سرویس تاریخ جوان آنلاین: ۱۰۱ سال پیش در ۱۲ آذرماه ۱۲۹۹ و به دستور احمدشاه قاجار، مجلس مشاوره عالی با شرکت رجال، وزرا، معاریف و نمایندگان انتخاب شده دوره چهارم تشکیل شد تا ضمن حل مشکلات موجود مملکت، پاسخ یادداشت دولت انگلیس را تهیه کنند. این موسم میتواند برای ارزیابی خصال و کارنامه واپسین پادشاه قجر، بهنگام قلمداد شود. در مقال پیش روی و با استناد به چند تحلیل، به این مقوله پرداخته شده است. مستندات این نوشتار، بر تارنمای پژوهشکده مطالعات تاریخ معاصرایران آمده است. امید آنکه تاریخپژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
انگارههایی چند در باب سفردرمانیهای احمدشاه قاجار
سفرهای احمد شاه قاجار به فرنگ در میان راویان و تاریخنگاران معاصر، محمل تحلیلهای متفاوتی بوده است. بسا تحلیلگران این امر را به کامجویی و راحتطلبی شاه نسبت دادهاند. دیگرانی نیز پای جوانی، بیتجربگی و بحرانآفرینی مخالفان را به میان کشیدهاند. زهرا سعیدی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره معتقد است:
«احمدشاه در مدت سلطنت خود، سه بار به اروپا سفر کرد: اولین سفر او به فاصله کوتاهی بعد از انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ کاکس ـ وثوق اتفاق افتاد، قراردادی استعماری که خشم مردم را برانگیخت و گفته میشد شخص احمدشاه نیز در قبال امضای آن، مبلغی رشوه دریافت کرده بود. برخی معتقد بودند هدف احمدشاه از این سفر، صحبت با مقامات انگلیس درباره این قرارداد بود. در این سفر، وثوقالدوله، شاهزاده نصرتالدوله وزیر امور خارجه جدید را -که مورد اعتمادش بود- همراه شاه کرد تا در کشورهای اروپایی، وی را وادار به ایراد بیاناتی در موافقت با قرارداد بنماید. اما گویا احمدشاه بهرغم آنکه با استقبال مقامات رسمی و بلندپایه انگلستان هم مواجه شده بود، در ضیافت رسمی مقامات انگلستان، صحبتی درباره قرارداد نکرده و زیر بار آن نرفته بود! البته موضع احمدشاه ناشی از قاطعیت و درایت سیاسی او نبود، زیرا به استناد برخی شواهد، چندی بعد مقامات انگلیس در ازای پرداخت مبلغی رشوه موفق شدند، تا نظر مساعد او را جلب نمایند. این سفر مدت زیادی طول کشید و سفر در حالی شکل گرفت که کشورهای درگیر در جنگ جهانی اول، بهرغم بیطرفی ایران، این کشور را وارد معادلات سیاسی و نظامی خود کرده و با تجاوز به کشور، بلایای آن را دامنگیر ایران نیز کرده بودند. پیش از سفر نیز احمدشاه به جای تدبیر و چارهاندیشی درباره اوضاع آشفته کشور، به بهانه انتقال پایتخت از تهران به اصفهان، فکر فرار از تهران را کرده بود! مستوفی با توجه به سیاستهای خود و خطر تهاجم روسیه، تهران را برای پایتختی ایران مناسب نمیدانست. بدین گونه طرح انتقال پایتخت به اصـفهان را مـطرح ساخت و احمدشاه را دراینباره متقاعد کرد و به نمایندگان مجلس هم توصیه کـرد کـه تهران را ترک کـنند و راهـی قـم شـوند. با مهاجرت نمایندگان، شاه هم فرصت و بهانه لازم را بهدست آورد و آماده حرکت شد، اما چـند تـن از رجال سیاسی کشور، با این اقدام مخالفت ورزیدند. در نهایت با تهدید سفرای روس و انگلیس، شاه جوان از این اقدام منصرف شد. با لغو شدن این اقدام، احمدشاه فکر سفر به اروپا را کرد و در نهایت بعد از اقامتی بلندمدت، به کشور بازگشت. هنوز مدت زیادی از بازگشت او به کشور نگذشته بود که زمزمه کودتای رضاخان بر سر زبانها افتاد. طی این کودتا، رضاخان میرپنج در رأس قوایی چندهزارنفره عازم تهران شد، تا کودتای خود را تکمیل نماید. در این شرایط احمدشاه نه تنها اقدام مناسبی انجام نداد، بلکه با انتشار خبر نزدیک شدن قوای قزاق به تهران، سخت هراسان شد و سردار همایون را مأمور مذاکره با رضاخان کرد که در نهایت رضاخان زیر بار نرفت! بعد از کودتا نیز شاه سیاست مقتدرانهای در برابر رضاخان اتخاذ نکرد و با در پیش گرفتن رویه قبلی، به مسافرتهای خود به فرنگ ادامه داد. بر این اساس احمدشاه بار دیگر در ۶ بهمن ۱۳۰۰، به اروپا سفر نمود و حدود یک سال در آنجا ماند. این سفر نیز دستاورد خاصی برای شاه و کشور نداشت و تنها با هدف دور بودن از مشکلات کشور و بیارادگی در برابر آن شرایط انجام شد. البته احمدشاه از ناتوانی و بیارادگی خود در برابر مشکلات کشور، آگاه بود و میدانست قدرت رویارویی با مشکلات را ندارد، چنانکه بعد از بازگشت از همین سفر بود که مجبور شد با نخستوزیری رضاخان موافقت نماید. طبیعی بود در این شرایط، انگشت اتهام در نابسامانی کشور، به سوی احمدشاه دراز گردد. همین موضوع، یعنی ضعف قدرت و تدبیر در احمدشاه برای اداره کشور، باعث شد بعدها رضاشاه و محمدرضاشاه نیز با دستاویز قرار دادن بیارادگی او، خود را منجی و شایسته حکومتداری ایران معرفی نمایند! البته در مقابل این دیدگاه، برخی، چون حسین مکی معتقدند که احمدشاه، آنگونه که برخی ادعا نمودهاند، ضعیف و بیاراده نبود، بلکه این موضوع تحت تأثیر جوان بودن احمدشاه، شرایط بحرانی کشور و تبلیغات دروغین رضاخان و هواداران او بود. بر این اساس، شاه جوان و کمتجربه هنوز طعم واقعی سلطنت را نچشیده بود که با جنگ جهانی اول مواجه شد. در کنار این شرایط، هواداران رضاشاه نیز با تبلیغات غیرواقعی تلاش نمودند تا چهره واقعی احمدشاه را مخدوش نمایند و از این طریق، موجبات برکناری او را فراهم آورند که تا حدود زیادی نیز موفق بودند. مکی درباره این موضوع در کتاب خود آورده است: بسیاری از اشخاص تصور میکنند، احمدشاه، مردی عیاش و لاابالی بود، عمده این تصور ناشی از تبلیغات شدیدی است که به هنگام تغییر سلطنت و مدتی قبل از آن بهعمل آمد و لکن حقیقت غیراز آن است و این پادشاه مشروطهخواه، مردی بود که تا زمانی که بر تخت سلطنت استقرار داشت، مراقب حفظ شئون پادشاهی و خانوادگی خویش بوده است...»
عدم شفافیت شاه قاجار، در برابر قرارداد ۱۹۱۹
موضع احمدشاه قاجار در برابر قرارداد استعماری ۱۹۱۹ نیز مبهم و تفسیربردار است! تحلیلگران این فقره، از موافقت تا مخالفت وی با این معاهده را محتمل یا حتی قطعی دانستهاند. موضع او در این باره، همواره نقشی کلان در سوگیری موافقان یا مخالفانش داشته است. محمد توحیدی چافی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، این فقره را به شرح پی آمده تحلیل کرده است:
«خروج احمدشاه از ایران در یازدهم آبان ۱۳۰۲، چه دلیل صیانت از نفس داشته باشد یا فرار از مسئولیت، از اشتباهات سیاسی بزرگ وی بود. کاری که باعث شد از یک سو، محدود هواداران وی در جامعه و نیز مجلس شورای ملی، دلگرمی و قدرت لازم را برای دفاع از سلطنت وی از دست داده و از سوی دیگر دشمنان سلطنت وی، از پادشاه بیتاج و تخت آن روزگار ایران، یعنی سردارسپه حمایت نمایند. موضعگیری نکردن احمدشاه در برخی از حوادث مهم و تأثیرگذار آن دوران نیز از اشتباهات وی بود. در ماجرای قرارداد ۱۹۱۹ -که وثوقالدوله آن را به ثمر رسانده بود- شاه برای فرار از موضعگیری صریح، از ایران خارج شده و اظهار امیدواری میکند که تا زمان بازگشت، سروصدای ماجرا خوابیده و ختم به خیر شود! این موضعگیری احمدشاه، ممکن است پس از آشکار شدن رویههای استعماری قرارداد و در پی ابراز مخالفت رقبای انگلستان از جمله امریکا و روسها رخ داده باشد؛ چراکه منتقدان احمدشاه بر این باورند که وی پیش از آن در جریان قرارداد بوده و شفاهاً بر آن مهر تأییدزده است! اگرچه احمدشاه هرگز حاضر به تأیید رسمی آن نشد و در لندن در برابر اصرارهای مکرر ناصرالملک و رجال دیگر که به او هشدار داده بودند در صورت تأیید نکردن قرارداد در سخنرانی و ضیافت دربار الیزابت، ممکن است برای همیشه تاج و تخت خود را از دست دهد، خشمگین شده و میگوید: ممکن نیست من این جمله را در نطق خود بگنجانم، جهنم! هرچه میشود، بشود، اگر انگلیسیها مایل نیستند، من الساعه جامهدانم را برداشته و از ایران خارج میشوم!... ممکن است احتراز شدید احمدشاه از امضای قرارداد یا گنجاندن تأیید آن در متن سخنرانی، از روی شرافت یا وطنپرستی هم تعبیر شود، اما شفافیت نداشتن مواضع وی نشان میدهد که او درصدد آن بود که ماجرا از سوی نخبگان دیگر از جمله مجلس شورای ملی، دولت یا افکار عمومی حل و فصل شود، در حالی که رضاخان به محض قدرتیابی برای بهرهبرداری از افکار عمومی و جلب حمایت نخبگان، همواره علیه آن موضع میگیرد. این در حالی است که قرارداد در زمان مشیرالدوله جانشین وثوقالدوله، عملاً ملغی اعلام شده بود. اقلیت مجلس از جمله مدرس از نظر مالی، قدرت مقابله با طرفداران و تبلیغات پردامنه سردار سپه را که از سوی وی حمایت مالی میشد، نداشتند. به حدی که مدرس با گسیل کردن رحیمزاده صفوی یک از رجال مؤثر آن روزگار، از شاه تقاضای بازگشت یا دست کم حمایت از اقلیت هوادار خود (احمدشاه) را نموده و از زبان ولیعهد پیغام میدهد که: اگر شاه حاضر به بازگشت نیست، لااقل سلطنت یا نیابت آن را به ولیعهد خود واگذارد که این درخواست او از سوی احمد شاه و محمدحسن قاجار برادر و ولیعهد وی، بیپاسخ میماند! منتقدان احمدشاه بر این باورند که وی در میهمانی شام لرد کرزن وزیرخارجه انگلستان به صراحت قرارداد ۱۹۱۹ را تأیید میکند و تمایل نداشتن به تأیید آن در لندن را دارای ریشه مالی میدانند! دشمنان احمدشاه از یک سو، وی را به دریافت صریح رشوه از انگلستان متهم میکنند و از سوی دیگر، عدم تأیید آن در لندن را به مسائل مالی ربط میدهند! اما اگر تنها یک انتقاد قابل تأمل در جریان عقد قرارداد را بتوان به احمدشاه قائل شد، شفافیت نداشتن در رد قرارداد ۱۹۱۹ بود، آن هم در زمانی که ریشههای استعماری آن، در افکار عمومی آشکار شده بود...»
سفر سوم، سفر بی بازگشت!
با تمام آنچه مورد اشارت قرار گرفت، سفرهای شاهان قاجار از جمله احمد شاه، نتایجی قهری و البته محدود نیز در فرآیند مدرنیزاسیون ایرانی داشته است. با این همه دامنه این تحولات، تا جایی بود که کیان سلطنت را تهدید نکند. چنانکه محمدرضا چیتسازیان پژوهشگر تاریخ معاصر ایران آورده است:
«اینکه عصر قاجاری را عصر واگذاری امتیازات برشمریم، گزاف نگفتهایم! پادشاهان این دوره در کنار دیگر گروهها همچون سیاحان و تحصیلکردگان، خود از نخستین کسانی بودند که به فرنگ مسافرت میکردند و با تأثیر از پیشرفتهای تمدن غربی، تقلید از غرب را در مواردی پیشه کردند. هر چند نوک پیکان این تقلیدها، در آخر متوجه سلطنت بود. در واقع میتوان گفت این تقلید صرفاً ظاهری بود و برای آنها تا جایی قابل قبول بود که مسند ملوکانه آنها را متزلزل نکند! مقام اول مملکت در حالی به غرب سفر میکرد که هیچ درکی از پیشرفتهای تمدن غربی، به ویژه در حیطه قانون و حکومت نداشت. از این رو بعید نبود که به اموری تن دهد که به جایگاه خود آسیب بزند. در واقع این سفرها، خود یکی از زمینههای عینی و ذهنی اصلاحات در ایران را به گونهای غیرمستقیم فراهم میکرد، در عین اینکه تأمین هزینه این سیاحتها، فشارهایی را بر گرده مردم میآورد... این حکایت سفر رفتن به غرب، به احمد شاه قاجار، همچون پدرانش نیز میرسد. او نیز مانند پدر و پدربزرگ خود، سه بار عازم اروپا شد. با این تفاوت که سفر سوم وی، بدون بازگشت بود. این سفرها به ترتیب در سالهای ۱۲۹۸، ۱۳۰۰ و ۱۳۰۲ صورت گرفت. سفر اول در راستای این بود که وثوق الدوله شاه را وادار به ایراد بیاناتی در موافقت با قرارداد ۱۹۱۹ کند که خود باعث آن بود. در جریان این سفر و در پاریس، دولت فرانسه مخالفت خود را با قرارداد وثوق ابراز داشت و به شاه اطمینان داد که دربرابر مخالفتش با قرارداد، از او حمایت میکنند. البته احمد شاه در لندن، حاضر نشد سخنی از قرارداد به میان آورد و با تهدید انگلیسیها در ارتباط با سقوط سلسله قاجاریه، مواجه شد! در جریان همین سفرها بود که رضاخان توانست قدرت را در ایران به دست گیرد. شاه جوان اقامت در غرب را بر سلطنت در ایران ترجیح میداد و البته اوضاع اقتصادی ایران همچون دوران پدر و جدش، ملتهب بود. عوامل رضاخان در شهرهای مختلف، چنین تبلیغ میکردند که: شاه جوان علاقهای به ایران ندارد و به دنبال عیاشی در فرنگ است! انگلیسیها هم ضمن مبالغه در اوضاع آشفته ایران پیش شاه، اصرار بر ماندن وی در لندن کرده، تا رضاخان امنیت را به کشور برگرداند و این گونه زمینه سرنگونی قاجارها فراهم شد...»