نمايش براي كودكان به مثابه پرورش خلاقيت و انگيزه در ذهن و فكر آنهاست به نحوي كه در مسائل تربيتي، روانشناسي و رشد استعدادها و خلاقيتهاي كودكان نفوذ چشمگيري دارد. نمايش كودك موجب فعاليت قوه تعقل و انديشه آنها ميشود و جوهر فكري آنها را با تلنگر به حركت واميدارد. كودكان داراي روحيهاي ظريف و شكننده و از نظر روانشناسي موجوداتي پيچيده با نگاهي ساده هستند. كودكان در برابر شخصيتهاي خلق شده در نمايشها مثل گرگ، ديو، جادوگر، روباه و. . . حس وحشت و ترس و با بره، خرگوش، دختر شاه پريون و ديگر شخصيتهاي مثبت حس مهرباني، شجاعت و زيركي را به خوبي تجربه ميكنند به گونهاي كه پس از پايان يك اجرا آنها خود را به جاي شخصيتهاي اصلي و قهرمانان حقيقي آن قصه قرار ميدهند و با آنها تخيلشان را به كار انداخته و در تصوير ذهني خود را به مثابه قهرماني شجاع قلمداد ميكنند. در واقع كمتر كودكي را ميتوان يافت كه شخصيت منفي و بد نمايش را به عنوان الگو در نظر بگيرد و با آن همذاتپنداري نمايد. آقاي آرش شريفيزاده كارگردان نمايش «گروفالو» نيز قصد دارد در اين نمايش به كودكان آموزش دهد كه چطور از خردشان در برابر قدرت بازوي دشمنانشان استفاده كنند. به بهانه اجراي اين نمايش در تالار هنر با وي به گفتوگو نشستيم.
در ابتدا بفرماييد چطور داستان گروفالو را براي اولين كار كارگردانيتان انتخاب كرديد.
اين نمايش از داستان «گروفالو» به نويسندگي «جوليا دونالدسون» اقتباس شده كه توسط «بهرام جلاليپور» دوست عزيزم به فارسي ترجمه شده است، البته اين كتاب به عنوان يكي از پرفروشترين كتابهاي كودكان در اروپا شناخته شده و خانم «جوليا دونالدسون» در سال 2014 در جشنوارهاي به نام(ردهاوس) براي نويسندگي آن جايزه دريافت كرده است. آقاي جلاليپور قبلا در كلاسهايي كه با بچهها داشتند از اين داستان استفاده ميكردند و بازخوردهاي خوبي هم از بچهها ديده بودند، بعد به بنده پيشنهاد كردند كه اين داستان را به صورت نمايش براي گروه كودك و نوجوان اجرا كنم كه پذيرفتم و تمرينات نمايش را از سال گذشته آغاز كردم.
با توجه به اينكه كودكان به دليل اينكه صبر و حوصله كمتري دارند تا پايان نمايش تئاتر يا فيلمها در سالن نميمانند، نمايش شما چقدر توانسته در جذب كودكان تا پايان كار موفق باشد؟
اينكه كار موفق بوده را بايد از خود بچهها پرسيد، ولي همين كه در سالن بچهها حرف نميزنند، به كار توجه دارند و در قسمتهاي پاياني نمايش كه معمولاً بچهها حوصلهشان سر ميرود، هنوز صداي خنده و دست زدن را ميشنويم گوياي اين است كه نمايش «گروفالو» براي آنها جذاب بوده است.
نمايش گروفالو براي چه رده سني است؟
براي گروه سني «ب» و «ج» يعني كودكان سه سال به بالا، تا حدود دوران ابتدايي و ابتداي دوره راهنمايي.
به نظر شما چه سختيهايي در ساخت تئاتر كودك وجود دارد؟
اگر منظورتان اين است كه آيا كار كودك سخت است، بايد بگويم بله كار براي كودكان براي بنده خيلي سخت است چراكه بسيار كار حساسي است. هرچند اغلب مردم معتقدند ساخت اثر براي كودك ساده است به دليل آنكه تصور ميكنند چون مخاطب كودك است شناخت و آگاهي آنچناني از دنياي پيرامونش ندارد و با يك شوخي كوچك به خنده ميافتد يا با يك جمله يا حركت به سادگي ميترسد و به قولي احساسشان دم دستشان است ولي اينطور نيست. اگر بخواهيم براي كودكان درست كار كنيم متوجه خواهيم شد كه چه كار دشواري است، مثلاً من به عنوان يك بازيگر يا كارگردان يا عروسكگردان بايد با روحيات كودكان در سنين مختلف آشنا باشم و بدانم با يك كودك چطور بايد رفتار شود. كجاي داستان بايد كودك بخندد، بترسد يا ناراحت باشد و حتي بغض كند، البته من نميخواهم بگويم كه بنده همه اين موارد را ميدانم ولي در اين چند سال كه كار كودك انجام دادهام بسياري از موارد را آموختهام و در نمايش(گروفالو) به عنوان اولين تجربه كارگردانيام سعي كردهام از آموزشهايي كه در تمام طول دوران فعاليت هنريام براي كودكان ديدهام درست استفاده كنم. حال قضاوت اينكه چقدر توانستهام در اين امر موفق باشم با تماشاگران است.
با توجه به اين حساسيتهاي موجود در كار كودك، آقاي شريفزاده بفرماييد شما چطور به فعاليت در حوزه تئاتر كودك علاقهمند شديد؟
مثل بعضي از دوستان و همكاران فعاليت تئاترم را از نمايشهايي كه در مدارس اجرا ميكرديم آغاز كردم و براي آموزش بهتر در كلاسهاي نويسندگي و كارگرداني كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان ثبتنام كردم، سپس در سال 67 به مدرسه هنر و ادبيات كودكان و نوجوانان رفتم و به مدت يكسال زير نظر استاد عليرضا خمسه به يادگيري تكنيكهاي بيان، حركات بدن و بازيگري پرداختم. پس از گرفتن ديپلم هنرستانم به دليل همشاگرد بودن با دوستاني چون رضا شفيعيجم، يوسف صيادي و داريوش موفق در سال 69 همراه با اين دوستان در رشته گرافيك دانشگاه هنر(ارتباط تصويري به تحصيل پرداختم.
در دوران دانشگاه علاوه بر تحصيل در رشته گرافيك با بچههاي گروه تئاتر دانشكده نيز آشنا شدم و كارهاي طراحي صحنه و لباسشان را انجام ميدادم. در همان زمان توسط يكي از دوستانم به مركز توليد تئاتر و تئاتر عروسكي كانون پرورش فكري كودكان و ونوجوانان رفتم و با مرحوم كامبيز صميمي مفخم، حسن دادشكر، داود كيانيان، مرحوم بيژن نعمتيشريف، حميد عبدالملكي، عادل بزدوده و نصرالله قادري آشنا شدم و اولين تجربه بازيگريام را در سال 72 آغاز كردم. فعاليتم در زمينههاي مختلف نظير كارگرداني، بازيگري، عروسكگرداني، طراحي صحنه و لباس، مشاوره هم در تئاتر و هم در تلوزيون بوده است. فعاليتم در اين زمينهها تا سال 82 ادامه داشت پس از آن به مدت چهارسال به دليل سفر به خارج از كشور از هنر تئاتر و تئاتر عروسكي دور شدم ولي از سال 86 دوباره فعاليتم را در اين زمينه آغاز كردم.
استقبال از «گروفالو» چه ميزان بوده و چه بازخوردهايي تا به حال برايتان به عنوان كارگردان به همراه داشته است؟
خدا را شكر تابهحال استقبال از نمايشمان خوب بوده و حرفهايي كه از والدين كودكان ميشنوم يا نظراتي كه ثبت شده است بيان اين مطلب را دارند كه نمايش هم از لحاظ محتوا، شاد بودن و تصاويري كه در نمايش استفاده ميشود براي مخاطبان كودكمان راضيكننده بوده و در كل تماشاگران با رضايت سالن نمايش را ترك ميكنند.
در مورد قصه نمايش توضيح دهيد.
داستان موش تنبل و خيالبافي است كه توسط پدر و مادر از خانه براي جمعآوري گردو و پسته به جنگل فرستاده ميشود و در راه با روح پدربزرگ كه قبلاً به خواب پدر خانواده آمده و از وضعيت نوهاش ناراضي بوده، مواجه ميشود. در ادامه اين بچهموش با همياري پدربزرگ با نشاني كه از درخت جادويي آن طرف جنگل داشته به سمت درخت ميرود و در راه با حيوانات درندهاي مثل روباه، مار و جغد روبهرو ميشود و با قدرت خيالپردازياش كه توانسته درست از آن استفاده كند، آنها را از حيواني به نام گروفالو ميترساند؛ موجودي خيالي كه خصوصيات خيلي ترسناكي دارد و حيوانات درنده جنگل با شنيدن تعاريفي كه از اين جانور ميشنوند فرار ميكنند ولي اين بچهموش با رسيدن به درخت جادويي به موجودي برميخورد كه تمامي خصوصيات تخيلياش كه قبلاً گفته بود را داراست اما با فكر اين موجود بزرگ را هم شكست ميدهد و به عنوان يك موش قهرمان به خانه بازميگردد.
«گروفالو» چه پيامي ميخواهد به كودكان بدهد يا در واقع اين نمايش قصد دارد چه مطلبي را در قالب نمايش به كودكان آموزش دهد.
پيام نمايش به بچهها اين است كه از قدرت بازوي كسي نترسند و با استفاده از قدرت فكرشان در زندگي براي رفتن به جلو استفاده كنند. اين نمايش براي والدين هم پيام دارد و به آنها ميگويد تخيل بچهها را جدي بگيرند و آن را هدايت كنند و مثل پدر، مادر موشي نمايش نباشند كه فقط او را از خانه بيرون كنند تا با تلاش خودش مسير درست زندگي را پيدا كند بلكه مثل پدربزرگ موشي به كودكان كمك كنند تا از تخيل و فكرشان در مسير زندگي و در مواجهه با خطرات بتوانند خوب استفاده كنند.
از قول شما در مصاحبهاي خوانده بودم كه بازيگر برايتان در صحنه بسيار مهم است، اين به آن معني است كه عوامل ديگر مثل گريم، طراحي صحنه و لباس، موسيقي و... اهميت چنداني ندارند؟
خير نمايش يك كار گروهي است و از كنار هم قرار گرفتن تمام عوامل توليد ميشود. من اعتقاد دارم از لحاظ بصري بايد تماشاگر را راضي نگه داريم. در نمايش گروفالو تلاش بنده و همكارانم اين بود كه رضايت مخاطبانمان را جلب كنيم و اميدوارم تماشاگران هم از نمايش ما رضايت داشته باشند ولي چون خودم در دورهاي هم بازيگر بودم و عروسكگردان، معتقدم بازيگر حرف ديگري است، به همين خاطر بيشتر به اين بخش در كار اهميت ميدهم، به قولي بازيگر سلطان صحنه است چراكه اگر بازيگر كارش را بلد باشد ميتواند تماشاگر به ويژه كودك و نوجوان را سر جايش ميخكوب كند. بازيگر به خوبي ميتواند تمامي نظرات كارگردان را به بهترين شكل به تماشاگر منتقل كند.
در طراحي صحنه از نقاشيهاي ون گوگ استفاده كرديد كه تابهحال در كار كودك استفاده نشده و از المانهاي حيواني مثل گوش و دم كمتر در نمايش بهره برده بوديد. ايده اين كار چطور به نظرتان رسيده بود.
طراحي صحنه اين نمايش توسط بنده و همسرم انجام شد. همسرم فارغالتحصيل رشته نقاشي است و همانطور كه اشاره كردم خودم هم گرافيك خواندهام. بالطبع گرايش ما به هنرهاي تجسمي در طراحي صحنه باعث اين انتخاب شد، البته همسرم عقيده داشت ما توانايي استفاده از نقاشيهاي ديگر ونگوگ را هم داريم كه به دليل محدوديت زماني نتوانستيم اين كار را انجام دهيم اما هارمونياي كه در كل صحنه ايجاد شده يك فضاي رنگي و شاد را براي مخاطب بهوجود آورده و مطمئن هستيم در كارهاي بعدي از اين نقاشيها و سبكها چه ايراني و چه خارجي استفاده خواهم كرد. در مورد لباسهاي اجرا هم سعي شد از لباسهايي استفاده شود كه از لحاظ بصري براي مخاطب آشنا و در شخصيتپردازي كاراكترها هم قابل لمس باشند، مثل استفاده از كت فراك براي مار. در مورد گريم كار هم به اين صورت بود كه بنده ايدهام را در اختيار طراح گريم خانم مرضيه ميرزايي نژاد قرار ميدادم و ايشان با تجربهاي كه داشتند و با استفاده از نظرات همان گريمي كه مدنظر بود را اجرا ميكردند، البته نوع كار ايجاب ميكرد گريمها خيلي پر نباشند و سعي شده بود كودك و نوجوان با تخيل و دقت خود گريم را تكميل كنند، آقاي نوايي از دوستان قديم بنده هستند كه خيلي با تحمل و صبر موسيقيهاي نمايش را كار كردند و اعتقاد داشتند اين نمايش بايد موسيقي در خدمت كار و با بازيگرها داشته باشد و بر اساس نوع ميزانسنهايي كه داده ميشد موسيقي را كار ميكردند و معتقدم موسيقي اين نمايش جزو يكي از بهترين كارهاي فريد نوايي است. آقاي سمايي نورپرداز نمايش هم وقت زيادي براي بهتر شدن كار گذاشتند، حتي حين اجرا هم پيشنهاد ميدادند و همين مسئله باعث شده بود نورپردازي كار بسيار زيبا شود. در كل تجربه بسيار خوبي بود.
شما وضعيت تئاترهاي كودك را امروزه چگونه ميبينيد؟ آيا كيفيت تئاتر كودك در سالهاي اخير نسبت به گذشته تغييري داشته است؟
بايد بگويم در كل ما امروز با كارهاي خوبي در زمينه كودك روبهرو هستيم به خصوص در تئاتر و تئاتر
عروسكي، ولي امكان دارد در اين ميان بعضي از دوستان به دليل كمتجربگي و نداشتن شناخت كافي از كار كودك آثاري ساختهاند كه از كيفيت خوبي برخوردار نيستند و با پر كردن تمام سالنهاي تهران(از شهرستان خبري ندارم) از اينگونه آثار با هر كيفيتي مشكلاتي را ايجاد كرده باشند! امروزه بعضي از دوستان بازيگر، كارگردان، طراح صحنه و لباس، آهنگساز و... با اجراي يك كار در مقام كارگرداني، بازيگر يا حتي طراح صحنه و لباس ميخواهند خود را به كار كودك تحميل كنند و حتي حاضر به يادگيري اصول آن هم نيستند، در صورتي كه در دهههاي گذشته اينطور اتفاقات كمتر رخ ميدادند ولي در كنار اين افراد هستند دوستاني كه به كارشان كاملاً آشنا هستند و گروه را خوب هدايت ميكنند.
با توجه به وعدههاي وزير فرهنگ در خصوص بهبود وضعيت هنري كشور به نظر شما براي هنر كودكان در زمينه تئاتر، سينما و مجموعههاي تلويزيوني چه اقداماتي بايد صورت گيرد؟
اميدوارم اين وعدهها جنبه اجرايي هم بگيرند و فقط حرف نباشد چون فكر ميكنم اين حرفها كمي تكراري و خسته كننده شدهاند. در مورد كار تلويزيون همانطور كه گفتم مسئولان بايد از پيشكسوتان در كنار هنرمندان جوان و با اعتماد به برنامهسازي آنها استفاده نمايند و با ديدن كارهاي موفق در كشور و حتي برنامههاي موفق در خارج از كشور آنها را بررسي كنند كه چرا آن برنامهها خوب بودهاند و با آگاهي دنبالهروي آنها شوند نه فقط تكرار يا كپي كنند. در مورد سينما، ما جشنواره بينالمللي كودك و نوجوان را داريم كه هر سال در شهر اصفهان برگزار ميشود ولي اكران اين فيلمها در طول سال به قدري ناهماهنگ و در زمان نامناسب و بدون هيچ تبليغاتي انجام ميگيرد كه خيليها آن فيلمها را تا به حال نديدهاند. در مورد تئاتر كه وضعيت بدتر است و تئاتر كودك از بزرگسال هم وضعيتش بدتر است. ما در طول سال دو سالن حرفهاي بيشتر نداريم، يكي تئاتر عروسكي مركز توليد تئاتر عروسكي كانون پرورشي فكري كودكان و نوجوانان دومي تالار هنر و بعضي از فرهنگسراها كه امكان اجراي بعضي ازكارها را ندارند. جناب وزير محترم ما (نمايشگران تئاتر كودك و نوجوان چه عروسكي چه زنده) سالن حرفهاي به جز اين دو تالار هنر و مركزتوليد تئاتر كودك ندارند. با همين امكانات ناچيز و قدمت اين سالنها كه به دهههاي قبل برميگردد دوستان من با عشق به بچههاي كشور و با شرايط بد در حال اجراي نمايشهاي خود هستند، اگر مكان اجراي خوب و حرفهاي درست شود اين پتانسيل مطمئن باشيد هزاران برابر ميشود و فرهنگ و هنر كودك اين كشور را به راحتي ميتوان از زيربنا ساخت، چون بعضي از دوستان هنرمند من اين انگيزه و توانايي را دارند.
علت عدم استقبال كارگردانان و نويسندگان از ساخت اثر براي كودكان چه ميتواند باشد؟
اين استقبال عدم ندارد ما هم نويسنده پر كار داريم هم كارگردان پر كار كه براي كودكان فعاليت ميكنند، شما نگاهي به انجمن تئاتر كودك يا انجمن تئاتر عروسكي بيندازيد. اعضاي زيادي هستند كه عضو اين انجمنها هستند، ولي متأسفانه ما سالن كافي براي اجرا نداريم. الان تنها سالن حرفهاي براي كودكان در تهران تالار هنر است و مركز توليد تئاتر و تئاتر عروسكي كانون پرورشي فكري كودك و نوجوان، بقيه سالنها چند منظوره هستند يعني هم سالن كلاسهاي آموزشي فرهنگسراها هستند هم همايش برگزار ميكنند و هم تئاتر اجرا ميكنند كه اين تعداد سالن براي اجراي نمايش كودك خيلي خيلي كم و محدود است.
در گذشته با استفاده از شخصيتهاي عروسكي مجموعههاي تلويزيوني و سينمايي بسياري براي كودكان ساخته ميشد از جمله مجموعه كلاه قرمزي ، زي زي گولو و... اما امروزه ديگر شاهد ساخت چنين آثاري نيستيم. شما علت را در چه ميبينيد؟
كودك با عروسك ميتواند به دنيايي فراتر از ذهن و فكر سفر كند و براي او خيلي جذاب است كه با عروسكي اين كار را انجام دهد كه براي ديگران شناخته شده باشد. در گذشته ما عروسكهاي محبوبي براي بچهها داشتيم مثل زيزيگولو، چاق و لاغر، كلاه قرمزي و پسر خاله، آسمون و ريسمون، سنجد و مدرسه موشها كه بچهها و حتي بزرگترها هم با اين عروسكها همراه بودند؛ پس ميتوان مطمئن شد وجود يك عروسك در دنياي كودك كه با فكر و انديشه به كار گرفته شود،مهم است و اين ارزش عروسك را در ذهن كودك نشان ميدهد. حتي در خارج از كشور عروسكهايي هستند كه سالهاي زيادي روي صفحه تلويزيون قرار دارند و محبوبيت آنها امروزه هم وجود دارد مثل عروسكهاي ماپت شو. علت اينكه امروزه از اين جور شخصيتهاي عروسكي كمتر يا شايد اصلاً در تلويزيونمان نميبينيم به نظر من هم علت را بايد از مديران سازمان صدا و سيما جستوجو كرد و هم از هنرمندان خوب كشور. متأسفانه وقتي ما برنامهاي را در اشل تلويزيون ميبينيم كه موفق بوده در ماهها يا سالهاي بعد همان عروسك يا موضوع را تكرار ميكنيم. در بعضي عروسكها اين تكرار موفق بوده مثلاً آقاي طهماسب در برنامههاي نوروزي كه با كلاهقرمزي اجرا ميكنند سعي كرده هر بار عروسك جديدي را معرفي كند كه اين مسئله خيلي خوب جواب داده يعني تفكري پشت اين برنامه هست كه هم مسئولان به آن پايبند هستند و هم عوامل هنري و اجرايي كه بازدهي اين كار را در سطح جامعه ميتوانيم ببينيم كه مخاطبان زيادي دارد؛ پس نتيجه ميگيريم اين نوع كار درست است. البته تا حدودي هم برنامه عروسكي سنجد هم كه چند سالي روي آنتن موفق بود ولي نتوانست زياد دوام بياورد چون به تكرار نزديك شد. وقتي ما در گذشته اين برنامهها را داشتيم و موفق بودند نشان ميدهد پس چند قدم جلو بوديم. مسئولان بايد اين قضيه را به فال نيك بگيرند و از هنرمندان و كساني كه فكر خوب دارند، دعوت كنند و از آنها بخواهند تا برنامه اصولي بسازند و از تكرار پرهيز كنند چرا كه ما توانمنديهاي خوب و فكرهاي خلاق در عرصه كار كودك داريم، مسئولان بايد كمي به هنرمندان متعهد اعتماد كنند. آنها ميتوانند برنامههاي تلويزيون را از تكرار مثل بعضي برنامههايي كه با يك مجري و يك عروسك يا با عموها و خالهها سالها بدون هيچ تفكر و خلاقيتي برنامه ميسازند نجات بدهند. من منكر اين گونه برنامهها نميشوم ولي بايد با خلاقيت فكرهاي خوب برنامه ساخته شود.
با توجه به اينكه شما سالهاست در زمينه هنري كودكان فعاليت داريد بفرماييد نقدتان به اجراهاي تلويزيوني كه با عروسك همراه است، براي كودك چيست؟ (منظور عموها و خالههايي هستندكه همراه با عروسكي برنامههاي كودك را اجرا ميكنند)
تكرار، تكرارو تكرار. هر برنامهاي به مشكل تكرار برخورد كند نابود ميشود. بهترين برنامههاي تلويزيوني چه در كشورمان و چه در خارج از كشور اگر به تكرار بدون فكر و ايده كشيده شوند نابود ميشوند. عموها، خالهها يك زماني براي مخاطب جذاب بودند چون اولين بار بود كه اينگونه برنامهسازيها در كشور انجام ميشدند ولي آيا پس از 20-10 سال هم همان جذابيت را خواهند داشت به همان صورتي كه امروزه پخش ميشوند! من مطمئن هستم اگر در برنامهاي پسرم را ببرم و در آن برنامه شركت كند آن را براي خودم ضبط ميكنم چون فرزندم را در آن نشان داده، بيشتر والدين هم همين طور هستند، حتي در نمايش كودك هم وقتي بازيگر بچهها را به روي صحنه به دلايل گوناگوني ميآورد من نوعي كه با فرزندم آمدهام تا تئاتر ببينم دوست دارم پسرم يا دخترم را آن بالا ببينم، من وظيفه خودم در قبال تئاتر يا برنامه تلويزيون انجام دادم و آن شركت كردن در اينگونه برنامههاست ولي آيا هنرمندي كه در تئاتر كودك يا در تلويزيون فعاليت ميكند هم وظيفهاش را به خوبي انجام ميدهد؟ يعني آن هنرمند فرزند من را با تفكر و خلاقيتي كه دارد وارد صحنه ميكند يا به دليل علاقه معمولي كه هر كودكي دارد او را در نمايش داخل ميكند. يك مجري، يك عروسكگردان و يك صداپيشه حرفهاي ميتواند بچهها و حتي بزرگترها را جلوي تلويزيون يا روي صحنه نمايش نگه دارد.
در پايان اگر نكتهاي باقيمانده بفرماييد.
در پايان قدرداني ميكنم از دوستانم كه در اين كار كمكم كردند و تحمل كردند خلق و خوي بد بنده را و همكاران تالارهنر و همينطورآقاي شهرام كرمي مدير تالار هنر كه از كار ما حمايت كردند. خواهشي از دوستان دستاندركار تئاتركودك دارم. تئاتر كلاً مظلوم است و تئاتر كودك و نوجوان از اين مظلوميت توان 10 دارد پس بيشتر به وضعيت تئاتر كودك و نوجوان اهميت بدهيد، هم از لحاظ نوع نمايشهايي كه اجرا ميشوند و هم از لحاظ مالي كمك كنند. علاوه بر اينكه در زمينه تبليغات هم به كمك نمايشها بيايند تا كه بيشتر ديده شوند. ما مدافع اين نظريه هستيم كه هر مسئله تربيتي بايد از دوران كودكي آموزش داده شود، پس تئاتر كودك بستر مهمي است براي يادگيري، در نتيجه بيشتر بايد به آن بها داده شود. در مورد نوع اجراهاي كار كودك هم بايد بگويم لزوماً هر كار كودكي به ضرب موسيقي و دست زدن كار خوب و شادي نيست و كار كودك با عروسي و تولد تفاوت دارد. بچهها درمراسم جشن عروسي و تولد هم دست ميزنند و شاد هستند اما دليل نميشود چون در اين نوع فضاها شاد هستند پس ما هم با موسيقي ريتميك و اشاره به دست زدن بگوييم كارمان شاد و موزيكال است و بچهها خوششان ميآيد. در كار تئاتر بچهها را نبايد مجبور كنيم دست بزنند چراكه توجه كردن به نمايش و دقت به صحنهها به مراتب خيلي بهتر از دست زدن و جيغ كشيدن در آموزششان تأثير دارد.