سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: اکثر داستانهای کتاب روایتی خطی دارند به جز داستان کوتاه «واگویه» که رگههایی از جریان سیال ذهن در آن دیده میشود و با تکگوییهای راوی با خودش و دوست شهیدش همراه است. در داستان واگویه که از لحاظ فرم و پرداخت قویتر از داستانهای دیگر کتاب است، ما با رزمنده مجروحی روبهرو هستیم که در یک عملیات، دو پایش را ازدست داده و کنار دوست قدیمیاش «اسماعیل» غرق در خون روی زمین افتادهاست. او در تنهایی دشت همانطور که دست دوست شهیدش را در دست گرفته مشغول درد دل کردن و صحبت کردن با اوست. در طول داستان این رزمنده مجروح با حالی ناخوش در بین خواب و بیداری انگار که دارد برای رفیق شهیدش مرثیهسرایی میکند. راوی به زبان دوم شخص مفرد تمام خاطرات خود و اسماعیل را در عملیاتهای مختلف با او مرور میکند و با این ترفند مخاطب را با پیرنگ و شخصیت دوست شهیدش آشنا میکند: «یادت هست اسماعیل کنار شط نشستی... بچهها که سوار قایقها شدند، غواصها که به آب افتادند، بلمها که راه افتادند، ندا دادی راه بیفت ابراهیم...». (واگویه- صفحه ۳۷) - در این داستان نویسنده از تکنیک غافلگیری در پرداخت استفاده کرده و مخاطب تا نرسیدن به پاراگراف آخر داستان متوجه مجروح شدن راوی نمیشود: «نمیبینی که دیگر رمق ندارم اسماعیل. با همین پاهای قطع شدهام... کاش میتوانستم پیکر نحیفت را به عقب ببرم اسماعیل! چهار ساعت است که در این بیابان برهوت با تو حرف میزنم، اما تو هیچ نمیگویی...»، اما با این تفاصیل، نکتهای که نمیتوان از آن گذشت این است که داستانهای این مجموعه در یک سطح نیستند و نویسنده این کتاب هم مثل خیلی از نویسندگان دیگر تمام آثار ضعیف و قویاش را یکجا در مجموعه گرد آورده، بیآنکه از چاپ کارهای ضعیفتر صرفنظر کند، به خاطر همین، مخاطب با خواندن داستانها متوجه پستی - بلندی و تفاوت داستانها میشود. در گوشههایی از داستانهای کتاب هم گاهی به جملاتی بر میخوریم که قدیمی هستند و در ادبیات امروز کمتر به کار میروند، مثل: کنارش نشستی. لختی به آبهای زلال و صاف نظر کردی... (ص۳۷) یکی دیگر از ویژگیهای این مجموعه داستان این است که نویسنده در پرداخت هر۱۰ داستان کتاب تا آنجا که توانسته توصیفات و توضیحات غیرضروری داستان را کم کرده و همین کوتاه بودن داستانها باعثشده مجموعهای خوشخوان از ادبیات دفاع مقدس در اختیار مخاطب قرار بگیرد.