تا جایی که این قلم اطلاع دارد، جعفر شریف امامی به دو شکل، دانستههای خویش را برای تاریخ معاصر ایران بر جای نهاده است. یکی یادداشتهای اوست که هنوز نشر نیافته و دیگری، گفتوشنود وی با حبیب لاجوردی. آنچه در این مجال به شما معرفی میشود، دومین مورد است که نشر نگاه امروز، آن را روانه بازار کتاب کرده است. ناشر در دیباچه خود، در اهمیت این دست از آثار، چنین آورده است:
«برای ترسیم چهره روشنی از تاریخ سیاسی هر دورهای، شناخت سیاستمداران و بازیگران عرصه سیاست در آن دوره و تواناییها و ضعفهای آنان و همچنین مشی کشور داری و نوع نگاهشان به زندگی، جامعه و مردم ضروری است. این ضرورت در جامعه ما آشکارتر است، چراکه همواره حکومتهای استبدادی و قائم به شخص، سرنوشت مردم و کشور را در دست داشتهاند. در ۳۷ سالی هم که محمدرضا پهلوی بر ایران سلطنت راند- جز مدت کوتاهی در زمان دولت دکتر محمد مصدق- قانون و قانونگرایی محلی از اعراب نداشت، بنابراین سرگذشت تکتک آنهایی که در این استبداد ۳۷ ساله شریک شاه سابق بودند، برای تاریخ معاصر ما بایسته است...».
این مقدمه در بخش دیگری از خویش، اقدام حبیب لاجوردی در اخذ خاطرات رجال تاریخی، از جمله جعفر شریف امامی را اینگونه وصف کرده است: «حبیب لاجوردی مورخ و پژوهشگر ایرانی، از ابتدای دهه ۶۰ عزم خود را جزم کرد تا خاطرات رجال عصر پهلوی را گرد آورد. او موفق شد با قریب به ۱۵۰ نفر، گفتگو کند. در میان این ۱۵۰ نفر، همهگونه آدمی یافت میشود. از آنان که در زمان رژیم گذشته به فعالیت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و... اشتغال داشتند، تا چریک و مبارزی که میخواست رژیم شاه را ساقط کند، تا وفاداران و معتمدین و کارگزاران محمدرضا پهلوی. این تنوع و رنگارنگی، بر ماحصل تلاش حبیب لاجوردی، ارزش والایی افزوده است که قطعاً در تدوین و تألیف تاریخ معاصر ما سهم بسزایی خواهد داشت. جعفر شریفامامی از زمره گروهی است که او خاطراتشان را جمع آورده است. در این خاطرات جعفر شریفامامی سیاستمدار فراماسونر- که شاید هیچ سیاستمداری به اندازه او، در ایران به ماسون بودن شهره نباشد- گاه پرده از برخی زوایای تاریک و ناشناخته محمدرضا شاه پهلوی و در حقیقت کل ساختار رژیم گذشته، کنار میزند و مطالبی را فاش میکند که با آن که مجمل است، اما حدیث مفصلی را میتوان در لابهلای همین گفتهها یافت! مثلاً شریفامامی به صراحت میگوید: اخیراً کار به جایی رسیده بود که [شاه]دیگر هیچکس را قبول نداشتند و نظر خودشان را صائبترین نظر میدانستند! بدیهی است که روی تجربه زیادی که داشتند، در خیلی از مسائل بهترین نظر را اتخاذ میکردند، اما اینطور نبود که یک نفر به همه مسائل طوری تسلط داشته باشد که همه چیز را بهتر از همه بداند، [ایشان]دیگر زیاد معتقد به مشورت نبودند... گرچه او هنوز احتیاط میکند و میگوید: در خیلی از مسائل بهترین نظر را اتخاذ میکردند، اما در ادامه شاید یکی از مهمترین علل فروپاشی سلطنت او (خودرأیی و عدم مشورت و در حقیقت مشی مستبدانه) را بازمیگوید. نکاتی از این دست در خاطرات او فراوان است. اکنون دوره پهلوی به تاریخ پیوسته است و هر گفته و ناگفتهای از آن دوره بر غنای تاریخنویسی معاصر ما خواهد افزود. ضمن اینکه نباید به این خاطرات، تنها به عنوان ماده خام تاریخ معاصر نگریست، بلکه شرح حال و قصه زندگی سیاستمداری است که اوج و فرود فراوانی را در زندگی تجربه کرده است و گاه لحن، ادبیات و طرز کلام او هم جذاب بلکه قابل تأمل است...».