واقعیتش این است که همه چیز از زمان شهادت محسن حججی شروع شد و بعدش هم آن تماس وحید جلیلی از سوریه. مدتی از شهادت شهید حججی نگذشته بود و من هنوز در التهاب و اندوه خبر شهادت این جوان جهادگر و مدافع حرم و تأثیر عمیق شهادت مظلومانهاش بر روح و روان و زندگی و کارهایم بودم که موضوع تماس وحید جلیلی مسئول شورای سیاستگذاری جشنواره عمار و مسئول دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی پیش آمد. مسعود ملکی از مسئولان همان دفتر هم پیگیر این تماسها بود. وحید جلیلی که استخوان خُرد کرده عرصه فرهنگ است، خودش آن موقع در سوریه بود. یکی از طرحهایش ثبت و نگارش خاطرات زنان سوری بود که زندگیشان متأثر از بحران و جنگ سوریه بوده است. او میخواست مظلومیت و مقاومت این زنان و کودکان در قالب ابزارهای هنری و ادبی ریخته شود. هدفش این بود که صدای آنها نه تنها به گوش ملتها و دولتهای جهان برسد، بلکه در هیئت تاریخ شفاهی، برای همیشه ثبت و با ماندگاری آن در تاریخ به آیندگان منتقل شود. پرسش اصلی در این سفر جستوجوگرانه و پژوهش برای نگارش مطالب کتاب این بود: جنگ تحمیل شده به مردم سوریه، چه تبعاتی بر زندگی زنان سوری با ادیان، مذاهب و قومیتهای مختلف داشته است؟ چگونه زندگی شخصی و خانوادگی این زنان متأثر از این جنگ تحمیلی شده است؟ و زنان چه خاطراتی از این وضعیت دارند؟ بدون شک، یافتههای چنین پرسشی نه تنها روایت مظلومیت زنان سوری در جنگ تحمیلی بر سوریه است، بلکه بیانگر عمق جنایتهای دشمنان سوریه و مردم آن هم خواهد بود. وقتی عازم این کشور شدم، شاید نه وحید جلیلی و نه دیگر مسئولان ایران در سوریه تصور نمیکردند این کار، آن هم در کشوری مثل سوریه - که هنوز درگیر جنگ است- تا چه حد میتواند طاقتفرسا باشد! مخصوصاً برای نگارندهای که خودش از جنس همان کسانی است که قرار بود راوی مطالب این کتاب باشند. ماجرای اعزامهایم و کشوقوسهای آن هم بماند که خود هم قصههایی شیرین دارد و هم تلخ. بالاخره سفرهایم با همه دشواریهایش انجام شد، دشواریهایی که کمترینش میتوانست سختی خود مصاحبه با راویهایی باشد که هر کدام اوضاع و احوال خاصی داشتند. بهرغم همه مشکلاتی که در طول روایتهای کتاب فقط به بعضی از آنها به اختصار اشاره میشود، این سفر قسمتهای شیرینی هم داشت. به هر حال، بهرغم همه این اوضاع و احوال، سعی شد این روایتها همراه اسنادی مانند صوت، مصاحبهها، عکسهای راویان و مشخصات کاملشان برای حفظ در آرشیو سندها ثبت شوند و سپس به نگارش درآیند. برای حفظ سندیت متنهای پیاده شده از مصاحبههای ضبط شده نیز نویسنده سعی کرده است صوت همه مصاحبهها را پیاده کند تا از این بابت هم اطمینان خاطر حاصل شود. اثر مورد معرفی و مصاحبهها و خود سوژهها هر کدام به خودی خود میتواند موضوع ساعتها کارگاه انتقال تجربه باشد که بهزعم نویسنده، فصل جدیدی در چگونگی ثبت تاریخ شفاهی میگشاید؛ فصل جدیدی که میتواند ثبت تاریخ شفاهی در موقعیت بحران نامیده شود، هر چند به دلیل گسترده بودن دریای روایتها به ویژه روایتهای مقاومت در سوریه، این روایتها ناتمام هستند و روایتهای این کتاب، فقط گوشهای از صدای زنان راوی جنگ در سوریه است. نویسنده به استانها و شهرهای مختلف سوریه سفر کرده است تا روایتهای هر سفر را تکمیل کند. روایتها به ترتیب زمانی، به طور جداگانه و در دو بخش مجزا مرتب شدهاند. بخش اول، خاطرات سفر سال ۲۰۱۷، مصادف با پاییز و زمستان ۱۳۹۶ و بخش دوم، وقایع سال ۲۰۱۸ مصادف با تابستان ۱۳۹۷ است که به نگارش درآمده است.