كيانوش عياري در كارگاه نگاهي به فيلم «آنسوي آتش» در جشنواره جهاني فيلم فجر با مرور تجربه ساخت اين فيلم از يك راز در ارتباط با ايده گرفتن از قصه «سووشون» سيمين دانشور براي فيلم «تنوره ديو» پرده برداشت.
به گزارش «جوان» طبق گزارش ستاد خبري اين رويداد، كيانوش عياري در كارگاه آموزشي نگاهي به فيلم سينمايي «آن سوي آتش» كه از طريق فضاي مجازي در اختيار علاقهمندان به سينما قرار گرفته است، تجربههاي خود را از كارگرداني فيلم «آن سوي آتش» مرور كرد. وي عنوان كرد: «سووشون» اثر سيمين دانشور داستان سوگ زري در ارتباط با گم شدن يوسف، ايده «تنوره ديو» را براي من پايهگذاري كرد. زندهياد سيمين دانشور در جايي گفته بود، عياري از من براي اين برداشت اجازه نگرفته است اما من براي عظمت و بزرگي ايشان آن زمان اجازه توضيح به خودم ندادم و اكنون براي اولينبار ميگويم كه به واقع من از آن اثر اقتباس نكرده بلكه چيزي را در جايي ديده بودم و معتقدم ما بايد بزنگاه لازم را از مشاهدات خود بگيريم. شايد روزي روزگاري بتوانم به سؤال شما جواب بدهم كه به راستي قصهها چطور شكل ميگيرند و خودم نيز بايد آن را بازشناسي كنم. عياري در بخش ديگري از اين كارگاه درباره نحوه شكلگيري ايده و ساخت «آن سوي آتش» در شرايط سخت و ناامن اهواز در سالهاي مياني دهه۶۰ توضيح داد: اين فيلم كه نسخه مرمتشده آن در سيوهشتمين جشنواره جهاني فيلم فجر نمايش داده شد، در سال ۱۳۶۶در اهواز ساخته شده و داستان فردي زنداني به نام نوذر را روايت ميكند كه پس از آزادي سراغ برادر خود عبدالحميد ميرود تا سهم خود را از پولي كه شركت نفت بابت تصاحب خانه آنها پرداخته است، بگيرد.
اين هنرمند عنوان كرد: كسي كه متولد اهواز است، در آن سالها به ياد دارد، ستارهها به خاطر قرمز بودن سقف آسمان ديده نميشد. در ايدههايي كه در سالهاي دهه۶۰ به ذهنم رسيد، بوي شيرين نفت باعث ساخت فيلم كوتاهي به نام «آن سوي آتش» شد اما در سال ۱۳۶۵ كه در حال ساخت نسخه سينمايي بوديم، ديگر آتشي در اهواز وجود نداشت و همه فلرها خاموش بودند. عياري افزود: وقتي همراه با گروه براي ساخت فيلم به اهواز رسيديم، شرايط ناامن بود و بعد از دو، سه ماه و پايان كارمان شرايط امن به منطقه برگشت، بنابراين با بدشانسي روبهرو شديم و يك مهندس به ما گفت اگر صداي آژير را شنيديد، در هر شرايطي بوديد دستكم يك كيلومتر از منطقه دور شويد. روز دوم فيلمبرداري ما، صداي اين آژير شنيده شد، بايد بگويم كه همه عوامل با عشق و علاقه كارشان را دنبال كردند. ما بيآنكه يك راش ببينيم، نگاتيوها را به تهران ميفرستاديم، حتي دو سه پلان نگرفته نيز باقي ماند.