بررسی دقیق محتوای دیدار سران رژیم صهیونیستی و آمریکا در فلوریدا نشان میدهد که این ملاقات بیش از آنکه نقطه عطفی جدید باشد، تلاشی برای مدیریت وضعیت موجود است. جوان آنلاین: سفر بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی به آمریکا و دیدار او با دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا در شرایطی انجام شد که تحولات منطقهای و بینالمللی در وضعیت پرتنش و ناپایداری قرار دارد. این دیدار در نگاه نخست میتواند حامل پیامهایی درباره آینده معادلات غرب آسیا تلقی شود، اما بررسی دقیقتر نشان میدهد که بیش از آنکه نشانه آغاز یک مسیر جدید باشد در امتداد الگوهای پیشین همکاری و هماهنگی سیاسی میان آمریکا و رژیم صهیونیستی قرار دارد. از این منظر سفر فلوریدا را باید در چارچوب مدیریت وضعیت موجود و کنترل فشارهای همزمان داخلی و خارجی تحلیل کرد.
اهداف سفر نتانیاهو؛ تثبیت موقعیت سیاسی و بازتعریف اولویتها
اهداف سفر نتانیاهو را میتوان در سه سطح داخلی، منطقهای و بینالمللی بررسی کرد؛ سطوحی که بهطور متقابل بر یکدیگر اثر میگذارند.
در سطح داخلی، نخستوزیر رژیم صهیونیستی در شرایطی راهی آمریکا شد که با فشارهای فزاینده سیاسی و قضائی مواجه است. اختلافات درون کابینه، اعتراضات اجتماعی و پروندههای قضائی، فضای سیاست داخلی سرزمینهای اشغالی را بهشدت متشنج کرده است. در چنین فضایی، نمایش روابط نزدیک با رئیسجمهور آمریکا میتواند کارکردی نمادین داشته باشد و بهعنوان ابزاری برای تقویت موقعیت سیاسی در داخل مورد استفاده قرار گیرد. این نمایش، لزوماً به معنای تغییر در واقعیتهای میدانی نیست، اما میتواند در کوتاهمدت به مدیریت افکار عمومی کمک کند.
در سطح منطقهای، تمرکز بر ایران و پرونده غزه همچنان در کانون گفتوگوها قرار داشت. تاکید نتانیاهو بر برنامههای موشکی و هستهای ایران، ادامه همان چارچوب تحلیلی است که رژیم صهیونیستی طی سالهای گذشته دنبال کرده است. هدف اصلی این رویکرد، حفظ اجماع سیاسی غرب پیرامون ایران و جلوگیری از هرگونه تعدیل در سیاستهای فشار است. این مواضع، بیش از آنکه بازتابدهنده تحول جدیدی در سیاست منطقهای باشد، تکرار یک دستورکار شناختهشده محسوب میشود که کارکرد اصلی آن، مدیریت فضای دیپلماتیک و رسانهای است.
در پرونده غزه نیز، طرح مجدد موضوع خلع سلاح حماس و تأکید بر شروط امنیتی، نشاندهنده تلاش رژیم صهیونیستی برای حفظ اهرم فشار سیاسی است. با این حال، تجربه تحولات سالهای اخیر نشان داده است که تحقق چنین اهدافی با موانع جدی سیاسی، اجتماعی و میدانی مواجه است. به همین دلیل، بسیاری از تحلیلگران این مواضع را بیشتر در چارچوب مصرف سیاسی و دیپلماتیک ارزیابی میکنند.
در سطح بینالمللی، سفر نتانیاهو را میتوان تلاشی برای حفظ جایگاه رژیم صهیونیستی در اولویتهای سیاست خارجی آمریکا دانست. در شرایطی که واشنگتن با چالشهای متعددی در عرصه جهانی روبهروست، تلآویو نگران کاهش تمرکز آمریکا بر خاورمیانه و انتقال منابع و توجه به مناطق دیگر است. این دیدار، پیامی ضمنی درباره اهمیت استمرار این رابطه ارسال میکند.
در فلوریدا چه گذشت؟
بررسی اظهارات و مواضع مطرحشده در دیدار فلوریدا نشان میدهد که بخش عمده گفتوگوها بر محور موضوعاتی متمرکز بود که پیشتر نیز بارها از سوی دو طرف بیان شده است. حمایت سیاسی آمریکا از رژیم صهیونیستی، تأکید بر نگرانیها نسبت به ایران و طرح شروط سختگیرانه درباره غزه، همگی در چارچوب ادبیات تثبیتشده سیاست خارجی آمریکا قرار میگیرند.
در موضوع ایران، اظهارات مطرحشده بیش از آنکه نشانه تغییر در سیاست عملی باشد، واجد جنبه پیامرسانی سیاسی و بازدارنده است. این مواضع بیشتر با هدف ارسال سیگنال به بازیگران منطقهای و داخلی مطرح میشود تا اینکه اعلام تصمیمی مشخص برای اقدام باشد. تجربه سالهای اخیر نشان داده است که میان اینگونه مواضع لفظی و اقدام عملی فاصله معناداری وجود دارد و تصمیمگیری در این حوزه تحت تأثیر مجموعهای از عوامل پیچیده سیاسی، نظامی و اقتصادی انجام میشود.
در واقع سیاست آمریکا در قبال ایران ترکیبی از فشار، مدیریت تنش و پرهیز از درگیری مستقیم گسترده بوده است. اظهارات تند یا هشدارآمیز در چنین دیدارهایی، الزاماً به معنای آمادگی برای اقدام نظامی نیست، بلکه اغلب در چارچوب مدیریت بازدارندگی و کنترل رفتار طرف مقابل قابل تفسیر است.
در خصوص غزه نیز تمرکز بر خلع سلاح و مدیریت مرحلهای بحران نشاندهنده رویکردی است که بیش از آنکه به دنبال حل ریشهای مسئله باشد، بر کنترل وضعیت موجود تمرکز دارد. این رویکرد با توجه به پیچیدگیهای سیاسی و انسانی بحران غزه، با محدودیتهای جدی مواجه است و چشمانداز دستیابی به راهحل پایدار را مبهم میکند.
تحلیل کلان مسئله
سفر نخستوزیر رژیم صهیونیستی به آمریکا و دیدار او با دونالد ترامپ را باید در چارچوب الگوهای تثبیتشده روابط آمریکا و رژیم صهیونیستی تحلیل کرد؛ الگویی که طی دهههای گذشته مستقل از تغییر دولتها در واشنگتن کمابیش ثبات خود را حفظ کرده است. این دیدار بیش از آنکه حامل مؤلفههای نو یا نشاندهنده تغییر معنادار در معادلات منطقهای باشد، بیانگر استمرار همان سازوکارهای هماهنگی سیاسی، امنیتی و رسانهای است که بارها در مقاطع مختلف فعال شدهاند.
در نگاه نخست، زمانبندی این ملاقات اهمیت دارد. دیدار در مقطعی انجام شد که منطقه غرب آسیا با مجموعهای از بحرانهای همزمان و درهمتنیده مواجه است؛ از وضعیت شکننده آتشبس در غزه و پیامدهای انسانی و سیاسی آن گرفته تا استمرار تنشهای لفظی و دیپلماتیک میان ایران و آمریکا. همزمان جنگ اوکراین، رقابت قدرتهای بزرگ و فشارهای اقتصادی جهانی نیز بر فضای تصمیمگیری بازیگران منطقهای سایه انداخته است. در چنین شرایطی، هر ملاقات سطح بالای سیاسی بهطور طبیعی در معرض تفسیرهای گسترده قرار میگیرد.
با این حال بررسی دقیقتر محتوای دیدار فلوریدا نشان میدهد که این ملاقات بیش از آنکه نقطه عطفی جدید باشد، تلاشی برای مدیریت وضعیت موجود است. رژیم صهیونیستی در ماههای اخیر با چالشهای داخلی قابلتوجهی روبهرو بوده است؛ از شکافهای عمیق سیاسی و اجتماعی گرفته تا فشارهای ناشی از پیامدهای بینالمللی عملیات نظامی در غزه. این شرایط، نیاز دولت نتانیاهو به نمایش حمایت خارجی بهویژه از سوی آمریکا را افزایش داده است.
از منظر آمریکا نیز این دیدار در امتداد سیاست سنتی حمایت سیاسی از رژیم صهیونیستی قرار میگیرد؛ حمایتی که بیش از آنکه تابع تحولات میدانی یا ارزیابیهای کوتاهمدت باشد، ریشه در ملاحظات ساختاری سیاست داخلی و خارجی آمریکا دارد. لابیهای سیاسی، ملاحظات انتخاباتی و جایگاه رژیم صهیونیستی در محاسبات امنیتی واشنگتن همگی عواملی هستند که چنین دیدارهایی را به امری قابل پیشبینی تبدیل کردهاند.
سفر نتانیاهو به فلوریدا را میتوان بخشی از روند مستمر تعاملات آمریکا و رژیم صهیونیستی دانست؛ روندی که در قالب الگوهای آشنا و بدون نوآوری راهبردی قابلتوجه انجام شد. این دیدار نه نشانه تغییر بنیادین در معادلات منطقهای است و نه بهتنهایی میتواند موازنه قدرت موجود را دگرگون کند.
آنچه در فلوریدا رخ داد بیش از هر چیز بازتابدهنده نیاز دو طرف به مدیریت فشارها، ارسال پیامهای سیاسی و حفظ چارچوبهای سنتی همکاری بود. در عین حال، واقعیتهای میدانی منطقه از غزه گرفته تا پرونده ایران، نشان میدهد که تأثیرگذاری این چارچوبها در عمل با محدودیتهای فزایندهای مواجه شده است. در مجموع، دیدار فلوریدا را باید نه بهعنوان نقطه آغاز یک مسیر جدید، بلکه بهمثابه تداوم مسیری دانست که پیشتر نیز بارها طی شده است؛ مسیری که بیش از آنکه مبتنی بر راهحلهای نو باشد، بر مدیریت بحران و حفظ وضع موجود استوار است.