
صادق پارسا
شعرخواني ميثم مطيعي پيش از اقامه نماز عيد سعيد فطر، هواخواهان دولت و حتي خود اعضاي دولت را برآشفت. اين عصبانيت از جهاتي در خور بررسي است، اما مهمتر از آن واكنشهايي بود كه نسبت به اين موضوع بروز داده شد. فارغ از قضاوت راجع به اصل كار مطيعي، صفحات مجازي هواداران دولت مملو از فحاشيهايي گرديد كه نثار مطيعي شد. به اصطلاح شاعراني همسو با دولت هم پا به ميدان گذاشتند و علناً بيشرمانهترين ابيات را در ذم اشعار منتقدانه مطيعي سراييدند. جواب انتقادات مطيعي را كه در قالب شعر بيان شده بود، با ادبيات سخيف و كثيفي چون «سالوس حقير»، «كرده عوعو» و «تبار ديو و دد» دادهاند؛ ذات لخت و عريان جريان زنجيرهاي مخالف نظام همين است: جواب دادن هر انتقاد تميزي، با كثيفترين شكل ممكن؛ ادعاهاي آزادي بيان و زندهباد مخالف من اين جريان هم كه گوش فلك را كر كرده است. آيا زعماي اصلاحطلب كه در دو، سه روز گذشته عليه مطيعي تاختهاند، لااقل در همان فضاي مجازي نسبت به اين لفاظيهاي بيشرمانه و هتاكانه موضع خواهند گرفت؟ يا از آن استقبال هم ميكنند؟ سكوت رسانهاي در قبال اين حجم از بيادبي خبر از تأييد اين ادبيات زننده از جانب جريانهاي همسو با دولت ميدهد.
اصلاحطلبان اگر خوی استبدادی نداشتند در پاسخ به اشعاری که بدعهدی امریکا را نقد میکند، اشعاری در حمایت از بدعهدی امریکا میساختند تا پاسخی به دور از فحاشی داده باشند، اما چون علیالظاهر قادر به چنین کاری نیستند، به فحاشی روی میآورند.
عاقبت اجتماعي اين همه بياخلاقي آخرالامر دامنگير خود آنها خواهد شد.
اين ابيات را فقط يك بار بخوانيد:
مردکي مداح و سالوسي حقير/ کرده عوعو روبهروي نره شير/ زادگان کاسه ليس و پاچهخوار/ شاعرکهاي خمار نابکار/ نان بمزدان حقير و بدشگون/ پشههاي گيج و سيار و زبون/ در ميان پستوي تاريکشان/ کرده پستي و حسد، تحريکشان/ داده دست ابلهي مشتي لجن/ تا فشاند روي خورشيد وطن/ نابکاري از تبار ديو و دد/ ناهشيواري، مطيعي، بيخرد/ غافل از اينکه به اصلش ميزند/ بومرنگ نحس دشنام و حسد/ گفت مولاناي بزرگ معرفت/ در جواب اين سگ بيمنزلت: / مه فشاند نور و سگ عوعو کند/ هر کسي بر طينت خود ميتند / چون تو خفاشان بسي بينند خواب/ کاين جهان ماند يتيم از آفتاب/ کي شود دريا ز پوز سگ نجس/ کي شود خورشيد از پف منطمس/ اي بريده آن لب و حلق و دهان.
بسياري ابيات ديگر هم در دو سه روز گذشته در فضاي مجازي منتشر شده كه سراسر اهانت، ناسزا، بيشرمانه و وقيحانه است؛ همه اينها در جواب ابياتي است كه مطيعي در روز عيد خوانده بود؛ ابياتي كه در سه قالب كلي نصيحت مسئولان وفق احاديث معصومان، انتقاد از سياستهاي داخلي و خارجي مبتني بر اعتماد به دشمن و دفاع از توان و قواي نظامي كشورمان بود. اين حجم از بياخلاقي كه تاكنون با سكوت محض حاميان دولت مواجه شده است (گويا از اين فحاشيها راضي هم هستند)، نشاندهنده ذات جرياني است كه با پز روشنفكري و آزادي همه چيز را براي خود ميخواهد و لاغير. فحش و ناسزا را نثار منتقد خود ميكند و ذرهاي تاب و توان شنيدن انتقاد را ندارد. تقديس بلاجهت نمايندههاي فكري – عملي خود را بلااشكال ميداند و دامنشان را مبرا از هرگونه نقد و انذاري، گويا معصومند و معصومزاده، اما واقعاً چرا اين همه ناسزا نثار یک فرد شد؟
ترس از فروريختن هيمنه خودساخته
اين حجم از عصبيت در بدو امر نشاندهنده پايههاي مردمي لرزان جریانی است كه با وجود ادعای داشتن پایگاه مردمی به قدري آشفته مينمايد كه با خوانش چند بيت شعر اعضاي آن را به تكاپو و بعضاً فحاشي انداخته است. واقعاً اگر 23 ميليون ايراني به جریان شما رأي دادهاند، 15 دقيقه شعرخواني يك مداح تا اين حد سوزناك و درخور حمله بوده است؟ خب! اگر پشت شما به 23 ميليون ايراني گرم است، چه باك از يك شعرخواني انتقادي؟! با عطف توجه به اين موضوع كه اين همه به همريختگي و فضاسازي ميتواند از سر ريشهدار نبودن مشي شما در ميان مردم باشد، هجمه بيوقفه عليه شعرخواني مطيعي نشان از موارد ديگري هم هست؛ ادامه را بخوانيد. نوشتن اين نكته هم بجاست: در تاريخ ايراني آمده است كه شاعراني همچون دعبل به مدح يا هجو زمامداران ميپرداختهاند و براي همين امر هم از دولتمردان صله و هبه دريافت ميكردهاند. حتي وزرايي كه از نظر شعرا قابل مدح نبودهاند، با دادن پول به سرايندگان از آنها ميخواستهاند كه با سرودن شعري مورد هجو قرار گيرند تا لااقل نامي از آنها در تاريخ بماند. اي كاش جریان اصلاحات بسان تاريخ ايرانيان، نه اينكه صله و هبه به منتقد خود بدهند كه لااقل دست از فحاشي عليه مط
يعي ميكشيدند.
كجاي كار مطيعي اشتباه بود؟
استفاده از تريبون نماز عيد فطر براي بيان مسائل انتقادي – سياسي چندان هم بيراه به نظر نميرسد؛ چه اساساً خطبهخواني در نمازهاي جمعه و اعياد، وجه غالبش سياسي است. خطيب اين نمازها هم بنا بر توصيه فقه و شريعت اسلامي يكي از خطبهها را به مسائل سياسي اختصاص ميدهد. انتقادات سياسي ميثم مطيعي هم از همين جنس است.
متن يكي از صفحات مجازي منتسب به علي جنتي، وزير سابق ارشاد، گل سرسبد توهينها و فحاشيها است. علي جنتي با ادبياتي سخيف «لعن و نفرين» را نثار كساني كرده است كه از مطيعي براي مديحهسرايي دعوت كردهاند. مسئوليت برگزاري نماز عيد با ستاد نماز جمعه بوده است؛ سخت است باور اينكه آقاي جنتي به مسئول اين ستاد لعن و نفرين فرستاده باشد يا تعابيري همچون «لجن»، «فرومايه»، «ياوه» و «پست» را در اين رابطه به كار برده باشد كه اگر اينگونه باشد، يقيناً مستلزم ورود دستگاه قضايي به اين فحاشي مستقيم و برخورد جدي با اين قضيه است. معلوم است وقتي آقاي جنتي که یکی از افراطیهای جریان اصلاح طلب است، اين الفاظ را به كار بردهاند، از ساير طرفداران جریان اصلاح طلبی انتظار رعايت اخلاق و فرهنگ را داشتن شايد انتظاري نابجا باشد. بر دل ميماند كه فقط همين يك سؤال را از آقاي جنتي نپرسيد كه دقيقاً دليل به اصطلاح استعفاي شما از سمت وزارت چه بود؟ پيش از اين اخباري منتشر شده بود و اهل خبر و مطلعان پاسخ اين سؤال را ميدانند و در عين حال ادب اقتضا ميكند بيش از اين از علت استعفاي (بخوانيد بركناري محترمانه) آقاي جنتي چيزي ننويسم، لكن از آنگونه بركناري محترمانه رسيدن به چنين ادبيات سخيفي هم چندان دور از انتظار نيست.
اصلاح طلبان افراطی دقيقاً از چه مسائلي ناراحتند؟!
مرور اشعار مطيعي واضح ميكند كه او در عيد فطر عليه غارتگران، كساني كه از قدرت سوءاستفاده ميكنند و برخلاف توصيه معصومين(عليهمالسلام) اقدام و عملي براي مردم انجام نميدهند، نقضكنندگان برجام، زمينخواران، امريكا، اسرائيل، عربستان و دشمنان جمهوري اسلامي شعر قرائت كرده است. اين همه ناراحتي دولت به چه دليلي ميتواند داشته باشد؟ يعني دولت موافق غارتگران، كساني كه از قدرت سوءاستفاده ميكنند و برخلاف توصيه معصومين(عليهمالسلام) اقدام و عملي براي مردم انجام نميدهند، نقضكنندگان برجام، زمينخواران، امريكا، عربستان، اسرائيل و دشمنان جمهوري اسلامي است كه از هجو آنها برآشفته است؟ العياذبالله!
كوچكترين نقد، خفه كردن ناقد
روال در پيش گرفته شده جریان اصلاحطلبی در اين روزها نكتهاي دردآور را به اذهان متبادر ميكند: مجموعه هواداران این جریان در شبکههای اجتماعی كمر همت را بر اين گذاشته كه هرگونه نقد و صداي مخالف دولت را در نطفه بميراند. دردآوري اين موضوع وقتي بيشتر ميشود كه يادآوري كنيم ادعاهاي روشنفكرمآبانه و لاف آزادي بيان و تحمل مخالف آنها گوش فلك را كر كرده است. ذرهاي صبر اگر در بين آنها ميبود، نه «بيشعور» و «برويد به جهنم» و... نثار مردم كشورمان ميشد و نه ميكروفن خبرنگار پسزده ميشد و نه كلاً مرزهاي بياخلاقي در رسانههای آنان فرسنگها جابهجا ميشد و نه امروز اين همه هجمه عليه چند بيت شعر به وقوع ميپيوست. كانه برجام و نصف و نيمه دستاوردهای آن بسان دژي است كه احدالناسي حق نزديك شدن به دروازه آن را هم ندارد، چه رسد به واكاوي داخل اين دژ كه ديگر اكنون بوي مشمئزكننده آن تا چند آبادي آن طرفتر هم توسط همگان دوست و دشمن شنيده ميشود. قدري صبر و خويشتنداري، در نايابي است كه اين روزها در ميان اصلاح طلبان يافت نميشود و شوربختانه همين بيصبري و پرادعايي به حاميان دولت هم تسري پيدا كرده است.