قصه ظهر جمعه يكي از نوستالوژيكهاي فرهنگي ايرانيان در سالهاي نه چندان دور بود، داستانهاي خاطرهانگيزي كه تنها خاطره نبود مخصوصاً در دهه 60 و اوايل 70 كه تلويزيون نقش كمتري در زندگي ايرانيان داشت قصه ظهر جمعه مستقيم و غيرمستقيم آموزشهاي مهمي را به جامعه تزريق ميكرد. شايد سبك زندگي اسلامي ايراني كه ادب، احترام به والدين، احترام به بزرگتر و... از شاخصههاي مهم آن است را بهتر از هر چيز در اين اثر هنري صوتي بتوان يافت. اما قصهگوي صداآشناي قصه ظهر جمعه يعني محمدرضا سرشار تنها يك قصهگو نبود، او كه خود از كارشناسان برجسته ادبيات داستاني معاصر محسوب ميشود درباره اين انتقال مفهوم بيشتر و بهتر سخن ميگويد.
يكي از مؤلفههاي بسيار تأثيرگذاري كه مقام معظم رهبري به آن تأكيد زيادي دارند توجه به سبك زندگي اسلامي درجامعه است. با توجه به اينكه جنابعالي در عرصه ادبيات و داستاننويسي فعاليت داريد به نظر شما چه تأثيري ميتواند داستان و رمان بر سبك زندگي داشته باشد؟
درواقع داستان سعي ميكند زندگي را بازسازي كند و نسبت به همه موارد ديگر بيشتر به زندگي واقعي انسان نزديكتر است. داستان ميتواند زندگي را به تصوير بكشد و به روي صحنه بياورد. داستان در نمايش يا فيلمنامه ظهور و بروز دارد. ما در فيلمنامه كه سينماي خوبي داريم و كشوري كه سينماي خوب دارد مديون داستان است و مردم در داستان به گونهاي شبيه زندگي واقعي را تجربه ميكنند. گويا يك زندگي ديگري را ميبينند و درآن مشاركت دارند.
چگونه اين تجربه و مشاركتي كه ميگوييد حاصل ميشود؟
معمولاً وقتي افراد از يك داستان خوششان بيايد به گونهاي با شحصيت اصلي داستان احساس همذاتپنداري ميكنند؛ يعني خودشان را بهجاي شخصيت اصلي داستان ميگذارند و با او تجربياتي را از سر ميگذرانند. در غمها، شاديها و هيجانات همراه او هستند و در پايان هر تحولي كه در شخصيت اصلي داستان پديد بيايد شبيه آن براي مخاطبان ايجاد ميشود. اگر او از چيزي نفرت بگيرد مخاطب هم نفرت را ميگيرد. يك چيزي شبيه تجربه است اما خود تجربه نيست در صورتي كه به تجربه نزديك است. در زندگي فردي به تنهايي تجربه نميكند بايد برود و وارد زندگي شود تا سرش به سنگ بخورد و تجربهاي بيندوزد درحاليكه داستان همين كار را براي فرد ميكند بدون اينكه خواننده داستان سرش به سنگ بخورد عبرت ميگيرد. چيزي شبيه تجربه براي او حاصل ميشود؛ يعني به جاي اينكه او مايه تجربه ديگران بشود زندگي قهرمان داستان مايه تجربه اوست. بنابراين داستان نقش بسياربزرگي در تحولات اجتماعي داشته و دارد. يكي از عوامل زمينهساز انقلابهاي اجتماعي داستان است.
با توجه به اينكه اين روزها رسانههاي مجازي و شبكههاي اجتماعي بيشتر شده، تأثير و جايگاه داستان را چگونه ميدانيد؟
بله امروز با وجود وسايل سرگرمكننده متعدد از تلويزيون و سينما گرفته تا رايانه و اينترنت و سرگرميهاي مجاز و غيرمجاز، داستان كمتر مورد توجه است. سينما داستان خودش را نشان ميدهد و در خانوادههاي سنتي متأسفانه قصهگويي كمتر از قبل شده است. معمولاً پدربزرگها و مادربزرگها با بچهها زندگي نميكنند اغلب خانوادهها مستقل و جدا هستند، پدرها و مادرها شاغلند و وقتي از سركار ميآيند فرصت و حوصله قصه گفتن ندارند و انرژي هم براي اينكه بنشينند و قصه بگويند ندارند براي همين اين كار را به سي.ديهاي داستانگويي محول كردهاند و يا فيلمهاي سينمايي و پويانماييهاي كودكانه ولي با اين حال نميتوان گفت داستانگويي از بين رفته است زيرا هنوز خانوادههاي زيادي هستند كه به فرزندان خود اهميت ميدهند و برايشان داستان تعريف ميكنند. معمولاً خانوادههاي اهل فرهنگ اين سنت حسنه را حفظ كردهاند و آن را انجام ميدهند.
نگاه رهبر انقلاب به داستانگويي چگونه است؟
خانواده مقام معظم رهبري از جمله خانوادههاي فرهيختهاي هستند كه همچنان سنت داستانگويي را حفظ كردهاند چنانچه يادم است ايشان در يكي از سخنان خودشان ميگفتند ما هر شب در خانواده با هم كتابخواني داريم؛ به صورتيكه يكي كتابي ميخواند و بقيه گوش ميدهند. بسياري از كتابهاي خاطرات رزمندگان جنگ يا فعالان انقلاب را با همين شيوه مرور ميكنند كه اين خود نشان از توجه معظمله به مطالعه و داستان است.
به نظر شما چه كار كنيم تا حوزه داستان در مسئله سبك زندگي و نهاد خانواده تأثيرگذار باشد؟
ادبيات به نوعي تصويرگر زندگي است و خانواده جزء لاينفك در داستان است. در همه داستانها خانواده مطرح است و در همه روابط خانواده محسوب ميشود. اينكه آيا خانوادههايي تراز اسلامي هستند يا نه و آيا روابطي است كه مورد نظر بزرگان ماست يا نه لذا بايد نوع داستان هم سالم و قوي باشد مثلاً داستانهاي مبتذل خارجي اين مشخصه را ندارند يا داستانهايي كه برخي از نويسندگان داخلي مينويسند، همه اينها بستگي دارد به اينكه چقدر از خانواده تراز اسلامي اطلاع و شناخت دارند و چقدر اعتماد وجود دارد، لذا اگر نويسندهاي داراي اطلاعات لازم باشد كم و بيش داستانهايش بامحتوا و غنا خواهد بود.
خانواده تراز اسلامي از نظر شما چه خانوادهاي است؟
اول اينكه خانواده اساس جامعه است و به عنوان سلول اصلي اجتماع به آن نگاه ميشود. اگر خانواده درست و سالم باشد جامعه هم درست ميشود. مشكلاتي كه در جامعه است مربوط به نظام خانواده است. مثلاً اگر كارمندي در خانواده تربيت درست ديني داشته باشد حقوق ارباب رجوع برايش مهم است و به آن احترام ميگذارد يا بقيه اقشار جامعه. فرقي نميكند توصيه رهبري و امام راحل هم درباره خانواده بوده است اينكه اگر ميخواهيد مملكت درست شود بايد خانواده را درست كرد. به نظر من پدري كه نميتواند فرزندان و خانواده خود را اداره كند حق ندارد نسبت به جامعه معترض باشد و نكته دوم آن است كه براي خانواده تراز اسلامي الگو همان خانواده امام علي و حضرت زهراست كه بايد از آن ياد بگيريم. براي هركدام از اعضاي خانواده يك الگوي كامل وجود دارد كه اگر ميخواهيم خانوادهاي سالم و درست داشته باشيم بايد از آنها تبعيت كنيم نه در حرف بلكه در عمل الگوگيري كنيم.
قصه ظهر جمعه براي خيليها خاطرهانگيز و نوستالوژيك است چرا نيمهكاره ماند و رفتيد؟
فكر ميكنم بعد از مقام معظم رهبري كه انشاءالله خداوند به ايشان طول عمر با عزت بدهد و آقاي قرائتي هيچ كس به اندازه من در اين مملكت يك كار را ادامه نداده است آن هم در عرصه فرهنگي. حدود 24سال قصه گفتم. قبل از من هم كسي اين همه اجرا نداشت. از ارديبهشت سال 1309 قصه ظهر جمعه شروع شد تا 1341 ادامه داشت حدود 22سال به طول انجاميد ولي بعد از آن گوينده مشكل حنجره پيدا كرد و نتوانست ادامه بدهد و كار رها ماند. بعد يك نفر ديگر آمد او هم ادامه نداد. بعد از آن از سال 54 تا 59 گوينده بعدي قصه را گفت و پس از شش ماه كار به دوش من افتاد و قصه گفتم اما در طول 9 سالي كه از قصهگويي ظهر جمعه كنار كشيدم پنج گوينده عوض شدند يعني به طور متوسط هر كدام يكسال تا يكسال و نيم فعاليت داشتند و دوام نياوردند. خودم اين اعتقاد را داشتم كه عرصه را خالي كنم تا جوانان وارد ميدان شوند و استعدادهايشان را نشان بدهند. خود من علاقهام بيشتر به نوشتن داستان است. اميدوار بودم فرصت بيشتري براي نوشتن پيدا كنم كه البته نشد.
در حوزه داستاننويسي در اين سالها چه كردهايد؟
من داستاننويسي را از قبل از انقلاب شروع كردم. چهار كتابم قبل از انقلاب چاپ شده بعد از آن تا به امروز نزديك به 150 كتاب نوشته و منتشر نمودهام. هم داستان براي كودكان و نوجوانان و هم براي بزرگسالان و هم كار ترجمه داشتهام. مباحثي هم در حوزه نقد ادبي در ردههاي سني مختلف ارائه كردهام. به لحاظ كمي كار زياد كردم و به لحاظ استقبال عمومي هم خداراشكر كتابها با اقبال خوبي مواجه بوده است. بيش از 5 ميليون نسخه شمارگان كتابهاست. بعضي كتابهايم به چاپهاي 18 و 19 هم رسيده است.