رهبر معظم انقلاب در بیانیه گام دوم «آزادی، اخلاق، معنویت، عدالت، استقلال، عزت، عقلانیت و برادری» را آرمانهای انقلاب اسلامی میخوانند که از فطرت انسان برآمده است و به هیچ نسل و جامعهای محدود نیست تا در دورهای بدرخشد و در دورهای دیگر افول کند. این آرمانها هر چند به گفته رهبر انقلاب محدود به هیچ جامعهای نیستند، اما در هر مکتب و باوری تعاریف خاص خود را دارند و راه نیل به آنها نیز به نسبت آن تعریف متفاوت میشود. آزادی این نیست که هرکس هرچه میخواهد بکند
آزادی یک نعمت بزرگ الهی است... یک امانت الهی است که خداوند نصیب ما کرد (۱۱ /۳ /۵۸) [البته]مسئلهای نیست که تعریف داشته باشد. مردم عقیدهشان آزاد است. کسی الزامشان نمیکند که شما باید حتماً این عقیده را داشته باشید. کسی الزام به شما نمیکند که حتماً باید این راه را بروید. کسی الزام به شما نمیکند که باید این را انتخاب کنی. کسی الزامتان نمیکند که در کجا مسکن داشته باشی، یا در آنجا چه شغلی را انتخاب کنی آزادی یک چیز واضحی است. (۲/ ۷ /۵۸) آزادی در حدود قانون است، بنابراین، این توهم که خب حالا جمهوری اسلامی شده است و حالا هر کسی خودش هر کاری میخواهد بکند، آزادی شده است و آزاد هر کاری بخواهد بکند، اینها نیست. آزادی در حدود قانون است، یعنی آن مقداری که خدای تبارک و تعالی به ما آزادی داده است در آن مقدار آزاد هستیم. آزاد نیستیم که فساد بکنیم، آزاد نیستیم که کارهای خلاف عفت بکنیم. هیچ انسانی آزاد نیست که کار خلاف عفت بکند. هیچ انسانی آزاد نیست که ایذا کند برادر خودش را. آزادی در حدود قانون است. آن مقداری است که خدای تبارک و تعالی به مردم آزادی داده است و این مقدار آزادی که خدای تبارک و تعالی به مردم داده است بیش از آن آزادیهایی است که دیگران دادهاند. آنها آزادی غیرمنطقی دادهاند و اینجا آزادی منطقی است. آنهایی که آنها دادهاند آزادی نیست؛ آزادی باید منطقی باشد، روی قانون باشد. (۴/ ۴ /۵۸) پس آزادی- که گفته میشود که مطبوعات آزادند، بیان آزاد است- معنایش این نیست که مردم آزادند که هر کاری میخواهند بکنند؛ مثلاً آزادند دزدی بکنند، آزادند به فحشا بروند، آزادند مراکز فحشا درست کنند. این آزادی آزادی غربی است- البته به استثنای دزدیاش- این آزادی غربی [است]که هر کس هر کاری دلش میخواهد بکند و لو اینکه فحشا باشد، ولو اینکه یک کارهایی باشد ناشایسته. (۸ /۳ /۵۸) این آزادی، مملکت را بر باد میدهد. این آزادی... دیکته شده است برای اینکه مملکت را ببلعند و جوانهای ما را فاسد کند، آزادی که راه را برای مستکبرین باز کند، آزادی که ملت ما را تا آخر به بند بکشد... برای حدود آزادی چیزی قائل نیستند. بیبندوباری را آزادی میدانند. فساد اخلاق را آزادی میدانند. فحشا را آزادی میدانند... میخواهند جوانان ما را بیتفاوت بار بیاورند. (۲ /۶/ ۵۸) آنها با اسم آزادی که در مغز این جوانها میاندازند میخواهند شما را تحت حمایت خودشان قرار بدهند و آزادی را از شما سلب بکنند. (۹ /۱۰ /۵۸) اینطور آزادی در ایران نمیتواند باشد. آزادی در حدود قانون باید باشد. قوانین اسلام را باید ملاحظه کرد؛ در چارچوب قوانین اسلام، در چارچوب قانون اساسی، بیان آزاد و بحث آزاد. این اشتباهی است که میکنند. (۸ /۳ /۵۸) در مملکت ما آزادی اندیشه هست. آزادی قلم هست. آزادی بیان هست. (۲ /۷/ ۵۸) اسلام بیش از هر دینی و بیش از هر مسلکی به اقلیتهای مذهبی آزادی داده است. آنان نیز باید از حقوق طبیعی خودشان که خداوند برای همه انسانها قرار داده است، بهرهمند شوند. ما به بهترین وجه از آنان نگهداری میکنیم. در جمهوری اسلامی کمونیستها نیز در بیان عقاید خود آزادند. (۱۶ /۸/ ۵۷) ولی آزادی توطئه و آزادی فسادکاری نیست. اگر توقع دارید که ما بگذاریم [علیه]ما توطئه کنند و مملکت ما را به هرج و مرج بکشند، به فساد بکشند و مقصودشان از آزادی این است، در هیچ جای دنیا همچو آزادی نیست... اگر آزادی، آزادی بیان و عقیده و اندیشه است، آزادی هست و بوده است. [قضیه]این چیزی که جلویش گرفته شده است... قضیه آزادی بیان نیست. قضیه، قضیه آزادی توطئه است. این آزادی توطئه را هیچ کس، هیچ جا به هیچ کس نمیتواند بدهد... [لذا]احزاب آزاد هستند. ما جلوی آزادی را هیچ وقت نمیگیریم. اسلام هم جلوی آزادی را هیچ وقت نگرفته است بیش از اینکه جلو توطئه را که همه عالم همین طورند. ما هم همین طور هستیم. (۲ /۷/ ۵۸)
امام خامنهای
آزادی اسلامی، آزادیهای تازهای به بار میآورد
ریشه آزادی در فرهنگ اسلامی، جهانبینی توحیدی است. اصل توحید با اعماق معانی ظریف و دقیقی که دارد، آزاد بودن انسان را تضمین میکند؛ یعنی هر کسی که معتقد به وحدانیت خداست و توحید را قبول دارد، باید انسان را آزاد بگذارد... ریشه آزادی در اسلام عبارت است از شخصیت و ارزش ذاتی انسان که بنده هیچ کس غیر خدا نمیشود و در حقیقت ریشه آزادی انسان توحید و معرفت خدا و شناخت خداوند است. ریشه آزادی در اسلام انواع و اقسام آزادیهای تازهای را برای انسان به بار میآورد. دیگر انسان آزاد در فرهنگ اسلامی نمیتواند و حق ندارد از غیر خدا اطاعت کند، لذا شما میبینید انبیا همه و بهخصوص اسلام روی عبودیت انحصاری پروردگار تکیه کردهاند. قرآن خطاب به اهل کتاب - یعنی یهود و نصاری - این پیشنهاد را زمان پیغمبر مطرح میکند... [که]بیایید بر یک کلمه با هم توافق کنید و آن این است: «ألّا نعبد إلّا اللّه: غیر خدا هیچ کس دیگر را عبادت نکنید...» بعد به این اکتفا نمیکند، با جمله دیگری عبودیت خدا را روشنتر میکند: «و لا نشرک به شیئا: هیچ چیزی را - نه فقط هیچ کسی را - شریک خداوند قرار ندهید» یعنی خواستها، هویها، هوسها، خودخواهیها، خودرأییها، استبدادها، سنتها و آداب و عادات غلط جاهلی، هیچ کدام از اینها را ما شریک خدا در عبودیت قرار ندهیم. باز مطلب را در صحنه زندگی روشنتر و عینیتر میکند: «و لا یتّخذ بعضنا بعضا اربابا من دون اللّه: هیچ کدام از ما آن دیگری را پروردگار خودمان و ارباب خودمان و سرور خودمان نگیریم، مگر خدا» یعنی فقط سرور همه ما خدا باشد و بس... این آن شعار اسلام است و منشور جهانی اسلام این است. آزادیای که ما دعوت میکنیم بشریت را به آن، این است. اگر امروز هم بشر بتواند این آزادی را مورد توجه قرار بدهد و عمل بکند، اگر نظامهای فاسد نتوانند بر دوش بشر سنگینی بکنند، اگر انسانهای ظالم و خودکامه در سراسر عالم نتوانند انسانها را اسیر و برده خودشان بکنند، اگر کمپانیهای اقتصادی بزرگ دنیا و شرکتهای چند ملیتی و کسانی که به خاطر پول و به خاطر سود میلیونها انسان را در سراسر دنیا حیران و سرگردان و زندانی خودشان کردند، اگر بشر بتواند سنگینی بار اینها را از دوش خودش بردارد، همان آزادی است که اسلام میخواهد. آزادی اسلامی یعنی آزادی از غیر خدا و اسلام که انسان را بنده خدا میداند، این رجحان را بر همه ادیان و مکاتب دیگر دارد. در بعضی از ادیان انسان فرزند خداست، این فرزند خدا بودن یک تعارف است، فرزند خداست و اسیر هزاران انسان دیگر؛ این چه جور فرزند خدایی است؟ اسلام میگوید انسان بنده فقط خداست، یعنی بنده هیچ کس نباش؛ فرزند هر کی میخواهی باش، از کس دیگری اطاعت نکن. جهاد اسلامی اصلاً برای همین است... جهاد برای کشورگشایی... [و]به دست آوردن غنائم جنگی نیست، جهاد برای این است که انسانها را از... فرمانبری بندگان و نظامهای ساخته دست بندگان به اطاعت خدا بکشانند... این آن انسان آزاد ایدهآل است که میتواند ادعا کند که من آزادم. آن انسانی که ادعا میکند من آزادم، فقط آزادیاش در این است که در خیابان مثل حیوانات جلوی چشم مردم میتواند جفتگیری بکند یا آزادیاش در این است که صندوقی را آنجا میگذارند و تمام امکانات فهم و شعور او را در دست میگیرند و او را هُل میدهند که برود توی این صندوق به نام یک کسی، یک کارتی، یک ورقه رأیی بیندازد، آزادی او فقط همین است، اما هزاران اسارت دست و پای او را بسته، این آزاد نیست. این انسان چطور ادعا میکند من آزادم؟ اسارت شغل، اسارت نظامهای فاسد، اسارت هوی و هوس، اسارتهای پلیسی، اسارتهای گوناگون ناشی از فشار قدرتها، اسارت اقتصادی به دست تشکیلاتهای گوناگون اقتصادی دنیا. این ملتها... چطور میتوانند ادعا بکنند که آنی که دارند آزادی است، این چه آزادی است؟ این همان چیزی است که اسلام قبول ندارد. آزادی اسلام، ریشهاش آزادی انسان از عبودیت هر آنچه غیر خداست. در حالی که آزادی غربی ریشهاش... تمنیات و تمایلات و خواستهای پست انسانی یا همه جور خواست انسانی است. (۱۹ /۱۰/ ۶۵)
شهید مطهری
هر عقیدهای احترام ندارد
آزادی کلی به این معنی صحیح است که نباید مانع بروز استعدادهای بشر شد؛ دیگر به این معنی صحیح است که بسیاری چیزهاست که با جبر نمیتوان به بشر تحمیل کرد و دیگر به این جهت است که بشر موجودی است که باید بالاختیار و در صحنه تنازع و کشمکش به کمال خود برسد، اما آزادی به معنی اینکه نباید مزاحم خواب بشر شد، غلط است. فروید به عنوان افتخار بزرگی برای خود میگوید: «بعد از مدتها فهمیدم از کسانی هستم که مزاحم خواب بشر شدهام.» با اینکه در این جهت هم اشتباه کرده است، اما این تهمت را به خود زده است... ایجاد مانع برای رشد طبیعی یک گیاه مثل اینکه گلی را در سایه یا در محیط تنگ و کوچک از لحاظ فضا قرار دهیم کار ناپسند و تجاوز به حق است، اما چون مقرون به شعور از طرف گل نیست، ظلم نیست و در حیوان اگر مستلزم ایذا باشد ظلم است والا نه. اما به مصرف انسان رساندن گیاه یا حیوان به هیچ نحو ظلم نیست. پس این بحث که [قبلاً]طرح شد [که]آیا آزادی از مختصات انسان است یا نه، به این صورت باید حل شود که معنی آزادی لزوم عدم ایجاد مانع است؛ این لزوم فقط درباره انسان صادق است و درباره گیاه به هیچ نحو صادق نیست هرچند گیاه هم دارای حقوقی است و درباره حیوان فقط آنجا که موجب اذیت در کار باشد نباید ایجاد اذیت و آزار کرد ولی این معنی غیر از آزادی مصطلح است، پس آزادی از مختصات انسان است.
بیش از یک قرن است که برخی از جوامع که خود را متمدن نامیدهاند، آزادی را به طور مطلق ترویج نمودهاند. جملهای که این آزادی را بیان میکند این است: «فقط مزاحم حقوق دیگران مباش، سپس هر چه میخواهی بکن.» در مقابل این جمله ضد انسانی تجارب دائمی اثبات میکند هرگز چنین نبوده است که تمایلات و خواستههای انسان، به طور عموم موافق عقل باشد. این همه جرمها و جنایتها با خواستهها و تمایلات بشری انجام میگیرد. پس جمله «هر چه میخواهی بکن» بنیانکنترین سفارشی است که به بشریت داده شده است و عاملان این سفارش را میتوان چنگیزهای ارواح آدمیان نامید. ممکن است گفته شود که همه جرمها و جنایتها از مزاحمت و تعدی به حقوق دیگران ناشی میشود و در جمله فوق عدممزاحمت و تعدی به حقوق دیگران شرط آزادی مطلق رفتار ذکر شده است. پاسخ این اعتراض روشن است، زیرا وقتی اراده «میخواهم» یک انسان برای هرگونه رفتار آزاد قرار داده شد، معنایش این است که برای جان و روح آن انسان هیچ اصل و قانونی که مراعاتش برای او واجب باشد وجود ندارد! نتیجه چنین بیپروایی این است که انسان میتواند تمام جرمها و جنایتها را درباره جسم و جان و روان خویشتن انجام دهد! اکنون این سؤال مطرح میشود که آیا میتوان کسی را که مراعات حق و قانونی را درباره خویشتن لازم نمیداند درباره حقوق و قوانین دیگران الزام کرد؟! کسانی که میگویند: «فقط مزاحم حقوق دیگران مباش، سپس هرچه میخواهی بکن» مانند این است که به کوه آتشفشان توصیه فرمایند که تو در درون خود سرتاسر مواد گداخته باش، ولی به مزارع و کلبههای مردم تعدی مفرما! این اشخاص باید بدانند شخصی که از درون فاسد میشود محال است برای انسانهای دیگر حق حیات و حق کرامت و حق آزادی قائل شود. اصلاً چنین شخصی حق و حکم و حیات و کرامت و آزادی نمیفهمد، چه رسد به اینکه آنها را مراعات کند. بعلاوه، میتوان گفت کسانی که جمله «هرچه میخواهی بکن» را توصیه میکنند، نه تنها افرادی را در جامعه مانند کوه آتشفشان میسازند، بلکه به خود آن افراد هم خیانت میکنند، زیرا آنان با توصیه به آزادی مطلق رفتار، عقل و خرد و وجدان و نیروهای عامل تکامل و ترقی انسان را سرکوب میکنند تا بتوانند به راحتی این قرن را قرن دیوانگی بنامند... آزادی رفتار بر دو قسم عمده تقسیم میشود: ۱- آزادی رفتار معقول؛ ۲- آزادی رفتار نامعقول. اگر رفتار مستند به اصل و قانون و اراده برانگیخته از تمایلات طبیعی قانونی باشد، آزادی در چنین رفتاری، آزادی معقول است و اگر نباشد، آزادی در چنین رفتاری، نامعقول است. ممکن است گفته شود: «این چه تکلفی است که شما به عهده انسانها الزام میکنید که باید رفتار خود را مطابق اصل و قانون بسازند؟! وقتی انسان مزاحم دیگری نباشد دلیلی ندارد که خود را در تنگنای قانون بفشارد.» پاسخ این گفتار بسیار روشن است، زیرا اولاً مگر خود انسان موجودی قابل رشد و کمال نیست؟ ما میدانیم و همه مکتبها و متفکران نیز پذیرفتهاند که انسان فقط با پیروی از عقل و وجدان و رسالتهای الهی است که میتواند از منطقه حیوانات جدا شود و بالاتر برود و او نمیتواند هم خواهان رشد و کمال باشد و هم به هیچ یک از احکام عقلا و وجدان و رسالتهای الهی اعتنایی نکند و رفتارهایش برانگیزه هوی و تمایلات بیمهار باشد! ثانیاً، آیا شما میتوانید تصور کنید که انسان در جامعه خطی پولادین پیرامون خود بکشد که تأثیر و تأثر از او و بر جامعه به کلی قطع شود؟! اگر چنین تصوری داشته باشید قطعاً باید در انسانشناسی خودتان به طور جدی تجدید نظر کنید. به نظر میرسد این بیماری مهلک «هر چه میخواهی بکن و فقط مزاحم دیگران مباش» از تفکیک نابخردانه مذهب، اخلاق، حقوق و سیاست از یکدیگر ناشی شده که مدتی است با بیمار ساختن ارواح مردم جوامع، آنان را به تبعیدگاه پوچگرایی میراند و تا موقعی که این تفکیک در میان جوامع رواج داشته باشد محال است برای مردم از حق و عدالت و آزادی معقول و خرد و وجدان و عشق اعلای انسانی و هدف اعلای زندگی سخنی به میان آورد.