در دنیای ما هر آن کس که در پی ایجاد و خَلقی باشد، لاجرم باید نواندیشی و ابتکار را جدی بگیرد. شخصیتی که هماینک از میراث نظری وی سخن در میان است، در اندیشه ورزی، یافتن مشکلات و موانع پنهان و نوآوری در ارائه راه حلهای نوین، ید طولایی داشت. این امر در زندگی شخصی و اجتماعی وی نیز به طور یکسان خودنمایی میکرد. آیتالله محیالدین حائری شیرازی در زمانه ما از نمادهای اندیشه دینی خلّاق و روزآمد به شمار میرفت جوان آنلاین: در روزهایی که بر ما گذشت، از هشتمین سالروز رحلت عالم معرفتاندیش زندهیاد آیتالله محیالدین حائری شیرازی عبور کردیم. هم از این روی و در مقال پی آمده به تکاپوی ارجمند آن فقید سعید در راستای تدوین علوم انسانی اسلامی پرداخته شده است. این نوشتار به گفتههای شش تن از نزدیکان و مراودان آیتالله تکیه دارد. امید آنکه تاریخ پژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول افتد.
پدری که فرزندان را به اندیشه و مسئولیت سوق میداد
در دنیای ما هر آن کس که در پی ایجاد و خَلقی باشد، لاجرم باید نواندیشی و ابتکار را جدی بگیرد.
شخصیتی که هم اینک از میراث نظری وی سخن در میان است، در اندیشه ورزی، یافتن مشکلات و موانع پنهان و نوآوری در ارائه راهحلهای نوین، ید طولایی داشت. این امر در زندگی شخصی و اجتماعی وی نیز به طور یکسان خودنمایی میکرد. فاطمه حائری شیرازی فرزند زندهیاد آیتالله محیالدین (محمدصادق) حائری شیرازی، در باب سیره تربیتی پدر آورده است: «با اینکه پدر غالباً دستگیر میشدند و در زندان بودند، ما خیلی کمبود ایشان را احساس نمیکردیم!
چون وقتی بودند، حتی در ریزترین روابط ما هم حضور داشتند و نظر میدادند. وقتی من بیمار میشدم، پدر از من مراقبت میکردند و به تمام امور فرزندانشان توجه داشتند و مسئولیتهای فراوان اجتماعی، ایشان را از حال خانواده غافل نمیکرد. ما حضور پررنگ ایشان را در تکتک ارتباطاتمان میدیدیم. گاهی بین من و برادرانم کدورتی پیش میآمد، اما همیشه با قضاوتهای منصفانه و محبتآمیز پدر مسئله حل میشد. همیشه میگفتند: اگر متوجه شدی که اشتباه کردی و مقصر هستی در عذرخواهی پیشقدم شو؛ این کار تو را نمیشکند، بلکه بالا میبرد! وقتی برادرم بزرگتر شد، پدر بعضی از مسئولیتهای خانواده را به او واگذار کردند که بهتدریج تصمیمگیری و مدیریت خانواده را هم یاد بگیرد. بسیار به مشاوره اهمیت میدادند. اگر هم میخواستند از یکی از کارهای ما ایراد بگیرند، هیچ وقت به طور مستقیم این کار را نمیکردند. خانه ما یک خانه کاملاً پسرانه بود! من شش برادر دارم و پدر سعی میکردند خلأ نبودن خواهر را برایم جبران کنند. من هم ایشان را بسیار دوست داشتم و وقتی نبودند، بسیار دلتنگشان میشدم و از کنار تلفن تکان نمیخوردم تا زنگ بزنند! همیشه وقتی به خانه برمیگشتند، اول به اتاق من میآمدند و بعد با بقیه اعضای خانواده دیدار میکردند. روی خاطرهنویسی، خیلی تأکید داشتند و میگفتند: اینها تجربههای زندگی هستند، خاطراتتان را بنویسید که یادتان نرود... اگر توصیه یا اظهارنظری داشتند، با لحن بسیار شیرین و مهربان میگفتند و هیچ وقت، حالت تحکمآمیز به خود نمیگرفتند. بله مثلاً موقعی که بچه بودم، برسر حجاب با ایشان بحث میکردم که چرا زن باید حجاب داشته باشد، اما مردها نباید حجاب داشته باشند؟ ایشان مرا به حیاط میبردند و کنار بوته گل مینشاندند و از من میپرسیدند: به نظر تو این بوته چرا خار دارد؟ به خاطر اینکه گل زیبایی دارد، اگر خار نداشته باشد، هر کسی که از کنار آن رد میشود، میخواهد آن را بچیند! تو موجود ارزشمندی هستی، به همین دلیل خودت را میپوشانی که هر کس و ناکسی به تو طمع نکند!... درباره مسائل دیگری مثل اثبات وجود خدا هم خیلی سؤال میکردم و ایشان با اینکه واقعاً مشغلههای زیادی داشتند، وقت کافی میگذاشتند و با من صحبت میکردند تا قانع بشوم. یکی از شیوههای تأثیرگذار ایشان این بود که صبحها برای اقامه نماز جماعت به مسجد میرفتند، مرا هم با خود میبردند. گاهی اوقات خسته بودم و دلم میخواست بخوابم، اما بهقدری به ایشان علاقه داشتم که دلم نمیآمد همراهیشان نکنم. با هم برای نماز میرفتیم و گاهی هم بعد از نماز گشتی میزدیم و با هم صحبت میکردیم و به خانه برمیگشتیم تا صبحانه بخوریم و من به مدرسه بروم....»
محتوای خطبههای جمعه او متفاوت بود
محمدعلی حائری شیرازی دیگر فرزند آیتالله نیز خصیصه تلاش برای نوآوری را در آیینه خطبههای جمعه وی به نظاره نشسته است. وی بر این باور است که گفتههای پدرش در مقام یک خطیب، هرگز کلیشهای و تکراری نبود و حتی اگر در تشخیص ضرورت موضوع نیز با همگنانش هم داستان میبود، در نحوه ورود به بحث و نتیجهگیری از آن، شیوه مخصوص به خویش را داشت و کاملاً متفاوت مینمود: «آیتالله حائری شیرازی، فقیهی با صلابت بود و روی نظراتش مستحکم ایستادگی میکرد. ایشان در خطبههای نماز جمعه و به عنوان یک مجتهد تلاش میکرد تا درک دقیقی نسبت به مسائل روز داشته باشد و مینگریست که چه گرهی را میتواند از جامعه باز کند. برخی از ائمه جمعه شهرها با هم هماهنگ میکردند و در یک موضوع خطبه میخواندند، ولی ایشان قائل بود که مجتهد باید مستقل باشد و خودش تشخیص دهد مسائل چیست. به عنوان مثال ایشان قائل بودند که معضل اصلی جامعه اسلامی از رباست و تنگه احد مملکت ما نیز رهایی از رباست! به همین دلیل در خطبههای مختلف نماز جمعه و با استفاده از مستنداتش، سعی داشت تا این معضل را به دیدگان همه بیاورزد. او یک انسان سیاستمدار بود؛ یکی از اشخاصی که در دوره پیش از پیروزی انقلاب در استان فارس بسیار فعالیت کرد، شکنجه شد، بازداشت شد و همچنان پای انقلاب مانده بود، ایشان بود و پس از انقلاب نیز نمایندگی مجلس خبرگان و نمایندگی ولی فقیه در استان فارس را برعهده داشت. آیتالله حائری معتمد امام و رهبری و محل مراجعه طیفهای مختلف بود؛ از جناح چپ و راست، همه ایشان را به عنوان انسانی که صاحب اندیشه و فکر است، قبول داشتند و ایشان را کسی میدانستند که پای جریان انقلاب و امام ایستادگی کرده و هزینه میدهد. ایشان در حوزه عرفان تربیت شده بود و شاگرد تربیت میکرد؛ سیر و سلوک داشت و این را اساتید بزرگ تأیید میکنند که یک عارف بود و برنامه سلوکی داشت.
وی علاوه بر مباحث درسی حوزوی و عرفانی، در حوزه ادبی نیز سرآمد بود؛ هرگاه ما یک بیت شعر از شعرای معروف را برای ایشان میخواندیم، ایشان تمام آن غزل و قصیده را از حفظ میخواند و حتی خودش نیز شعر میگفت....»
نظریهپردازی که در آغاز عزلت و خموشی گزید
آیتالله حائری پس از فراغت از تحصیل و بازگشت به شهر شیراز نخست عزلت و خموشی گزیده بود!
با این همه دیری نپایید که به مسجد شمشیرگران این شهر دعوت شد و جلسات سخنرانی و خطابه خویش را بنا نهاد. این روند تا دستگیری وی از سوی ساواک و مهاجرت او به شهر قم تداوم داشت. زند ه یاد مهندس رجبعلی طاهری در این خصوص روایت پی آمده را به تاریخ سپرده است: «از همان سالهای ۱۳۴۲- ۱۳۴۳، سنگر من در مسجد شمشیرگرها، کنار خانه سیدعلیمحمد باب واقع شده بود که کعبه بهاییها به شمار میرفت. بنده و اعضای انجمن حجتیه، این مسجد را محل مبارزه با بهائیت کردیم؛ افراد را دعوت میکردیم و سخنرانی میشد. آنها افراد متناسب با خود را عضوگیری میکردند، من هم افراد متناسب با خودم را جذب میکردم، ولی در تأسیس این جلسه با هم رابطه حسنه داشتیم. سپس آقای حائری را دعوت کردم تا در آنجا سخنرانی کنند. آقای حائری تحصیلاتشان تمام شده بود و حالت انزوا داشتند نه به مسجدی میرفتند نه به منبری! هر کسی هم که پیشنهادی میداد، نوعاً به سختی قبول میکردند! ما با هم همکلاس بودیم و بعد از شش هفت سال مجدداً یکدیگر را دیدیم. ما در سال ۱۳۳۵، ششم ریاضی را با هم بودیم؛ او راهی حوزه علمیه قم شد و من هم به دانشکده فنی رفتم. تا اینکه در سال ۱۳۴۲ و بعد از هفت سال ایشان را دیدم و به وی گفتم: شما در این مسجد سخنرانی کنید و جوانها را از خطر بهائیت نجات دهید. گفتم اگر به استخاره مقید هستید استخاره کنید، مطمئناً خوب میآید. در هر صورت ایشان استخاره کرد و استخارهاش هم خوب آمد و در مسجد از وجودش استفاده شد. بعد هم ایشان به این کار علاقهمند و به خاطر همین جلسات هم تبعید شد. من در ۱۹ تیر ۱۳۵۱ بازداشت شدم و پس از آن تمامی اعضای مسجد شمشیرگرها هم دستگیر شدند....»
متمایز در عرصه تعامل اجتماعی
همانگونه که اشارت رفت، آیتالله در عرصه زیست فکری و عملی، کاملاً به اندیشه نوآور و مبتکرانه خویش تکیه داشت. این امر در دوره طولانی تصدی امامت جمعه شیراز، به نیکی خود را نشان داد، چه در این عرصه سرفصلهای گوناگونی قابل اشارت است که مجال اندک این وجیزه مانع از ذکر آنهاست. سردار محمدحسین نجات از مراودان آن روحانی زمان آگاه، در بسط این معنا خاطرنشان ساخته است: «مرحوم آقای حائری، فوقالعاده سادهزیست بودند و این ویژگی را چه در دفتر و چه در منزل ایشان میشد، مشاهده کرد. ایشان با حداقل امکانات، زندگی میکردند و هرگز به سمت تجملات نرفتند. برای کمک به دیگران، حتی از انجام کارهای نازل هم ابایی نداشتند! یکی از دوستان تعریف میکرد که در یک سفر و برای استراحت، در میان راه توقف میکنند. ظاهراً دستشوییهای آن محل گرفته بود!
ایشان عبا و عمامه را کنار میگذارند و با دست، دستشوییها را باز میکنند! وقتی از ایشان میپرسند: از این کار بدتان نیامد؟ جواب میدهند چرا باید بدم بیاید؟ راه انداختن کار مردم، چه عیبی دارد؟ از دیگر ویژگیهای ایشان مردمی بودنشان بود. ایشان با طیفها و اقشار گوناگون جامعه ارتباطات وسیعی داشتند. خیلی راحت به همه وقت میدادند و برای رفع نیاز برخی از افراد حتی ماهها وقت میگذاشتند! ایشان در خانه هم همین رفتار را داشتند. از انجام هیچ کاری در خانه و برای کمک به همسرشان، ابا نداشتند و برای تکتک فرزندانشان وقت میگذاشتند. ما نسبت دوری هم با آقای حائری داشتیم. ایشان در میهمانیهای فامیلی، خیلی راحت با همه ارتباط برقرار میکردند. یکی از هنرهای ایشان این بود که همیشه نکات اخلاقی را با تمثیلهای شیرین بیان میکردند. فوقالعاده روح لطیفی داشتند و با اشعار و تمثیلها، بهخصوص اشعار حافظ بسیار مأنوس بودند. نفوذناپذیری در برابر اطرافیان به شکل بارزی در ایشان دیده میشد. این ویژگی، حتی گاهی به افراط میکشید! ایشان با اینکه خط مشی و مرام سیاسی مشخصی داشتند، از همه مسئولان، از جمله استاندارها حمایت میکردند تا کارها راحتتر پیش برود. در نهایت نیز باید عرض کنم که ولایتپذیری ایشان کمنظیر بود و حتی زمانی که نظر خودشان خلافنظر ولیفقیه بود، به نظر ولیفقیه عمل میکردند. ایشان قاطعانه در برابر هر نوع انحراف سیاسی میایستادند و با هیچ کس در هر مقامی که بود، تعارف نداشتند. این را خواص و عوام در سراسر کشور به خوبی در خاطر دارند....»
فضاسازی برای فکرکردن به علوم انسانی اسلامی
نزد بسا به اصطلاح روشنفکران این مرز و بوم، سخن گفتن از علوم انسانی اسلامی، مترادف با دشنام است! هم از این روی و به رغم گستره اشتلم و ناسزایی که نثار متولیان این امر میشود، نفس جا یافتن این مفهوم در فضای دینی و اجتماعی ایران، پدیدهای فرخنده و مبارک قلمداد میشود. به عقیده زندهیاد دکتر احمد توکلی، آیتالله حائری در ایجاد این تفکر نقش به سزایی داشت و از این طریق، روح خوداتکایی را در متفکران مسلمان دمید: «به نظرم در فضاسازی برای فکرکردن به علوم انسانی اسلامی و تلاش برای ایجاد آن، بسیار موفق بودند و توانستند این موضوع را جا بیندازند که اساساً چنین علومی هم وجود دارد، در حالی که افراد مهمی مثل آقای هاشمی و حتی آقای منتظری، چنین عقیدهای نداشتند! متأسفانه عمرشان کفاف نداد که این نظریه جایگزین را جا بیندازند. مرحوم آقای حائری، بهشدت ضدربا بودند و آن را منشأ همه گرفتاریهای اقتصادی کشور میدانستند و درست هم میگفتند. نظرشان این بود: برای نظمدهی جدید اقتصادی، باید روی قرضالحسنه تکیه کرد تا در آن نه وامدهنده و نه وامگیرنده متضرر نشوند؛ در این میان باید به یک نرخ متعادل رسید که به نفع طرفین باشد... البته من در زمینههایی با ایشان موافق نبودم و با هم بحث میکردیم. بههرحال موضوع ربا، برای ایشان مقولهای محوری بود. در روزهای اول راهاندازی طرح فلاحت در فراغت نیز من تنها کسی بودم که از آن خبر داشتم! ایشان میگفتند: شهرنشینها، نباید صرفاً مصرفکننده باشند و همه چیز از روستا تأمین شود... به همین دلیل تصمیم گرفتند تا زمینهای اطراف شیراز را در اختیار کارمندانی که وضعیت معیشتی خوبی نداشتند، قرار دهند تا آنها با تولید در این زمینها، به درآمد خود و اقتصاد کشور کمک کنند. من پیشنهاد کردم که دو نفر از اساتید دانشگاه، این طرح را ارزشگذاری کنند. ایشان از دو تن از اساتید اقتصاد کشاورزی خواستند تا این کار را انجام دهند و آنها هم پس از بررسیهای دقیق این طرح را تأیید کردند. بعد هم قرار شد برای اینکه این طرح شائبهبرانگیز نشود، هیچ یک از اعضای خانواده و نزدیکان ایشان در آن سهمی نداشته باشند. با این همه و متأسفانه یکی از فرزندان ایشان در منطقهای که طرح اجرا نمیشد، باغچهای را آباد و حرف و حدیثهایی را برای آن مرحوم ایجاد کرد. همانطور که اشاره کردم، بهرغم علاقه زیادی که به هم داشتیم، در مسائل سیاسی اختلافنظر هم داشتیم. مثلاً یک بار ایشان به من گفتند: میخواهم از امامت جمعه استعفا بدهم و به علوم انسانی بپردازم. گفتم کار بسیار خوبی میکنید، چون شما اصلاً امام جمعه خوبی نیستید! باتعجب پرسیدند چطور مگر؟ گفتم امام جمعه باید صدای رسای مردم باشد، ولی شما از دولت آقای هاشمی حمایت میکردید! ایشان گفتند من نمیخواهم از ولی فقیه جلو بیفتم! من هم پاسخ دادم ایشان محدودیتهایی دارند و نمیتوانند صریح انتقاد کنند و از طرفی هم معتقدند، هیچ کسی را نباید رها کرد و حتی آقای خاتمی را هم با آن همه اشکالات رها نکردند، ولی ما چنین محدودیتهایی نداریم و باید واقعیتها را به مردم بگوییم....»
او در برابر حوزویان و دانشگاهیان طریقی نو گشود
و سرانجام مسیری که اندیشمند مدبر آیتالله محیالدین حائری شیرازی گشود، همچنان نیازمند توجه و تداوم فضلای حوزوی و دانشگاهی است. این امر به ترتیب پی آمده، مورد اذعان و تأکید آیتالله سیدمحمدمهدی میرباقری قرار گرفته است:
«تهذیب نفس آیتالله حائری شیرازی و درک عمیقشان از غرب، واقعاً دو خصلت فوقالعاده بود. آن بزرگوار، واجد مقام زهد در مقیاسی بالا بود. مؤمنی که به خدا تکیه دارد، از دیگران تأثیر نمیگیرد. زمانشناسی و دشمنشناسی ایشان، بسیار دقیق بود و بیش از نیم قرن در خط مقدم مبارزه قرار داشت. در دوران حاضر مبارزان بسیاری حاضر بودند، اما آنچه که به مبارزه قیمت میبخشد، خالص بودن و برای خدا بودن است. آن عالم ربانی به دنبال چیزی برای خود نبود و بدون توقع در جاهایی که نیاز بود، حضور پیدا میکرد. حتی در حوزه اقتصاد، ورود کرد و ثروت فراوان تولید کرد. ایشات اعتقاد داشت که مؤمن باید بیشترین تولید و خدمت را داشته باشد و کمترین منفعت را ببرد. آیتالله حائری انسانی ممتاز بود که راهی را پیشروی جوانان حوزه و دانشگاه قرار گذاشت که میتوان آن را با انگیزه پیمود. ایشان اعتقاد داشت: اگر نتوانیم علوم انسانی اسلامی را ایجاد کنیم و زندگی خود را بر اساس علوم انسانی غربی قرار دهیم، نتیجه خوبی نخواهیم گرفت و تنها بُعد طبیعی انسان رشد خواهد کرد. دولتها هرچه بیشتر براساس علوم و عقلانیت غربی کار کردهاند، بُعد طبیعی جامعه و نیازهای مادی آنان رشد افسار گسیخته پیدا کرده است. مصرفگرایی غربی، خاصیت علوم انسانی غربی است.
آیتالله حائری تأکید میکردند که گردنه احد انقلاب اسلامی علوم انسانی است؛ اگر تولید نشود، نقطه نفوذ دشمن و تأثیرپذیری ما خواهد بود. ایشان میفرمود: غربگرایی در این دوران، به منزله محاربه با امامزمان (عج) است! توسعه غربی بر مدار طبیعت انسان است، یعنی ابعاد طبیعی انسان را بسط داده و متناسب با آن تمدن ساخته است. آیتالله حائری شیرازی به کار خود ایمان داشت و نقطه درگیری با غرب را به خوبی شناخته بود. کمتر از ۴۸ ساعت به رحلت آن عالم ربانی، توانستم با ایشان دیدار کنم و آن بزرگوار با وجود آنکه نمیتوانستند صحبت کنند، به صورت بریده فرمودند: اگر پول ما، به پول اسلامی تبدیل نشود، معاملات را دچار مشکل میکند! ایشان در آن شرایط، درباره علوم انسانی و پول و بانک مطالبی را مطرح و تأکید کردند که پول فعلی عامل بسط رباست. بحثهای ایشان، سیاسی نبود و ارزش فقهی داشت. آیتالله حائری، عالمی در تراز زمانه بود و با شناسایی نقطه نفوذ دشمن، بر موضع حق ایستادگی کرد و سعی داشت تا اجازه ندهد که مسلمانان ضربه بخورند. ایشان رسالت خود را به خوبی انجام داد و ادامه آن را به آیندگان و فرزندان معنوی خود واگذار کرد....»