سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: به مناسبت سالروز شهادت ایرج رستمی در ۳۱ خرداد ماه سال ۱۳۶۰ گفتوگوی کوتاهی با همسر این شهید انجام دادیم که ذیل خاطرات زیر تقدیم حضورتان میشود.
متولد آشخانه
همسرم متولد سال ۱۳۲۰ در شهر آشخانه از توابع بجنورد استان خراسان شمالی بود. امام خامنهای در دیداری که از مردم خراسان شمالی داشتند، از ایشان یاد کرده و فرمودند: «یک سرگرد ارتشى که بعد ما فهمیدیم ایشان اهل آشخانه است (سرگرد رستمى) به میل خود، به صورت بسیجى آمده بود در مجموعه گروه شهید چمران، آنجا فعالیت میکرد.»
خانواده همسرم متدین بودند و ایرج در فضای آکنده از عشق به اهلبیت (ع) رشد کرد. ایشان هم در درس و هم در اخلاق نمونه بود. درسش که تمام شد برای گذراندن دوران خدمت سربازی با توجه به استعداد و توانمندی که داشت به ارتش ملحق شد و برای خدمت به نیروی هوابرد شیراز منتقل و همزمان با خدمت در ارتش موفق به اخذ دیپلم شد و توانست به دانشگاه افسری نیز راه پیدا کند.
مجروحیت در کردستان
همسرم سال ۵۳ از دانشکده افسری فارغالتحصیل شد. پس از پیروزی انقلاب در سال ۵۸ با تیپ ۵۵ هوابرد شیراز برای برخورد با فتنه ضدانقلاب به کردستان رفت و با گسترش دامنه آتش فتنه داخلی جزو اولین نفراتی بود که از سوی ارتش به کردستان اعزام شد و در آنجا مسیر تازهای در زندگیاش رقم خورد. آنجا با شهید چمران آشنا شد و این آشنایی مسیری جدید در زندگیاش باز کرد.
ایرج در کنار دکتر چمران در کردستان بود که مجروح و برای درمان به تهران منتقل شد و ۹ ماه بعد در حالیکه هنوز با عصا راه میرفت در میان رزمندگان حاضر شد. همسرم پس از بهبودی به یگان خدمتی خود بازگشت و با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهههای حق علیه باطل شد و مدتی بعد معاون شهید چمران در دهلاویه شد.
از نوجوان ۱۳ ساله تا پیرمرد ۷۰ ساله
روایتهای زیادی از دوستی و رابطه صمیمی همسرم با شهید دکتر چمران شنیدهام. روایتهایی که نشان میدهد این دو چقدر به هم نزدیک و با هم رفاقت داشتند. به جرئت میتوانم بگویم این دو یک روح بودند در دو جسم. حاصل زندگی من و ایرج دو فرزند دختر است که همه سعیام بر این بود آنها را به خوبی تربیت کنم. الحمدلله امروز حاصل آن تربیت دینی پرورش نوههایی است که عاشق پدربزرگشان هستند و شهید را از خاطراتی که برایشان روایت کردهام به خوبی میشناسند.
آخرین وعده دیدار من و همسرم قبل از عید سال ۱۳۶۰ بود. من همراه بچهها به منزل پدریام رفتم و قرار بر این بود که ایرج در شیراز به ما ملحق شود، اما تماس گرفت و گفت عملیاتی در پیش دارد و نمیتواند طبق قرار قبلی به ما ملحق شود. من نگرانیام را به ایشان منتقل کردم، اما ایرج در پاسخ همه آن نگرانیها و اضطرابهایم گفت وقتی نوجوان ۱۳ ساله به میدان نبرد میآید، وقتی پیرمرد ۷۰ ساله وارد کارزار میشود من هم باید باشم، من که نظامی هستم، شرعاً و عرفاً باید باشم. من به نبودنهای ایشان عادت کرده بودم و امید داشتم در مسیری که انتخاب کرده بود پیروز باشد.
جبهه دهلاویه
روز ۳۱ خردادماه ۱۳۶۰ در حالی که همسرم «ایرج رستمی» و همرزمانش درگیری سختی با دشمن بعثی داشتند بر اثر اصابت گلوله توپ دشمن در منطقه دهلاویه هنگام اذان صبح به درجه رفیع شهادت نائل آمد. ساعتی بعد زمانی که شهید چمران از موضوع مطلع شد برای معرفی جانشین ایشان به سمت دهلاویه حرکت کرد. دوری این دو رفیق زیاد طول نکشید و شهید چمران نیز در همان محل شهادت شهید ایرج رستمی در دهلاویه با اصابت گلوله خمپاره ۶۰ به شدت مجروح شد که حین انتقال به بیمارستان به شهادت رسید و به همسنگر خود پیوست. همسرم بعد از عمری مجاهدت در قطعه ۲۴ بهشت زهرا (س) آرام گرفت.