سرويس تاريخ جوان آنلاين: روزهایی که بر ما میگذرد، مصادف است با سالروز رحلت عالم عامل آیتالله العظمی حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی. هم از این روی و در تکریم مکانت علمی و اخلاقی آن بزرگ، مقالی را به قلم یکی از شاگردان مبرز آن راحل نامدار به شما تقدیم میداریم. امید آنکه تاریخپژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.

با وجودی که به قول شمس تبریزی: «هنوز ما را اهلیت گفت نیست، کاشکی اهلیت شنودن بودی»، ولی چه کنم که گاهی احساس و عاطفه بر عقل چیره میشود و عنان میگشاید و به دست خامه میسپارد مانند کسی که تب سوزندهای سراپای او را بگدازد، میخواهد درد خود را بگوید، کلمات بریده بریده و جملههای پاره پاره بر زبان میآورد، ولی شاید همین کلمات بهتر از تعقل و استدلال رنج و درد او را بیان کنند، چه آنکه برق تاریکیهای متراکم روح را شکافته، لمعاتی به چشمش خورده و دنبال آن رفته است. من هم در این یادبود دچار چنین قلق و اضطرابی شدهام؛ از یک طرف احساس و یاد سالهای نورانی که گهگاهی در خدمت حکیم و فیلسوف متأله، فقیه بزرگوار، ادیب و عارف فرزانه بینادل و دانشمند و انسان کامل زندهیاد مرحوم آیتالله حاجآقا رحیم ارباب «رضوانالله تعالی علیه» بودم، به من میباید که:
واجب آید، چون که آمد نام او
شرح کردن رمزی از انعام او
کز برای حق صحبت سالها
بازگو حالی از آن خوش حالها
از طرف دیگر عقل هشدار میزند که: برگ کاهی کوهی را برنتابد و وصف انسان کامل در بیان نیاید و شرح عشق را عقل نشاید.
خود ثنا گفتن ز من ترک ثناست
کاین دلیل هستی و هستی خطاست
شاهباز بلند نظر علم و ایمان
در سحرگاه عید غدیر سال ۱۳۹۶ﻫ. ق روز مقدس ولایت علی امیرالمؤمنین (ع) روز اکمال دین و اتمام نعمت شخصیتی عظیم، فقیهی کامل و فیلسوفی بزرگوار، ادیب و مفسر و متکلم و دانشمندی بزرگ و انسان کامل از میان ما رخت بربست و به عالم باقی و ملکوت اعلای حق پرواز کرد که همانندش دیروز بسیار کم بود و فردا و فرداها هم بسیار کم خواهد بود، چه پدر پیر فلک را صبر بسیار بباید تا مادر گیتی، چون او فرزندی بزاید و دستگاه آفرینش شاهکاری بزرگ و چهره تابناک با نور و فروغ علم و ایمان به جهانیان عرضه کند. فقدانش دنیای علم را سوگوار کرد و جهان اسلام و انسانیت را در هاله غم گرفت و مادر ایام را داغدار کرد چه آنکه همیشه فرزندان راستین و حقیقتجویش، چون او کم بودهاند و هر روز کمتر از دیروز.
او شاهباز بلندنظری بود که کنج محنتآباد دنیا را نشیمن صالحی نیافته بود و دیر خرابآباد و جهان سست نهاد او را مفتون نساخت. صفیر عرشی او را به خود فرا خواند و به سدرهالمنتهایش برد که از دنیا هیچ رنگ تعلقی نپذیرفت و پیوسته مستغرق کمال مطلق بود و مایل جهان علوی و سیر به سوی بیسویی. او بسی والاتر از جوی بود که این خاکدان را در بر گرفته است. درست مصداق سخن گوهربار مولای متقیان علی (ع) «عظم الخالق فی انفسهم فَصُغر ما دونه فی اعینهم، ارادتهم الدنیا فلم یریدوها». زندگی او اسطوره و افسانه بود که داستانش تکرار نمیشود و خاطرهای که دیگر بار به مخیلهها خطور نمیکند، ولی مسلماً امثال من که با روحی ضعیف و دنیای مالامال از حب جاه و ثروت که شب و روز خود را به آب و آتش میزنیم تا به مشقت ثروتی فراهم آریم و به خست نگه داریم و به حسرت بگذاریم یا به اندک مایه علمی که برای خود میپنداریم، چون کودکان مغرور میشویم و دیگر سر آن نداریم که سر به کسی برداریم، نمیتوانیم دنیای تقوی و وارستگی و کمال انسانیت آیتالله ارباب را درک کنیم چه او و همانندهای او از مردان بزرگ غریب میآیند و غریب میروند و کسی آنها را نمیشناسد و درک نمیکند به فرمایش مولانا: «خلق اطفالند جز مرد خدا/ نیست بالغ جز رهیده از هوا».
استقلال اندیشه و رهاوردهای آن
من هر گاه به خدمت او مشرف میشدم بهراستی روح خود را در مقابل آن همه بزرگواری و فضیلت آن همه علم و تحقیق و تقوی و آن همه معالی اخلاق بسی حقیر و ناچیز مییافتم و میدیدم در برابر خردمندی فرزانه و عارفی کریم و استادی علامه قرار دارم که هنگام سخن دریایی است مواج و به گاه خاموشی دریایی عمیق. به کرات کسانی که در محفل او دم از مسائل علمی و تحقیق میزدند مرا به یاد سخن سعدی بزرگ میانداختند که میفرماید: «شبه در بازار جوهریان جوی نیرزد و چراغ پیش آفتاب پرتوی ندارد و مناره بلند در دامن کوه الوند پست نماید.»
وی در فقه بسیار خوشسلیقه و شم فقاهتی او عالی بود و در مسائل فقهی تحت تأثیر دیگران قرار نمیگرفت و آنچنان اطراف و جوانب مسائل را استوار ساخته بود که در هیچ مسئله از مسائل فقهی، تزلزلی بر خاطرش راه نمییافت. از جمله فتاوای او که مخالف آرای جمعی از متأخرین مینمود:
۱- وجوب عینی نماز جمعه است که پیوسته در اصفهان اقامه میفرمود و اقامه آن در اصفهان یادگاری از آن بزرگمرد است. خطبههای او به عربی در کمال فصاحت و بلاغت و خلوص مرتجلاً انشاء میشد و، چون از دل برمیآید لاجرم بر دلها مینشیند. مکرر درباره نماز جمعه میفرمود: «و من الاسف متروکیه هذه العباده العظیمه الشریفه و ترکها موجب لطعن العامه علینا فینبغی اهتمامنا بها و اتفاقنا علیها.»
۲ ـ ارث بردن زوجه از تمام ترکه شوهر حتی از زمین.
جرعه نوش جام نامآوران
در شرح و تحلیل مثنوی مولانا استاد ماهری بود. نگارنده ادبیات مشکلی از مثنوی را به حضورش عرضه میداشتم. ایشان آنچنان شیوا حل میفرمودند که در هیچ شرحی از شروح مثنوی آن را نمییافتم.
آیتالله ارباب متون مهم فلسفی و کلامی را از قبیل شفای بوعلی، اسفار ملاصدرا، شوراق الالهام ملا عبدالرزاق لاهیجی، شرح منظومه حاجی سبزواری نزد استاد بزرگوار خود آخوند ملامحمد کاشانی فرا گرفت و بحق وارث مکتب فلسفی صدرالمتألهین ملاصدرای شیرازی متوفی در سال ۱۰۵۰ﻫ. ق شد. چه میراث این مکتب در عهد اخیر یعنی قرون ۱۳، ۱۲ هجری توسط میرابوالقاسم مدرس خاتونآبادی متوفی در سال ۱۲۰۲ﻫ. ق به آقا محمد بیدآبادی متوفی در سال ۱۱۹۷ یا ۱۱۹۸ ﻫ. ق و ملا محراب جیلانی [گیلانی]متوفی در سال ۱۲۱۷ ﻫ. ق به آقا علی نوری اصفهانی متوفی در سال ۱۲۴۶ ﻫ. ق رسید که بزرگترین مدرس فلسفه ملاصدرا در اصفهان بود و مدتی حدود ۶۰، ۷۰ سال متوالی به این خدمت اشتغال داشت و شاگردان دانشمند معروف و برجسته مانند ملااسماعیل اصفهانی محّشی شوارق و ملامحمدجعفر لنگرودی شارح مشاعر و میرسید رضی لاریجانی متوفی در سال ۱۲۷۰ ﻫ. ق و استادِ آقا محمدرضا قمشه متوفی در سال ۱۳۰۶ﻫ. ق و ملاعبدالله زنوزی و سرانجام حاج ملاهادی سبزواری متوفی در سال ۱۲۸۹ ﻫ. ق از حوزه درس او برخاستند و آن امانت علمی را به اخلاف تحویل دادند. بعد از آنها حدود نیم قرن از اواخر قرن ۱۳ و اوایل قرن ۱۴ حوزه تعلیم و تدریس فلسفه ملاصدرا در اصفهان به وجود دو استاد علامه نامدار و بزرگوار آخوند ملامحمد کاشانی و مرحوم جهانگیرخان قشقایی گرمی و رونقی بسزا داشت که هر دو در مدرسه صدر اصفهان تدریس میکردند و طالبان عالم و فلسفه از بلاد دور و نزدیک برای درک محضرشان به اصفهان میشتافتند. بعد از آن دو استاد بزرگ و آن دو فیلسوف نامدار، استاد معروف حکمت در اصفهان حکیم صمدانی و عارف ربانی آقا شیخ محمد خراسانی [معروف به حکیم]متوفی در سال ۱۳۵۵ﻫ. ق بود که شاگرد خاص الخاص و وارث علم و اخلاق مرحوم جهانگیرخان به شمار میرفت و از حُسن اتفاق ما بین او و آیتالله ارباب پیوسته رابطه دوستی و مؤاخات برقرار بود، چندان که کمتر شبانهروزی اتفاق میافتاد که چندین ساعتش در مجلس صحبت و مذاکره دوستانه علمی آنها با یکدیگر نمیگذشت و در دوران معاصر میراث مکتب فلسفی ملاصدرا و تدریس و تعلیم آن در اصفهان به وجود دو استاد علامه حکیم مرحوم آیتالله حاجآقا رحیم ارباب و مرحوم حاج شیخ محمود مفید متوفی در سال ۱۳۸۲ﻫ. ق روشن و منور بود، رضوانالله تعالی علیهم اجمعین، اما هماکنون باید با دیده حرمان و یأس به دنبال آنها بنگریم و هر چه بگردیم همانند آنها نیابیم و در دنیایی از حسرت و تأسف به سر بریم.
مرجع عام و خاص
دریغا یکی از بدبختیهای بزرگ آدمی این است که به هنگام زندگی با مردان بزرگقدر نعمت وجود آنان را نمیداند و نمیشناسد، اما پس از محروم شدن از فیض حضورشان و آنگاه که سر در نقاب خاک تیره کشیدهاند به خود میآید و متوجه میشود که چیزی را از دست داده است که جایگزینی ندارد. آیتالله ارباب ابتدا در مسجد حکیم اصفهان تدریس میکرد و سپس در مسجد گرکیراقها مسجدی که در آن به امامت جماعت میپرداخت و در سالهای آخر طالبان علم و تشنگان فلسفه و دانش در منزل خود او شرفیاب محضرش میشدند و از درس فقه و کلام و حکمت و ریاضی ایشان مستفید میشدند. پرورشیافتگان وی بسیارند و شاگردان مبرزی تربیت کرد. از جمله شاگردان ایشان استاد علامه جلالالدین همایی است که حدود ۵۰ اثر از تصنیف و تألیف دارد و بارها به شاگردی ایشان افتخار میکرد. نگارنده مکرر میدیدم شخصیتهای بزرگ علم و ادب و فلسفه از دور و نزدیک با چه تواضعی به محضر ایشان مشرف میشوند و شاگردوار کسب فیض میکردند، از جمله مرحوم استاد بدیعالزمان فروزانفر که خود از او شنیدم که میگفت من در اصفهان که میآیم دو قبله دارم، یکی آیتالله ارباب و دیگری علامه عارف فرزانه محمدباقر الفت متوفی در ۱۴ مرداد سال ۱۳۴۳. برخی از شاگردان ایشان هماکنون از رجال معروف علمی هستند و حوزه تعلیم و تدریس دارند.
خیر محض برای همگان
اما در زمینه مکارم اخلاق و فضایل و سجایای انسانی ایشان مقالتی جدا بلکه کتابی مستقل باید، اما اجمالاً باید گفت او بحق آینه و جلوهای از خلق و خوی پیامبر بزرگوار اسلام و علی امیرمؤمنان (ع) بود. بسیاری از خطب نهجالبلاغه را از حفظ داشت، مکرر میخواند و راسخ در دل و عمق روح او بود. تجسمی بود از تقوی و فضیلت و ساخته و پرداخته از زهد و معنویت. مرحوم ارباب یک انسان حقیقی بود. از آن افراد ممتاز و کمیاب جامعه انسانی بود که زاویه تاریک بدبینی در روح بزرگ آنها نیست. اثری از کینه، رشک، بخل، بیانصافی، ترس و عیبجویی در سرشت پاک آنها یافت نمیشود. خیر محضاند و جز نکویی و زیبایی در آینه ذاتشان چیزی منعکس نمیشود. وجودشان کانون گرم مهر و محبت است و پیوسته فروغ عشق، محبت، ایثار و گذشت بر اطراف و جوانب میتابند. آری بهراستی دریچهای از عالم انسانی به روی او گشوده شده بود و آفتابی که برای مردمان عادی نامریی است در فضای هستی او تابیده بود. این همان روزنه فروغبخشی است که بدبختانه روشنایی و حرارتش جز بر روان محدودی از آدمیان نمیتابد و من و کسانی مانند من باید اعتراف کنیم که از جهان آدمیت بسیار دوریم. آثار تواضع در میان حرکاتش هویدا بود. مجلس وی صدر و ذیل نداشت. حتی در جلسه درس حلقهوار مینشست. به همه مردم و واردین به خود یکسان احترام میگذاشت. همه را دوست میداشت و به همه مردم مهر میوزید، زیرا همه را جلوه خدا میدید. حسن خلقش وضیع و شریف را شامل بود و لطف و رحمتش بر همه سایهگستر. مکرر در مجلس او دیده بودم که با همه طبقات از غنی و فقیر از کوچک و بزرگ از وضیع و شریف یک نوع تواضع و احترام میکرد. پیش پای همه بلند میشد و ابداً تبعیض و امتیاز قایل نبود، اما فروتنی او هیچگاه با چاپلوسی و فرومایگی مردم زمانه شباهت نداشت که بر برخی از نفوس ضعیف چیره شده است که همواره در برابر زبردست زبونند و نسبت به زیردست تندخو و بیدادگر.
از تصنع و ظاهرسازی سخت متنفر و به دور بود و از ستایش ستایشگران که متأسفانه مطلوب و مطبوع طبع مردم گرفتار جاه و مقام است بسیار گریزان بود. از هیچکس به بدی یاد نمیکرد و همیشه نام افراد را به بزرگی و سنگینی میبرد. بهراستی که شاهد بودم زر و سیم دنیا با خاک و خاشاک در دیدگان او یکی بود و به مرده ریگ این جهان و مقامهای ظاهری آن کمال بیاعتنایی را داشت. مکرر میدیدم که مردم برای او پولهای فراوان میآوردند، ولی او از گرفتن آنها ابا و آنها را نصیحت میکرد که خود با دست خود به ارحام و همسایگان و آبرومندان نیازمند برسانند. سخت مقید بود که آبروی کسی در هیچ زمینهای ریخته نشود. پیوسته قیافهاش باز و چهرهاش گشاده و متبسم بود و درست مصداق حدیث «من یذکرکم الله رؤیته» بود. اگر خاموش مینشست دریایی عمیق را مینمود که گوهرهای فراوان دارد.
بر لبش قفل است و در دل رازها
لب خموش و دل پر از آوازها
عارفان که جام حق نوشیدهاند
رازها دانسته و پوشیدهاند
کوتاه سخن او یک انسان کامل بود که: «قره عینه فیما لایزول و زهادته فیما لا یبقی». آری حقیقت و واقعیت متقین که مولای متقیان در خطبه همام بیان میفرمایند بسیارش در او یافت میشد.
زنگ صدق و رنگ تقوی و یقین
تا ابد باقی بود بر متقین
بزرگا مردا که او بود. جزاه الله عن الاسلام و اهله خیر الجزاء.