سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: به نظر اکثر مؤلفان، اکنون بدترین زمان انتشار کتاب است. مغازهها بستهاند، بساط جشنوارهها به ابزارهایی مثل زوم انتقال یافته و مرضی هم آمده که باید با آن رقابت کرد، اما از منظر روتخر برگمان، اکنون شاید بهترین برهه برای انتشار بشریت باشد. این کتاب پیمایشی جامع و کامل پیرامون هستی انسان است که میگوید اکثر انسانها، با وجود نواقص آشکاری که دارند، اساساً خوب هستند.
در زمانهای که مردم مشتاق اخبار حالخوبکن هستند، لابد از کتابی که زیرعنوانش «یک تاریخ امیدوارنه» است، استقبال میشود. با حال و هوای ما هم جور است، چون در ایامی منتشر شده که همسایگان یار همدیگرند، مردم برای مراقبان سلامتیمان کف میزنند و انسانهای سراسر دنیا مشغول همکاری هستند تا جان یکدیگر را نجات دهند. علاوه بر همه اینها، اکنون که عدهای میگویند وقتی از این بحران درآمدیم، باید یک آغاز دوباره اساساً متفاوت رقم بزنیم، یعنی مصالحهای جدید به سبک پایان جنگ جهانی دوم. کتاب بشریت یک نقشه راه ارائه میدهد که بگوید چطور میتوانیم سامانی بسیار متفاوت به خودمان بدهیم. حداقل میشود گفت این کتاب همه عناصر لازم برای پرفروش شدن را دارد؛ تأییدیههای درخشان جمعی از صاحبان نامهای مشهور، از یوول نوآ هراری تا استیون فرای؛ سبک نگارش خواندنیاش که تقریباً نامتعارف است و دریافت گستردهای از تاریخ، باستانشناسی، روانشناسی، زیستشناسی، اقتصاد، انسانشناسی و بسیاری حوزههای دیگر. با اینهمه، جای تعجب نیست که این کتاب در سال ۲۰۲۰ موفقیت انسان خردمند؛ تاریخ مختصر بشر را تکرار کند. البته برگمان ۳۲ ساله با شهرت ناآشنا نیست. او پارسال هم مدتی کوتاه در فضای وب شهره شد؛ در داووس، به مخاطبانش حمله کرد و گفت چقدر مضحک است که پولدارها با هزار و ۵۰۰ جت شخصی آمدهاند تا بابت بحران اقلیم پای سخنان دیوید آتنبورو بنشینند و صدالبته اینکه مالیات نمیدهند یا حتی این واژه را به زبان نمیآورند. او گفت احساس میکند «در همایش آتشنشانان است و هیچکس اجازه ندارد درباره آب حرف بزند.» او با کتاب «آرمانشهری برای واقعبینان» هم خبرساز شده بود که خواستار درآمد پایه همگانی میشد؛ ایدهای که روزگاری مضحک به حساب میآمد، ولی اکنون که حکومت انگلستان ۸۰ دصد دستمزد همه کسانی را که بهخاطر بحران ویروسی به مرخصی رفتهاند، میدهد، اساساً به جریان اصلی تبدیل شده است. «بشریت» ادامه منطقی همان اثر پیشین است. او در تماسی که از طریق زوم از خانه مشترکش با همسر عکاسش در هلند با من گرفت، گفت: «در آن کتاب، من یک عالم شواهد جمع کردم که نشان میداد آن ایده واقعاً ثمربخش است.» آن شواهد بهصورت مستدل نشان میدادند «که میشود به مردم پول مفت بدهید و آنها هم این پول را خرج موادمخدر نکنند؛ میدانید، آنها ممکن است واقعاً ایدههای شگفتانگیزی مطرح کنند و شاید یک کسبوکار جدید آغاز نمایند یا سراغ شغل متفاوتی بروند.» همین که تبلیغ آن کتاب را شروع کرد، دید که معمولاً ظرف چند دقیقه به بحث سر مسئلهای عظیمتر از سازوکار درآمد پایه همگانی میرسد؛ بحث درباره طبیعت انسان.
او باید شکاکان را قانع میکرد که نوع بشر اساساً خودخواه، تنبل، یا بدتر از اینها نیست. این کتاب اعلام میکند که قرنهاست مباحثات سیاسی حول یک استدلال حیاتی پیرامون طبیعت بشر میچرخند. در یکسو توماس هابز ایستاده که مؤکد میگوید مردم اگر به حال خود واگذاشته شوند، چنان علیه هم میشورند که «جنگ همه علیه همه» به پا میشود؛ بنابراین آنها محتاج نهادهای تمدن هستند تا غریزههای بنیادینشان را مهار کند. در سوی دیگر، ژان ژاک روسو ایستاده که مدعی است «انسان طبیعتاً خوب است و دقیقاً در اثر همان نهادهاست که انسان شریر میشود.»
برگمان نشانمان میدهد که هابز چگونه در این مباحثه پیروز شد. جامعه و نهادهای کلیدیاش (مدارس، شرکتها و زندانها) براساس مجموعهای از پیشفرضهای غمانگیز پیرامون طبیعت بشر طراحی شدهاند، اما به گفته برگمان، شواهد علمی حاکی از آنند که آن پیشفرضها بدجور مخدوش هستند و ما انسانها مدتهاست که خودمان را غلط فهمیدهایم. برگمان دانهدانه سنگهای زیربنای آن شناختی را برمیافکند که میگوید ما موجودات سنگدل و بیعاطفهای هستیم که روکشی از تمدن روی خودمان کشیدهایم. برگمان میگوید آن شناخت وعدهای بود که باور به آن همانا و محقق شدنش همانا؛ اگر مردم بدترین انتظارها را از همدیگر داشته باشند، همین انتظارها رخ میدهند. او استدلال میآورد که طبیعت حقیقی ما بر مدار مهربانی، مراقبت و همکاری میچرخد. در گذشته چنین بودهایم و باز هم میتوانیم چنین باشیم. بشریت داستان هبوط است. در آن زمانی که شکارچی گردآورنده بودیم، در صلح و صفا در باغ عدن پرسه میزدیم؛ بعد دور یک تکه زمین حصار کشیدیم، گفتیم مال ماست، ملک را اختراع کردیم و به دفاع از آن ساکن شدیم، جنگها آغاز شدند و معصومیتمان از دست رفت. ما باید، به هر طریق که شده، راه برگشتمان به آن باغ را بیابیم. قبول دارم که اینها جمعبندی من از آن کتاب است، ولی حتی بخشی تحتعنوان «گونه دیگر» هم در این کتاب اهست. من تأکید میکنم که حقیقتاً حرفم این نیست که آدمها خوبند. عنوان هلندی کتاب این است: «اکثر مردم خوبند.»
درباره سن و سالش هم حرف زدیم، خصوصاً این مسئله که آیا نوشتن چنین کتاب جسورانهای با این دامنه گسترده از مدعاها و اراده حمله به بزرگترها (چون کتابش حاوی ضربات مکرری به غولهای این وادی از قبیل هراری، مالکوم گلدول و استیون پینکر است)، مستلزم اعتمادبهنفس ایام جوانی است یا خیر برگمان اقرار کرد که «من به انسان خردمند حسودیام میشد.» او میگوید خوشاقبال بوده که از قید و بند تخصصهای لازم در محافل دانشگاهی رها بوده و در عوض برای ژورنال معتبر «کارسپاندنت» کار میکرد که به او آزادی عمل میداد تا علاقهمندیهایش را دنبال کند. همچنین، به همین خاطر مجبور نبود خبر بنویسد که به نظرش آسیبی که به ذهنمان میزند؛ مثل آسیبی است که شکر به بدنمان میزند، چون یعنی دائماً بر امور استثنایی تمرکز میکنیم که عبارتند از امور منفی. با این حال، او میپذیرد اینکه علقههای چندانی ندارد (بچهای هم ندارد) در این اقدام او نقش داشته است. فارغ از اینها، میگوید: «به نظرم اغلب اوقات، افراد بهترین کارهایشان را در جوانی میکنند؛ مگر نه؟»
خب، سؤال این است که آیا اعتمادبهنفس او بر برهه کنونی ما اثر میگذارد؟ آیا میرویم که شاهد تغییر شکل جامعه به سمت همکاری و برابری بیشتر، چه در محل کار یا مدرسه یا زندان یا وادی سیاستورزی باشیم؟ او میگوید پاسخ این سؤال را نمیداند، اما سرمقاله پربحث در فایننشال تایمز او را شگفتزده کرده، یعنی همان سرمقالهای که خواستار بازتوزیع ثروت، درآمد پایه همگانی و مالیات بر ثروت بود. «انفجار همکاری و نوعدوستی و ساماندهی مردمی امور از پایین به بالا» در واکنش به بیماری عالمگیر کرونا هم او را دلگرم کرده است، اما او میگوید نکته حیاتی این است که وقتی بحران فوری فعلی تمام شد، جبهه چپ حاضر و آماده باشد و ایدههای لازم برای این جبهه «همین دور و بر ریختهاند»، در انتظار کسی که سراغشان برود. بیتردید ایدههای او نیز در زمره ایدههایی هستند که در حوالی صدر جدول اهمیت مینشینند.
نقل و تلخیص از:وبسایت ترجمان
/ نوشته: جاناتان فریدلند
/ترجمه: محمد معماریان/ مرجع: گاردین