سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: قصیده گاو سفید عنوان دومین اثر سینمایی «بهتاش صناعیها» است. معمولاً مرسوم است که فیلمسازها در دومین فیلم اشتباهات فیلم اول را جبران میکنند و اثر به نسبت شسته و رُفتهتری میسازند، اما صناعیها در دومین فیلمش نه تنها چیزی را جبران نکرده است بلکه فیلم نخست او یعنی احتمال باران اسیدی با همه ایرادهای ساختاری و مضمونیاش باز از قصیده گاو سفید جلوتر است چراکه صناعیها به هیچ وجه نمیتواند دست از ادا و اطوارهای بصری و ساختاری بردارد و هنوز به این باور نرسیده که فرم باید از متن بیاید، اساساً این فیلم میتوانست یک فیلم کوتاه ۱۰ یا ۲۰ دقیقهای باشد. مضمون در این فیلم به صورت کلیشهای بیان شده است و این دلیلی است بر لکنت در روایت، تمرکز فیلمساز در ساختار باعث شده مضمون نادیده گرفته شود و در این میان ریتم در تعلیق قصهگویی دچار آسیب شده. فیلمساز میتوانست با استفاده از یک فیلمنامه منسجم به فرم دلخواه برسد، اما تصور میشود قصیده گاو سفید در حدِ ایده یا طرح چند خطی باقی مانده است و فیلمساز سعی کرده مضمون را در اجرا پیدا کند و با قصهگویی توسط جلوههای بصری و ریتم به فرم دلخواه برسد، اما آنچه که روی پرده شکل گرفته تصاویری بههم چسبیده است با کشش بیش از حد که اساساً با این شگرد نمیشود فیلم هنری خلق کرد. بله صناعیها سعی داشته با زمانی طولانیِ دوساعته از قصهگویی گذر کند و به فرم برسد. انگار بازی با موقعیت و کشدار کردن نماها و دیر کات دادن میتواند باعث ایجاد فرم شود. قصیده گاو سفید فاقد ژانر است، این اثر ملغمهای از ژانرهای دلخواهِ فیلمساز میباشد به طوری که ملودرام و تراژدی و رمانتیک ادغام شده است، اما این فیلم در هیچ یک از ژانرها نمیتواند جا بگیرد چراکه قصه ظریف و لاغرش همان دقیقه ۲۰ به اتمام میرسد و دیگر هر چه که میگذرد تکرارِ مکررات است، انگار فیلمساز ذوقزده انتخاب ایده شده، ایده کش آمده به همین دلیل نوع روایت فیلم توانایی و کشش لازم و لحن موردِ نیاز را ندارد. گرهافکنی لازم در فیلم دیده نمیشود. کاراکتر زن آنقدر بیدست و پاست که به سرعت به رضا دل میبندد و اصلاً هم برایش مهم نیست رضا چه کسی است، برادر شوهر مینا برای سکانس آخر در فیلم حضور دارد. نقش او چندان هم مهم نیست، اما خب در چند سکانس دیالوگهای بیربط میگوید. ناشنوا بودن کودک هم دلیل غیرمنطقی دارد و اساساً اگر کودک ناشنوا نبود اتفاقی رخ نمیداد، اگر رضا پسری نداشت یا اینکه فوت نمیکرد چیزی از فیلم کم نمیشد، اما فیلمساز به دلیل شرایط بحرانی فیلمنامه لازم دیده است از شاخه و برگهای اضافی استفاده کند و موضوع قضاوتِ اشتباه و قصاص و عذاب وجدان یک قاضی که میتوانست در قالب جذابتری ساخته شود از دست رفته است و همانطور که گفته شد فیلمساز برای جذابیت فیلمش از عناصر تکنیکی کمک گرفته که البته در این فیلم کارکردی ندارد، قصیده گاو سفید میتوانست زودتر و در موقعیت بهتری به پایان برسد، اما فیلمساز تصمیم میگیرد با بدترین نوع پایانبندی فیلم دومش را به اتمام برساند و جالب است که در همین پایان هم تعلیق وجود دارد. راستی در سکانس اول و آخر تصویر آن گاو چه معنی دارد؟
اساساً زمانی که فیلم با یک هدف مشخص ساخته نشود میتوانیم آن را ادامه بدهیم. در سکانس آخر هم وقتی مینا با کودکش خانه را ترک میکند باز هم این فیلم توانایی ادامه داشتن را دارد و البته این یک نکته مثبت برای فیلم تلقی نمیشود بلکه این یک امتیاز منفی برای عدم استفاده از یک قصه یا فیلمنامه منسجم است، بازیهای ضعیف هم از نکات منفی این فیلم محسوب میشود. این فیلم قطعاً میتواند یک هنر و تجربه نافرجام باشد که در اکران عمومیاش با نارضایتی مخاطب مواجه میشود.