«محمد نخستین» در شروع دفاع مقدس سه ماهی میشد که به استخدام بانک درآمده و مشغول کار شده بود، اما با دستور امام مبنی بر حضور رزمندگان در میدان نبرد، او هم کار و زندگیاش را رها کرد و راهی شد. ابتدا به مهران و جبهه کنجانچم و سپس به سمت اهواز رفت و وارد ستاد جنگهای نامنظم دکتر چمران شد. یک سال بعد در ششم آبان ۱۳۶۰ که ستاد جنگهای نامنظم در سپاه ادغام شد، وی نیز به عضویت سپاه درآمد. خاطرات نخستین در خصوص شهید چمران را پیش رو دارید.
فتح سوسنگرد
اولین عملیاتی که در کنار شهید چمران بودم عملیات آزادسازی سوسنگرد بود. ایشان در این عملیات مجروح شد. درباره شجاعت دکتر همین بس که در عملیات سوسنگرد پیشاپیش تمام نیروها به شوق کمک به محاصرهشدگان شتافت. هنوز تانکهای لشکر ۹۲ از ابوحمیظه رد نشده بودند که دکتر چمران با چند نفر معدود از سمت راست جاده خود را به زرهی دشمن زد و در نهایت مجروح شد. خبر جراحت ایشان وقتی به نیروها رسید، بیمحابا به میدان زدند و سوسنگرد را از محاصره نجات دادند.
دانش چمران
ستاد جنگهای نامنظم در شروع جنگ تحمیلی بنا به ضرورت و اضطرار و با اتکا به تجربه دکتر چمران راهاندازی شد. ستاد وابسته به بودجه دولتی نبود. این ستاد کاملاً مردمی و با عملیاتی کردن جنگهای نامنظم کمترین نیاز را به سلاح و تدارکات وسیع داشت. در اولین روزهای جنگ تعدادی از نیروها در پادگان حر تهران آموزش میدیدند و بعد به اهواز اعزام میشدند. کمی بعد پادگان در خزینه و شوشتر راهاندازی شد که رزمندگان ستاد نامنظم مدتی در آنجا آموزش اولیه را میدیدند و بعد اکثراً با حضور در جبهه از دکتر درس مقاومت، رزم و تبعیت از امام را میآموختند. رزمندگان ستاد از مقاومترین و فداکارترین نیروهای دفاع مقدس بودند.
اهل خطر بود
شناخت من از شهید چمران مانند قطرهای است در مقابل دریای باعظمت. ما طرح و برنامههای دکتر را در مناطق مختلف نبرد اجرا میکردیم و تماس مستقیم فقط در زمانی بود که شهید چمران برای کار یا بازدید یا کنترل به خطی که ما در آن حضور داشتیم، میآمد. از طرفی هم به خاطر حجم آتش و جنگ و جبهه فرصت صحبت و همکلامی بسیار اندک بود. مشخصترین ویژگی شهید چمران این بود که هر جا خطر بود ایشان اول خودش حضور پیدا میکرد. دکتر برای هر مشکلی راهحل داشت. ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگهای نامنظم یکی از برنامههای ایشان بود. دکتر چمران با نصب پمپهای آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول ۲۰ کیلومتر و عرض یک متر در مدت حدود یک ماه، آب کارون را به طرف تانکهای دشمن روانه ساخت به طوری که آنها مجبور شدند چند کیلومتر عقبنشینی کنند.
خاطره شهادت
من در دهلاویه مسئول خمپارهاندازهایی بودم که پشتیبانی نیروی ستاد جنگهای نامنظم را بر عهده داشت. بچههای سپاه هم ۱۵ کیلومتر با ما فاصله داشتند. آخرین شب شهید ایرج رستمی مسئول خط بود و من پای خمپارهاندازها بودم. تا صبح شلیک کردیم. دشمن هم از صبح روز قبل پاتک کرده بود. مهمات ما ته کشیده بود. ایرج رستمی مرتب از ارتش تقاضای آتش میکرد. رستمی ساعت ۵/۲ صبح به شهادت رسید. مرا به خط احضار کردند. رفتم و تا اذان صبح آنجا بودم. از آنجایی که امکان داشت دشمن صبح پاتک را شروع کند ناچار پیش خمپارهاندازها برگشتم. اوضاع آرام بود. ساعت ۹ به خط بیسیم زدم و پرسیدم چه خبر است؟ شخصی که بعدها متوجه شدم شهید اقاربپرست بود، به من گفت خبری نیست، اوضاع آرام است. ایشان به خاطر شنود دشمن به من نگفت که دکتر چمران با مقدمپور و حداد در خط مقدم هستند.
بعدها سیروس بادپا که دیدهبان بود، به ما گفت دکتر چمران در حال بازدید از خط و گماردن مقدمپور به جای شهید رستمی بود که دشمن متوجه حضور دکتر شده و با خمپاره ۶۰ تیراندازی را آغاز کرده بود. یکی از همین خمپارهها باعث مجروحیت دکتر شده بود. چند ساعت بعد وقتی به ستاد رفتم از حاجعلیاکبری، یکی از نیروهای ستاد، خبر شهادت دکتر چمران را شنیدم.