کد خبر: 903547
تاریخ انتشار: ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۲۲:۰۰
ازدواج ساده به سبك و سياق شهدا
سبك زندگي رزمنده‌ها در دهه 60 مي‌تواند بهترين الگو براي نسل جوان كنوني كشورمان باشد. زماني كه هنوز نگاه مادي بر زندگي‌ها غلبه نكرده بود و چشم و همچشمي بلاي جان خانواده‌ها نشده بود، جوانان مسير ساده‌‌اي براي ازدواج و تشكيل زندگي مشترك طي مي‌كردند.

احمد محمدتبريزي
سبك زندگي رزمنده‌ها در دهه 60 مي‌تواند بهترين الگو براي نسل جوان كنوني كشورمان باشد. زماني كه هنوز نگاه مادي بر زندگي‌ها غلبه نكرده بود و چشم و همچشمي بلاي جان خانواده‌ها نشده بود، جوانان مسير ساده‌‌اي براي ازدواج و تشكيل زندگي مشترك طي مي‌كردند. وقتي مادر خانواده دختري را براي پسرش انتخاب مي‌كرد و مقدمات آشنايي و خواستگاري طي مي‌شد، زوجين بدون تشريفات خاص و گذاشتن شرط و شروط‌هاي سخت و دشوار راهي خانه بخت مي‌شدند و زندگي‌شان را با كمترين امكانات مادي و بيشترين ميزان عشق و تعهد شروع مي‌كردند. زندگاني‌هايي كه با توكل به خدا و قرآن، در اوج جنگ شروع مي‌شد و با دلسوزي و كم‌توقعي دو طرف ادامه پيدا مي‌كرد. شيوه ازدواج شهداي شاخص دفاع مقدس بهترين الگو براي تبيين چنين سبك زندگي است. قطعاً درك و شناخت بهتر زندگي شهدا، رهگشاي بسياري از مشكلاتي است كه امروز جامعه ما با آن دست به گريبان است.

رفتن به جبهه 2 هفته بعد از عقد

شهيد مهدي زين‌الدين فرمانده لشكر علي بن‌ابيطالب(ع) در 23 سالگي به خواستگاري رفت. خرداد سال 1361، پس از چند جلسه رفت‌وآمد، مراسم عقد شهيد و همسرش بدون تشريفات خاصي برگزار شد.
همسر شهيد زين‌الدين در اينباره مي‌گويد:«دو روز بعد از اولين خواستگاري با همان لباس سپاه آمد. صحبت‌هاي جلسه دوم كوتاه‌تر بود. نيم ساعت بيشتر نشد. اينكه چطور بايد خانه بگيريم، مدت عقد، مهريه و اين چيزها. آقا مهدي اصلاً موافق مراسم نبود. مي‌گفت: «من اصلاً وقت ندارم و الان هم موقعيت جنگ اجازه نمي‌دهد.» گمانم عمليات رمضان بود. حالا كه دلم گواهي مي‌داد اين آدم مي‌تواند مرد زندگي‌ام باشد، بقيه چيزها فرع قضيه بود. ديگر همه خانواده‌مان سر اصل قضيه ازدواج ما موافق بودند. مردها معمولاً در اين كارها آسان‌گيرتر هستند. ايرادهاي مادرم را هم خوشرويي و تواضع آقا مهدي جبران مي‌كرد.»
شهيد زين‌الدين بايد مدت كوتاهي بعد از خواستگاري به جبهه مي‌رفت. فرمانده بود و مسئوليت سنگيني روي دوش داشت. وقتي اين موضوع را با خانواده همسرش مطرح مي‌كند، مادر خانمش مي‌گويد:«چطور مي‌شود دو هفته منير را بگذاريد و برويد جبهه؟» آقا مهدي هم در جواب مي‌گويد:« حاج خانم ما سرباز امام زمانيم، صلوات بفرستيد» و همه چيز حل مي‌شود.
همسر شهيد ادامه ماجرا را پس از رد و بدل شدن اين صحبت‌ها چنين روايت مي‌كند:« مادرم مي‌خنديد و صلوات مي‌فرستاد. داماد به دلش نشسته بود. كارها سريع و آسان پيش مي‌رفت. من ، آقا مهدي و خواهرشان با هم رفتيم براي من حلقه طلا بخرند، 900 تومان! تنها خريد ازدواجمان. حلقه او هم انگشتر عقيقي بود كه پدرم خريده بود. رفتيم به منزل آيت‌‌الله راستي و با مهريه يك جلد قرآن و 14 سكه طلا عقد كرديم. مراسمي در كار نبود. لباس عقدم را هم خواهرم آورد.»

 نزديك شدن به خدا همراه مصطفي

دكتر مصطفي چمران يكي از چهره‌هاي شاخص دفاع مقدس است. عارفي بزرگ، مجاهدي خستگي‌ناپذير و فرمانده‌اي كاريزما كه درس و دانشگاه را در امريكا رها كرد و براي كمك به انقلاب اسلامي و شيعيان منطقه به لبنان رفت. در لبنان با غاده آشنا شد و او را به همسري برگزيد.
غاده از خانواده‌اي متمول و پولدار بود و خانواده‌اش چندان موافق ازدواجش با يك چريك و مبارز انقلابي نبودند، اما نگاه معنوي غاده به ازدواج و اهداف والايش از تشكيل زندگي با چمران كم‌كم خانواده را هم راضي كرد. غاده چمران دختر يك خانواده ثروتمند بود ولي هيچ گاه نگاه مادي بر او غلبه نكرد. او درباره تشريفات ازدواج و تعيين مهريه‌اش مي‌گويد:« خانواده‌ به دلايلي با ازدواج ما مخالف بودند ولي من كه مصطفي را به خوبي شناخته و به ايمان، ديانت و حق‌جويي او پي برده بودم سرانجام خانواده‌ام را متقاعد كردم. وقتي پاي مهريه به ميان آمد مصطفي يك جلد كلام‌الله مجيد و يك ليره لبناني را به عنوان مهريه پيشنهاد داد. من هم ضمن قبول، اضافه كردم مهريه من اين است كه مصطفي مرا در مسير صراط مستقيم همراه كند تا با او به خدا نزديك شوم. قرار گرفتن در راه حق و مسير رسول خدا(ص) و ائمه‌اطهار (ع) اولين شرط موفقيت است. مسئله دوم اطاعت زن از شوهر و تفاهم و يكدلي آنان است؛ چراكه شوهر سرپرست خانواده است. وقتي زن اين را بپذيرد و پايبند باشد، اين زندگي با محبت توأم خواهد بود. در چنين خانواده‌اي منت و خودخواهي جايي نخواهد داشت. در اين صورت خداوند كمك كرده و عشق، محبت و بركت به خانه خواهد آمد. نبايد توقعات زياد و بيش از اندازه باشد. اگر انسان در زرق و برق دنيا و ماديات غرق شود، پيشرفتي در معنويات حاصل نخواهد شد و چنين انساني به تعالي نمي‌رسد و نمي‌تواند قدم‌هاي بزرگ و سرنوشت‌ساز بردارد.»

داماد با عزت نفس

در كنار اين فرماندهان بزرگ، ديگر شهداي بزرگ انقلاب و دفاع مقدس هم چنين زندگي‌ ساده‌اي داشتند. محمدعلي رجايي، دومين رئيس‌جمهور ايران در حادثه بمبگذاري دفتر نخست‌وزيري شهيد شد. او كه از كودكي طعم فقر را چشيده بود و با حقوق معلمي زندگي كرده بود براي ازدواج سرمايه زيادي نداشت. همسر شهيد به خريد عروسي‌شان اشاره مي‌كند و مي‌گويد:« خريد طلا و جواهرات براي عروس، مثل هميشه رسم بود ولي اينها با وضع مالي يك معلم ساده جور در نمي‌آمد. از طرفي هم عزت نفسش اجازه نمي‌داد جوري مطرح كند كه اثر بدي داشته باشد يا باعث ناراحتي شود. ضروريات را مي‌خريد؛ به طلا و جواهر كه مي‌رسيديم مي‌گفت: «آنها باشد سر فرصت در وقت مناسب با سليقه يكديگر بخريم.» خوشم مي‌آمد كه چنين عزت نفس و مناعت‌طبعي داشت.»
سردار شهيد اسماعيل دقيقي نيز همانند بسياري ديگر از رزمندگان ازدواج بسيار ساده‌اي داشت. ايشان در بحبوحه تظاهرات مردمي ازدواج كرد. نسبت فاميلي با همسرش داشت و در جريان انقلاب بيشتر به دو همرزم شبيه بودند تا فاميل. همسر شهيد درباره ازدواجشان توضيح مي‌دهد:«زمستان 56 بود كه از من خواستگاري كرد و من كه آن موقع در سرم تب و تاب انقلاب بود، خيلي بهم برخورد. يك سال و چند ماه از اين جريان گذشت و در اين بين، او بود كه با اصرار و خواندن آيات و روايات، سعي در متقاعد كردنم داشت؛ تا اينكه يك بار براي اتمام حجت آمد و گفت:«معصومه، خودت مي‌داني كه ملاك من براي انتخاب تو،ظاهر و قيافه نبوده ولي اگر باز فكر مي‌كني اين قضيه منتفي است بگو كه ديگر با اصرارم تو را اذيت نكنم.» نشستم و با خودم خلوت كردم. روايت ديده بودم كه اگر خواستگاري برايتان آمد و با ايمان و خوش اخلاق بود، رد كردنش مفسده به دنبال دارد؛ هيچ دليلي براي ردكردنش به ذهنم نرسيد، گفتم راضيم.»
ادامه اين سبك زندگي را ما در ازدواج بسياري از شهداي مدافع حرم ديديم. جواناني از نسلي متفاوت ولي با انديشه‌اي شبيه به شهداي دفاع مقدس كه طالب عاقبت بخيري و سعادت در دنيا بودند. در اين ميان شهيد محسن حججي شاخص‌ترين چهره است. جواني كه با شهادتش عزيز دل مردم ايران و آزاديخواهان جهان شد.

مهريه‌ يك كلت كمري!

مهدي باكري را همه مي‌شناسند. فرمانده شجاع لشكر عاشورا، همزمان با شروع جنگ تحميلي ازدواج كرد. شهيد باكري 9 ماه شهردار اروميه بود و براي رفتن به جبهه از اين سمت استعفا كرد. از حقوقش به نيازمندان مي‌داد و تا جايي كه در توانش بود سعي در برطرف كردن مشكل دوستان و آشنايان داشت.
مهدي باكري به ساده‌زيستي شهره بود. مراسم ازدواجش را هم در نهايت سادگي برگزار كرد. صفيه مدرس، همسر شهيد نحوه مراسم ازدواجش را چنين بيان مي‌كند:« حين خريد وقتي به حلقه‌هاي ازدواج نگاه مي‌كردم به دنبال ارزان‌ترين حلقه ازدواج بودم و اصلاً مدل‌ها برايم مهم نبود. نهايتاً يك حلقه ارزان قيمت انتخاب كردم و اين همه خريد عقد من بود. نه سفره عقد داشتيم و نه جشن ازدواجي، عاقد به خانه آمد و طي يك مراسم ساده عقد را برگزار كرديم. آقا مهدي هم با ساده‌ترين ظاهر در اين مراسم حضور داشت؛دامادي كه نه كت و شلوار پوشيد و نه كفش نويي داشت. با لباس خاكي و پوتين در مراسم خود حضور يافته بود. شايد 10 دقيقه يا يك ربع بيشتر نبود. بعد از عقد با هم صحبت مي‌كرديم كه يكدفعه در زدند و گفتند آمده‌ايم دنبال آقا مهدي و او را با خود بردند. بايد براي اعزام به جبهه آماده مي‌شد. شب هم برق منطقه رفته بود. مهدي در تاريكي آمد با چراغ گردسوز شام را خورد و براي اعزام به جبهه رفت و تا سه ماه در منطقه بود. در اين مدت فقط يك بار تلفني با هم صحبت كرديم.»
مهريه همسر شهيد هم بسيار جالب است. انتخاب اين مهريه نشان از همفكري و هم‌عقيده بودن ايشان با شهيد دارد:« وقتي پدرم از ميزان مهريه از من سؤال كرد گفتم كه مي‌خواهم سنت‌شكني كنم. دوست داشتم زندگي را به آساني شروع كنيم تا جوان‌ها بتوانند زندگي يك پاسدار را الگوي خود قرار دهند. مهريه‌ام كلت كمري آقا مهدي و يك جلد قرآن كريم بود. از فرداي آن روز سادگي زندگي ما بدون تشريفات، مهريه، جشن عقد و عروسي زبانزد همه مردم و علماي شهر در سخنراني‌ها، محفل‌ها و منبرها بود. آقا مهدي اخلاق‌هاي خاصي داشت. اگر دريك مهماني حاضر مي‌شد و دو نوع غذا سر سفره بود امكان نداشت از هردو بخورد. اگر ميزبان اصرار براي خوردن هر دو نوع غذا داشت آقا مهدي با خوردن آن غذا تصميم به روزه گرفتن در روز آينده مي‌گرفت و به اين وسيله در واقع خودسازي مي‌كرد. هيچ وقت دنبال غذاي كاملي نبود. او و امثال او به خود رياضت دادند و سختي كشيدند و قبل از انقلاب خود را ساختند تا شدند كساني همچون سردار شهيد مهدي باكري.»

شهيد حججي شبيه زين‌الدين و باكري

شهيد مدافع حرم محسن حججي هم زندگي‌اش را همانند شهداي دفاع مقدس بسيار ساده شروع كرد. همسر شهيد درباره شروع زندگي‌شان مي‌گويد:«آقا محسن از من در مورد مهريه پرسيدند و اينكه نمي‌توانند متعهد به مهريه بالا شوند. گفتند اگر مهريه 14 سكه باشد، خيلي راضي‌ام و البته دلم مي‌خواهد حضرت زهرا(س) هم راضي باشند. من در جوابشان گفتم نگران نباشيد؛ خوشحالتان مي‌كنم. روزي كه براي مهربرون بنده آمدند هيچ كس اطلاع نداشت قرار است چه مهريه‌اي گرفته شود. من در همان جلسه برگه‌اي كه از قبل نوشته بودم را به پدرم دادم و گفتم اين را بخوانيد. من اين مهريه را مي‌خواهم. مهريه‌اي كه من نوشته بودم، يك سكه به نيت يگانگي خدا، پنج مثقال طلا به نيت پنج تن، 12 شاخه گل نرگس به نيت امام زمان(عج)، 14 مثقال نمك به نيت نمك زندگي، 124 هزار صلوات و حفظ كل قرآن با ترجمه براي همسرم بود.»

 

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار