تغییر مدیریتی در رسانه ملی فرصت مناسبی است برای بررسی اجمالی دوره پنجساله عبدالعلی علیعسگری تا ببینیم بر سر فرهنگ، هنر و رسانه در این مدت چه رفت. مدیر فعلی رسانه ملی دانشآموخته مهندسی برق و الکترونیک و صنایع با گرایش سیستم و بهرهوری است و به طور عادی نگاه او به فرهنگ ناشی از دانش و تحصیلات وی اعمال میشد؛ مدیریتی که در روش بیشتر معطوف به امور سختافزاری بود و سویه نرمافزاری فرهنگ در آن یا اساساً مغفول بود یا در اولویت قرار نداشت.
در دوران پنجساله اخیر بیش از هر زمان دیگری در صداوسیما نگاه تجاری بر فرهنگ غلبه پیدا و پول و سرمایه تفوق و برتری خود را تحمیل کرد، البته پایه و اساس این نگاه به مدیریتهای پیشین در رسانه ملی بازمیگردد، اما در دوران اخیر غلبه سرمایه بر فرهنگ بیش از هر زمان دیگری به شکلی تصاعدی اوج گرفت و برنامههای سازمان صداوسیما را با چالش معنا مواجه کرد.
نداشتن راهبرد و نگاه تخصصی در امر هنر و فرهنگ در این دوره به نوعی آنارشیسم در محتوا دامن زد که نه در ظاهر برنامهها بلکه بیشتر خود را در باطن آثار و تولیدات سیما پنهان کرده بود.
در واقع دست پنهان سرمایه تا میتوانست از برنامههای این سازمان معنویتزدایی کرد. همچنین در این دوره شاهد سلطه روابط عمومیهای سازمان بودیم که سیاست سفیدنمایی را با قدرت پیش میبردند و مانع شنیده شدن انتقادهای دلسوزانهای بودند که اتفاقاً از درون جبهه فرهنگی انقلاب سر داده میشد. هر چند فشارهای دولت قبلی در بحث بودجه به بیماری رسانه ملی دامن زد و چهره نحیف فرهنگ را تحت تأثیر خود قرار داد، با این حال سازمان صداوسیما برای در امان ماندن از کملطفیهای دولت بیش از پیش به آگهیهای تجاری پناه برد. در این دوره برخی شبکهها شاهد رشد کیفی بودند که از این میان میتوان به شبکه مستند و نهال اشاره کرد، اما به طور کلی چالش مخاطب اصلیترین چالش سازمان بود که در این مسیر و برای رقابت با شبکههای ماهوارهای اصالت به سرگرمی داده شد و به جای آنکه سرگرمی به عنوان یک ابزار مورد توجه قرار گیرد، در بسیاری از مواقع تبدیل به هدف شد. همین رویکرد باعث شد اغلب تهیهکنندهها در سیما برای دیده شدن برنامههایشان دست به دامن سلبریتیهایی شوند که اتفاقاً خود رسانه ملی بستر رشد و شهرت آنها شده بود، اما معالاسف اهتمامی جدی به فرهنگ نشان نمیدادند. رسانه ملی از این افراد برای حضور در برنامههای مناسبتی دعوت به عمل آورد تا جایی که به فاصله اندکی از انتشار ویدئویی در فضای مجازی که یک بازیگر درجه چندم در آن به خاطر پیدا شدن سگش ابراز احساسات میکرد، وی به برنامهای مناسبتی دعوت میشد.
در این برهه تهیهکنندهها برای پرمخاطب شدن برنامهها به جای آنکه به ایدههای جدید برسند، آسانترین راه را انتخاب و با توجه کردن به تعداد فالوورهای مشاهیر فضای مجازی از آنها برای دیده شدن برنامهشان دعوت میکردند، یعنی صداوسیما در مقطعی به جای آنکه خودش منبع فرهنگسازی باشد، دنبالهرو اصالت دادن به بیفرهنگیهای فضای مجازی شده بود تا جایی که برای انتخاب مجری و بازیگر در سریالها نیز سروکله برخی اینفلوئنسرها به این آثار باز شد. در همه این موارد این فرهنگ بود که لاغرتر میشد.
واقعیتی که وجود دارد این است که پیچیدگیهای امر فرهنگ به همان اندازه نیاز به افکار و ایدههایی جدید دارد که از ظرافتهای خاص بهره میبرد. این چالش به طور عادی ضرورت حضور افراد و افکار نخبه در مدیریت رسانه ملی را دوچندان میکند. مبنای توسعه بیتردید نیروی انسانی است و اگر تغییر مدیریت رسانه ملی منجر به تغییر عمیق ایدهها و روشها نشود و ساختارها مبتنی بر نگاههای جدید تغییر نکنند، تحولی نیز اتفاق نخواهد افتاد. امید که در دوران فرارو شاهد پیشرفت و رشد سازمانی رسانه ملی باشیم.