اثری که هماینک در معرفی آن سخن میرود، رُمانی است معطوف به زندگی مبارزاتی چریک نامدار انقلاب اسلامی، شهید سیدعلی اندرزگو. او در عداد نوابغی است، که با ایمان و هوش وافر، به مدت ۱۴ سال، به مصاف سخت با رژیم پهلوی پرداخت و سرانجام در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، همچون مؤمنی که در آستانه افطار کردن است، به شهادت رسید و رستگار گشت. «دار بر دوش» را، دکتر یعقوب توکلی تاریخپژوه نامدار انقلاب اسلامی به رشته تحریر درآورده و مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، منتشر ساخته است. ناشر در بخشی از دیباچه خویش بر این اثر، مؤلف را اینگونه معرفی کرده است:
«تألیف بیش از ٢٠ اثر علمی و پژوهشی همچون تدوین و نقد خاطرات شخصیتهای پهلوی مانند جهانگیر تفضلی، علی امینی و نیز اثر دار بر دوش (زندگینامه داستانی شهید سیدعلی اندرزگو) و همچنین کتاب اسلامگرایی در مصر- که یعقوب توکلی را در جوانی مشهور کرد- از جمله فعالیتهای قابل توجه وی، در حوزه نگارش است. او کارشناس تاریخ و فارغالتحصیل کارشناسیارشد رشته علوم سیاسی است، که توانسته دانشهای حوزوی را نیز، تا سطح چهار تحصیل کند. امروزه مقالات بسیاری از وی در این سه حوزه به چشم میآید، بهطوری که نظریهپردازی او درباره جریانهای تاریخنگاری در ایران، به گفتمانی قابلتأمل در این حوزه تبدیل شده است!».
همانگونه که اشارت رفت، زندگی و مبارزات شهید سیدعلی اندرزگو، فصلی شاخص و خواندنی در تاریخ انقلاب اسلامی است. سوگمندانه در این باره، آثاری معدود تولید شده است که یکی از آنان، کتاب مورد معرفی است. ناشر در مقدمه خویش، در این باره نیز، اشارتی به شرح ذیل دارد: «زندگینامه مبارزاتی و دائماً در تعقیب و گریز شهید سیدعلی اندرزگو- که به مرد هزار چهره مبارزات علیه رژیم پهلوی شهره است- و اقدامات مخاطرهآمیزی، چون ترور حسنعلی منصور (نخستوزیر وقت) و برنامهریزی برای ترور محمدرضا شاه- که در کارنامه مبارزاتیاش به چشم میخورد- شاید بیشتر از همه همرزمان دیگرش در تاریخ انقلاب اسلامی ایران، قابلیت پرداختهای ادبی و هنری را داشته باشد. یعقوب توکلی نیز از این فرصت به خوبی بهره برده و با قلمی شیوا و روان، در قالب یک رمان ساده، کوتاه و گاه طنازانه، به روایتگری بخشهایی از زندگی شجاعانه شهید سیدعلی اندرزگو میپردازد».
در پایان این معرفی، مناسب است که به بازخوانی بخشی از این اثر بپردازیم، بخشی که روایتگر یکی از تعقیب و گریزهای اوست:
«صدا جواب داد: بله ... کی هستی؟
سیدعلی گفت: منم سید... شیخ عباس.
در بلافاصله باز شد و سیدعلی خود را به داخل خانه رساند.
سیدمحمود نگاهی به اسلحه کرد و گفت تو باید چند اسلحه داشته باشی که دیگه جون خودتو به خطر نندازی؟
سیدعلی گفت: این یکی فرق میکرد... یک جرم بزرگ داشت... اول در دستگیری چریک جوونی که تازگیها تیرباران شد نقش داشت، ... یکی هم اینکه چند هفته قبل مسئول بازرسی خونه من بود. این براش درس خوبی میشه... من هم دیگه تا مدتی از این کارا نمیکنم سید، دیگه قراره آیتالله بشم... سال ۵۳، سال آیتالله شدن منه! تا مدتی خلع سلاح مأمورا تعطیله!
سیدمحمود خندید و گفت: پس دیگه جناب دکتر حسینی نیستی؟
سیدعلی گفت: چرا، هستم... با حفظ سمت! بعد نگاهی کرد و گفت من دارم از تشنگی میمیرم مؤمن...!».