جنگ تحمیلی - صفحه 11

برچسب ها
گفت‌وگوی «جوان» با کارشناس حوزه دفاع مقدس پیرامون مقدمات و آماده‌سازی عملیات خیبر در اسفند ۱۳۶۲،
عملیات شناسایی خیبر از ۱۱ مرداد ۶۱ رقم خورد. بعد از اینکه فرماندهان قرارگاه و یگان‌ها در چند نوبت شناسایی‌های اولیه را انجام می‌دهند، محسن رضایی مسئولیت ادامه شناسایی‌ها را برعهده شهید حسن باقری که فرمانده قرارگاه نصر بود می‌گذارد. ایشان هم عملیات شناسایی را به نیرو‌های اطلاعات و عملیات دو لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) و ۳۱ عاشورا واگذار می‌کند
کد خبر: ۱۲۸۴۲۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۶

گفت‌و‌گوی «جوان» با خواهر شهید عزیز صبوری از شهدای دفاع مقدس
ظهر یازدهم شهریور ۱۳۶۰ در عملیات بازی دراز زمانی که برادرم با همرزم خود آخرین وضو را برای نماز ظهر گرفته بودند، متوجه می‌شوند در مسیر دور دو نفر مشغول حمل یک مجروح هستند. برادرم می‌رود تا به آنها کمک کند، اما جمع آنها مورد شناسایی دشمن قرار می‌گیرند و با شلیک گلوله خمپاره همگی به شهادت می‌رسند
کد خبر: ۱۲۸۳۹۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۵

خاطراتی از شهدای شاخص اسفند ماه دفاع مقدس در گفت‌وگوی «جوان» با رزمنده و راوی دفاع مقدس
سال ۶۲ و طی عملیات خیبر ما صد‌ها شهید دادیم که تعداد قابل توجهی از آنها جزو فرماندهان بودند. اما در میان این عزیزان، دو شهید شاخص‌تر هستند. یکی حاج محمد ابراهیم همت، فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) که ۱۷ اسفند ۶۲ در جزیره مجنون شهید شد و دیگری حاج حمید باکری، جانشین لشکر ۳۱ عاشورا که ششم اسفند همین سال و در همان جزیره مجنون به شهادت رسید
کد خبر: ۱۲۸۳۸۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۴

گفت‌و‌گوی «جوان» با برادر شهیدان حاج‌علی و حسین محمدی‌پور از شهدای عملیات کربلای ۵
حاج علی می‌گفت: من آن‌قدر به جبهه رفتم و برگشتم که از پدر شهدا خجالت می‌کشم. من هنوز زنده هستم و آنها دردانه‌هایشان را در راه خدا داده‌اند. وقتی می‌خواهم از جبهه به خانه برگردم، شرمنده‌ام. اگر در این عملیات (کربلای‌۵) شهید نشوم دیگر به روستا باز نخواهم گشت، چون نمی‌توانم در چشمان خانواده شهدا نگاه کنم. حاج‌علی ۱۹ دی ۱۳۶۵ در شلمچه به شهادت رسید. او همراه برادرش حسین آسمانی شد، چون دوکبوتری که با یک بال آسمانی شدند. حاج علی شهید شد و حالا دیگر شرمنده خانواده شهدا نیست
کد خبر: ۱۲۸۳۰۳۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۳۰

گفت‌وگوی «جوان» با خواهر شهیدمحمدحسین بدیعی که ۴۵ روز پس از ازدواجش به شهادت رسید
داداش مهر سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد و در آذر همان سال به شهادت رسید. کلاً ۴۵ روز زندگی مشترک داشتند. آن روز هم خبر شهادتش را نوعروس برادرم به ما داد. در خانه یک اتاقی را برای مراسم ازدواج برادرم تزئین کرده بودیم که تزئیناتش تا زمان شهادت محمد‌حسین همچنان باقی مانده بود
کد خبر: ۱۲۸۲۸۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۹

یادی از سردار شهید «محسن نورانی» همرزم و همراه شهید علیرضا ناهیدی
محسن در زمستان سال ۱۳۶۰ به همراه حاج‌احمد متوسلیان از مریوان به جنوب کشور رفت. قرار شده بود تا حاج‌احمد به همراه نفراتی، چون شهیدان حاج همت، همدانی و شهبازی، تیپ جدیدی را تشکیل بدهند. با تأسیس تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) در پادگان دوکوهه، نورانی نیز در این تیپ نقش مؤثری ایفا کرد؛ در جبهه جنوب همچنان شهیدان نورانی و ناهیدی با هم همراه بودند
کد خبر: ۱۲۸۲۵۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۸

مروری بر زندگی جهادی سردار شهید علیرضا ناهیدی در گفت‌و‌گو با همرزم شهید
مدتی بعد از شروع جنگ تحمیلی ، شهید ناهیدی همراه حاج احمد به جنوب آمد. آنجا گردان ادوات را توسعه داد. چون آدم مستعدی بود، خیلی زود کار با سلاح‌های پشتیبانی آتش را یاد گرفت و سپس نیرو‌های علاقه‌مند و مستعد را جمع‌آوری کرد و آموزش داد. او همچنین گروه دیده‌بانی را هم تأسیس کرد. این کار‌ها هنوز آن زمان در سپاه باب نبود
کد خبر: ۱۲۸۲۵۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۸

نظر و گذری بر «یادداشت‌های سفر شهیدصیاد شیرازی»
یادداشت‌های سفر شهید صیاد شیرازی، عنوان کتابی است به قلم محسن کاظمی از نویسندگان و پژوهشگران تاریخ معاصر. موضوع کتاب مربوط به مأموریت‌های میدانی و تحقیقاتی هیئت معارف جنگ است که مسئولیت آن را شهید سپهبد علی صیاد شیرازی بر عهده داشت.
کد خبر: ۱۲۸۱۷۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۳

خاطراتی از دفاع مقدس برگرفته از کتاب «روزی روزگاری جنگی»
مادر در شهرداری کار می‌کرد. جنگ که شروع شد خیلی‌ها رفتند، ولی او ماند و محل کارش هم شد جنت آباد. شهدا را غسل می‌داد و کفن می‌کرد، گواهینامه هم داشت. گاهی هم با آمبولانس شهید و مجروح جابه‌جا می‌کرد. اوضاع که بدتر شد من را فرستاد کرمان پیش دایی. می‌گفت نمی‌خواهم اگر اتفاقی برایم افتاد دخترم در این شهر جنگ‌زده بی‌کس و کار بماند
کد خبر: ۱۲۷۹۴۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۰

گفت‌و‌گوی «جوان» با آزاده احمد علی پاکدامن پیرامون دوران اسارت و نحوه جانبازی‌اش در زندان‌های دشمن (بخش دوم) 
بار اول بعثی‌ها دستم را از آرنج قطع کردند. وقتی از اتاق عمل بیرون آمدم. یک سرباز دشمن که خبر کشته شدن برادر یا پدرش را در جبهه شنیده بود، من را از روی برانکارد پایین انداخت و استخوان آرنجم شکست. دوباره به اتاق عمل رفتم و اینبار به خاطر یک شکستگی ساده، دستم را از بالای بازو قطع کردند
کد خبر: ۱۲۷۹۴۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۰

گفت‌و‌گوی «جوان» با خواهر شهید قربانعلی عباسی از شهدای خطه کردستان 
قربانعلی قصد داشت با اصرار خانواده بعد از اتمام سربازی به خواستگاری یکی از دختران روستا برود. حتی به خواهر بزرگ‌مان گفته بود برود و با آن دختر خانم در روستا صحبت کند و نظر او را در رابطه با ازدواج بداند. آن دختر گفته بود وقتی قربانعلی از خدمت برگشت، حرف‌هایمان را می‌زنیم، ولی این‌بار دیگر برادرم برنگشت و شهید شد
کد خبر: ۱۲۷۹۱۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۸

گفت‌و‌گوی «جوان» با یکی از رزمندگان دوران دفاع‌مقدس پیرامون خاطرات حضور در جبهه در اولین روز‌های جنگ تحمیلی
وقتی به کرخه رسیدیم، پاسگاهی که سرپل کرخه بود آنقدر گلوله خورده بود که مثل آبکش شده بود. بعثی‌ها تا پشت رودخانه آمده بودند. از بغل پاسگاه دور زدیم. سایت موشکی که نیرو‌های دشمن روی آن مستقر شده بودند، در دشت عباس بود. اگر در دید دشمن قرار می‌گرفتیم، رفتن‌مان با خودمان و برگشت‌مان با خدا بود
کد خبر: ۱۲۷۸۷۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۶

خاطراتی از سردار شهیدیدالله کلهر که در مرحله سوم عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید
گفته بودم که می‌خواهم از لشکر ۱۰ بروم، اما شهید کلهر از اردوگاه قلاجه به خانه پدرم زنگ زد و از من خواست از لشکر نروم. یادم است گفت بیا و گردان را دوباره تحویل بگیر و به اوضاعش سروسامانی بده. این خیلی ارزشمند است که یک فرمانده به نیروی عادی زنگ بزند و از او بخواهد که در لشکر بماند
کد خبر: ۱۲۷۸۲۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۳

برشی از کتاب «زندگی در کمین» پیرامون نبرد سخت با دشمن در منطقه شلمچه
 یکی از نیرو‌های اطلاعات عملیات هم پیش اسلامیان بود. او به ما گفت باید ۳۰۰ متر به‌صورت نیم‌خیز روی دژ بدویید. روی این دژ انواع گلوله و موشک شلیک می‌شد و حدود دو متر از کف زمین فاصله داشت. هیچ راه دیگری غیر از این دژ برای رسیدن به خط مقدم وجود نداشت. 
کد خبر: ۱۲۷۷۴۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۳۰

یادکردی از سردار شهید یدالله کلهر از شهدای شاخص عملیات کربلای ۵
با شروع جنگ تحمیلی ، خیلی از بچه‌های سپاه تهران و شهر‌های اطراف مثل کرج به جبهه‌های غرب رفتند. شهید کلهر هم فرماندهی نیرو‌های اعزامی از کرج را برعهده گرفت و به سرپل ذهاب و گیلانغرب رفت. فیاضیه آبادان مقصد دوم حاج یدالله در اعزام‌های بعدی بود. سپس در عملیات‌های بزرگی مثل طریق القدس و والفجرمقدماتی و والفجریک شرکت کرد
کد خبر: ۱۲۷۷۳۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۹

گفت‌و‌گوی «جوان» با خواهر شهید رضا نصرتی از شهدای جبهه میانی سوسنگرد 
رضا با بچه‌های کوچه و امام جماعت مسجد «آبروان» اردبیل تیمی را تشکیل داده بودند و فوتبال بازی می‌کردند. از همین مسجد و تیم فوتبال، بچه‌های انقلابی زیادی بار آمدند و به جبهه‌ها رفتند. یک نکته جالب در زندگی برادرم علاقه‌اش به ماهیگیری بود که همیشه پنج‌شنبه و جمعه‌ها به دریاچه نئور اردبیل می‌رفت و ماهیگیری می‌کرد
کد خبر: ۱۲۷۷۳۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۹

مروری بر عملیات کربلای ۶ در دی ۱۳۶۵
بعثی‌ها اینطور تبلیغ می‌کردند که هدف ایران از انجام کربلای ۶ آزادسازی نفت شهر بود در حالی که آزادی این شهر جزء اهداف عملیاتی نبود و ستاد تبلیغات جنگ هم همان زمان اعلام کرد هدف از این عملیات آزاد کردن نفت‌شهر نبود بلکه هدف گرفتن بعضی ارتفاعات و مناطق بود که این امر در عملیات محقق شد
کد خبر: ۱۲۷۶۸۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۶

گفت‌وگوی «جوان» با جانباز عباسعلی رحیم منفرد پیرامون رشادت‌های شهید حسین اسکندرلو فرمانده گردان حضرت علی اصغر (ع)
بعد از اینکه از خط اول دشمن عبور کردیم، تیر مستقیم دشمن به گردن حاج حسین اسکندرلو اصابت کرد و شهید شد. رزمندگانی که چند ماه کنار رودخانه دز با هم بودیم مانند برادران شهید حمید و مجید درخشان، شهید مسعود مومنی که برادرش سال‌های قبل به شهادت رسیده بود، شهید دنیامالی و... آن شب شهید شدند
کد خبر: ۱۲۷۶۸۵۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۶

گفت‌وگوی «جوان» با رضا میرزایی راوی کتاب «از ارتفاعات سخت تا نخل‌های بی‌سر» که به تازگی از سوی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده است
اواخر سال ۱۳۷۰ از آنجا که منافقین نیروی ۵ هزار نفری را در پادگان اشرف و استان دیاله عراق متمرکز کرده بودند، یک عملیات برون مرزی طرح‌ریزی شد که طی آن قرار شد ۳۰۰ نفر از بچه‌های رزمنده با لباس مبدل کردی از چند شهر و منطقه عراق عبور کنند و کیلومتر‌ها آن طرف مرز‌ها به پادگان اشرف ضربه بزنند
کد خبر: ۱۲۷۶۴۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۴

گفت‌و‌گوی «جوان» با برادر شهید مجید محرابی که خود نیز به همراه پدر و دیگر برادرانش رزمنده دفاع‌مقدس بودند
مجید از ابتدای جنگ که به کردستان اعزام شد تا انتهای جنگ همواره در جبهه بود. به جز زمان‌هایی که مجروحیت داشت و مجبور می‌شد، مدتی در خانه یا بیمارستان بماند. لطف خدا شامل حال خانواده ما بود که هم پدرم هم برادرکوچک‌ترم هم خودم مشغول دفاع از نوامیس و مرزهایمان بودیم. مادرم هم مدتی در بخش پشتیبانی مشغول خدمت بود
کد خبر: ۱۲۷۶۳۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۳