداش شهید را دارد
مردی نزد پیامبر خدا (ص) آمد و گفت: زنی دارم که هر گاه وارد [خانه]میشوم، به استقبالم میآید و هر گاه [از خانه]خارج میشوم، بدرقهام میکند و هر گاه مرا اندوهگین میبیند، میگوید: چرا اندوهگینی؟ اگر غم روزیات را میخوری، غیر تو (خداوند)، آن را برایت ضمانت کرده است و اگر غم آخرتت را داری، پس خداوند بر اندوهت بیفزاید.
پیامبر خدا (ص) فرمود: «خداوند، کارگرانی دارد و این زن، یکی از کارگران اوست. برای او نصف پاداش شهید در نظر گرفته شده است.»
ازدواج و گشایش در زندگی
جوانی از انصار نزد پیامبر (ص) آمد و به ایشان از نیازمندی شکایت آورد. پیامبر (ص) به او فرمود: «ازدواج کن.»
جوان گفت: من شرم دارم که نزد پیامبر خدا بازگردم. مردی از انصار، نزد او آمد و گفت: مرا دختری است خوشسیما. آن گاه، دخترش را به همسری وی درآورد و خداوند، [زندگی]وی را گشایش بخشید.
سپس آن جوان نزد پیامبر (ص) آمد و ماجرا را به ایشان خبر داد. پیامبر خدا فرمود: «ای گروه جوانان! بر شما باد ازدواج.»
خطبه عقد امام علی (ع) از زبان پیامبر اسلام (ص)
در تاریخ دمشق به نقل از انس آمده است: در محضر پیامبر (ص) بودم که وحی، ایشان را فرا گرفت. پس، چون به حال طبیعی خود بازگشت، فرمود: «آیا میدانی جبرئیل از نزد پروردگار عرش چه آورد؟»
گفتم: نه.
فرمود: «پروردگارم به من فرمان داد که فاطمه را به همسری علی بن ابیطالب درآورم. پس برو و ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و به تعداد ایشان از انصار، نزد من بخوان.»
من رفتم و آنان را فرا خواندم. چون در جای خود نشستند، پیامبر (ص) فرمود: «سپاس، برای خداوندی است که به واسطه نعمتهایش، سپاس میشود، به سبب قدرتش پرستش میگردد، به سبب زبانش (کلامش)، از او فرمان میبرند، از عذابش میترسند و آنچه را [از پاداش]نزد اوست، از او میخواهند؛ خدایی که فرمانش در آسمان و زمینش نافذ است؛ هم او که آفریدگان را به قدرت خود آفرید و با احکامش آنها را از یکدیگر جدا ساخت و با دینش به آنان عزّت بخشید و به وجود پیامبرش محمّد (ص)، آنان را مفتخر داشت.
سپس خداوند، ازدواج را مایه پیوند نَسَبی و یک تکلیف قرار داد و با آن، ارحام را به هم پیوست و مردمان را بدان ملزم ساخت. خداوند ـ تبارک و تعالی ـ فرموده است: «و او کسی است که از آب، بشری را آفرید و او را [دارای خویشاوندی]نَسَبی و سببی قرار داد و پروردگار تو، همواره تواناست.» پس فرمان خدا به سوی قضای او روان است و قضای او به سوی قَدَرش و هر قضایی را قَدَری است و هر قَدَری را سرآمدی و هر سرآمدی را نبِشتهای: «خدا آنچه را بخواهد، محو میکند یا باقی میگذارد و اصل کتاب، نزد اوست.»
به درستی که پروردگارم مرا فرمان داد تا فاطمه را به ازدواج علی بن ابیطالب درآورم و من شما را گواه میگیرم که فاطمه را با مهریه ۴۰۰ مثقال نقره، به همسری او درآوردم، اگر علی بدان راضی باشد.»
پیامبر (ص) علی را در پی کاری فرستاده بود. پیامبر خدا (ص) سپس طبقی خرمای نارَس خواست و آن را در برابر خویش نهاد و فرمود: «غارت کنید!»
ما مشغول تاراج کردن سینی خرما بودیم که علی (ع) آمد. پیامبر (ص) لبخندی زد و فرمود: «ای علی! خداوند، مرا فرمود تا فاطمه را به ازدواج تو درآورم و من او را با مهریه ۴۰۰ مثقال نقره، به همسری تو درآوردم، البته اگر تو راضی باشی.»
علی (ع) فرمود: راضیام،ای پیامبر خدا!
سپس برای خدا به سجده افتاد و، چون سرش را از سجده برداشت، پیامبر (ص) به او فرمود: «خداوند به شما دو تن، برکت دهد و مبارکتان باشد و نسل بسیار و پاکی را از شما به دنیا آورَد!»