متنهایی نظیر بیانیه گام دوم که در یک شرایط خاص و با طرح موضوعات محوری و اساسی مخاطب خود را عموم جامعه قرار میدهد، در یک تقسیمبندی کلی میتواند در زمره متون راهبردی فرازمانی و مکانی قرار گیرد که از طرفی ظرفیت بهکارگیری توسط نسلهای متعدد را دارد و از طرف دیگر نیازمند عملیاتی شدن و پیادهسازی محتواست. همچنین باید بدانیم یکی از شرایط صدور چنین متونی، زمانی است که دو جبهه با یکدیگر درگیر شدهاند چراکه در چنین شرایطی ذهنها نه تنها نیازمند روشنگری و وضوحبخشی به خطوط و مرزها و تبیین اهداف است که بالاتر مطالبه راهبرد نیز میکند. نوشتار حاضر بیش از آنکه درصدد ارائه تحلیلی از متن بیانیه گام دوم یا طرح روشهای اجرایی برای پیادهسازی محتوا داشته باشد، در حقیقت به بیان مقدماتی میپردازد که فهم دقیق چنین متونی بدون در نظر گرفتن آن مقدمات میسر نبوده و به نگاه فوکوسی (focus) منجر میشود به طوری که بخشی از محورهای اساسی متن مورد توجه قرار گرفته و از بخشهای دیگر صرفاً به ارائه تصویری مبهم بسنده میشود. ما برای داشتن درکی واضح از این متون، به یک شناخت منظومهای و نگاه ماهوارهای نیاز داریم تا همزمان هم دقت رصد افزایش یابد و هم جوانب گسترده مدنظر قرار گیرد و هم لایههای عمیق از منظر و مرآی دور نماند. آنچه در رسیدن به این مهم ما را یاری میکند شناخت سه مسئله است: اول، داشتن درکی دقیق از گستره جبهه درگیری؛ دوم، شناخت عمیق از مبانی دو طرف درگیری و سوم، شناخت اهداف و آرمانهایی که درگیری ایجاد کرده است. جالب آنکه این سه مسئله ما را به شناخت واحد از شرایط میرساند که در تبیین نقطه مختصات طرحهای عملیاتی کارآمد است و مسیر طرح روشهای پیادهسازی محورهای اساسی مندرج در چنین متونی را هموار میسازد.
اما آنچه فیالجمله میتوان پیرامون هر سه مسئله عنوان کرد تا پاسخی به هر سه باشد این است که با داشتن یک تحلیل از سیر تاریخ میتوان دریافت دعوای امروز اسلام به عنوان مکتبی که داعیهدار تمدنسازی و ارائه الگو برای زیست فردی و طرح سبک برای زندگی اجتماعی است با مدرنیته که اتفاق ناگزیر عصر ماست و مدعی تمدنسازی و جهانیسازی آموزهها و ارزشهای خویش است، بر سر همین ارائه مدل برای اداره ارادههای انسانی است. این چیزی فراتر از جنگ و مبارزه بر سر مدلهای مدیریت عرصه اقتصاد و فرهنگ و سیاست است و به معنی سیطره همهجانبه بر تمام ساحات زندگی بشر و سلطه بر همه ابعاد حیات اوست. به بیانی دیگر مدرنیته در درگیری با اسلام انقلابی که داعیه تمدنسازی دارد، دیگر به دنبال صدور مدلهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی نیست بلکه فراتر به دنبال تغییر پایگاه تمدنی است به طوری که حتی بخشی از بدنه مخالفان خود را در سطحی وسیعتر به پایگاه تمدنی خویش متصل کند. چنانچه پایگاه تمدنی روشنفکران دینی برخلاف داشتن برخی مواضع ضداستعماری، مدرنیته و غرب است و در حوزه تمدنی یا دستکم فرهنگی به دو گروه کلی تقسیم میشوند. گروه اول شامل افرادی است که توان مقابله را در خود نمیبینند و گروه دوم از اساس ضرورتی برای مقابله و درگیری قائل نیست. نکته مهم آنجاست که هر دو گروه با توجه به نظام ارزشی غرب، مواضع ضداستعماری اتخاذ میکنند. نشانه مهم آن نیز، بهکارگیری ادبیات مبتنی بر همان نظام ارزشی غرب در روند مبارزاتشان است. با این همه، چون پایگاه این طیف موسوم به روشنفکران دینی تمدن مدرنیته است، به مرور این مواضع ضداستعماری با ادبیات غربی، رمق خود را از دست داده و به تساهل و تسامح لیبرالی ختم میشود.
با این توصیف میتوان اذعان کرد صحنه درگیری، عرصه مبارزه بر سر غلبه تمدنی است و در یک کلام میتوان از آن به تمدنسازی برای اداره ارادههای انسانی تعبیر کرد. مهمترین سند برای این سخن نیز، نامه معروف ۶۰ نفر از نظریهپردازان امریکایی در حمایت از سیاستهای جنگطلبانه بوش در خلال حوادث ۱۱ سپتامبر است که در آنجا هانتینگتون سخن از حاکم کردن و جهانیسازی ارزشهای امریکایی و نظام لیبرال سرمایهداری به میان میآورد. هانتینگتون معتقد است در صورت شکلگیری مقاومتی در مقابل این جهانیسازی، باید به جنگی نامتعارف پرداخت و این درگیری را جنگی اخلاقی برای حاکم کردن ارزشها قلمداد میکند. جنگی برای صدور دموکراسی غربی، اومانیزم و لیبرالیزم و البته سکولاریزمِ به معنای راندن دین به حیات فردی و خروج آن از ساحت حیات اجتماعی بشر. (اندیشه حوزه، سال هشتم، شماره ششم، خرداد و تیر ۱۳۸۲). با تبیین این صحنه درگیری میتوان به درک دقیقتری از بیانیه گام دوم رسید. بیانیهای که قصد دارد در سطح بینالمللی و ورای نسل حاضر به انگیزهسازی برای تمدنسازی و ارائه مدل دینی به منظور اداره ارادههای انسانی بپردازد.