يكي از اين پاسخها نظريه «پلوراليسم ديني» است كه توسط «جان هيك» فيلسوف دين برجسته قرن اخير مطرح شده و دكتر عبدالكريم سروش با الگوگيري از آن، مدل بومي شده اين نظريه را در فضاي فكري كشور طرح كردهاند. در شمارههاي پيشين به ارزيابي انتقادي چهار استدلال نخست آقاي عبدالكريم سروش در كتاب «صراطهاي مستقيم» پرداختيم و روشن شد كه اين استدلالها حاوي مغالطاتي آشكار يا نهان هستند. در اين شماره به نقد و بررسي دو مبناي قرآني و نقلي از ايشان در اثبات پلوراليسم ديني ميپردازيم و نشان خواهيم داد كه اين دو استدلال حاوي مغالطات «تفسير نادرست» و «نقل قول ناقص»اند.
مغالطه تفسير نادرست
تعريف اين مغالطه پيش از اين در نقد استدلال دوم آقاي سروش آمد و در اين مجال از تكرار آن صرف نظر ميكنيم.
بيان صراطهاي مستقيم: آقاي سروش در استدلال چهارم خود در «صراطهاي مستقيم» ميگويند: «آيا اينكه قرآن پيامبران را بر صراطي مستقيم(صراط مستقيم) يعني يكي از راههاي راست نه تنها صراط مستقيم(الصراط المستقيم) ميداند به همين معنا نيست؟»( سروش، 27) و در پاورقي: « از آن جمله در خطاب به پيامبر گرامي اسلام، «انك لمن المرسلين* علي صراط مستقيم»(يس، 4و3) يا: «يتم نعمته عليك و يهديك صراط مستقيما»(فتح، 2) و در مورد حضرت ابراهيم: «شاكرا لانعمه اجتبه و هده الي صراط مستقيم»(نحل، 721)»(سروش، 27، پاورقي)
اگرچه آقاي سروش در جملهاي كوتاه برداشت خود را از اين چند آيه شريفه قرآن ذكر كرده، اما چنان كه خواهد آمد، با تكيه بر دلايل بسيار قرآني ميتوان در رد اين مدعا قدم برداشت. در اين مجال، با نهايت ايجاز به پنج دليل در نقد نظر ايشان ميپردازيم.
نقد نخست: تعددناپذيري «صراط» در قرآن كريم
با نگاهي اجمالي به موارد نزول عبارت صراط مستقيم در قرآن (32 مرتبه) ميبينيم كه بر خلاف ديگر تعابيري كه معنايي نزديك به واژه «صراط» دارند، نظير «منهاج»، «شريعت» و «سبيل» الهي كه در قرآن در صيغه جمع نيز استفاده شدهاند، واژه «صراط» همواره به صورت مفرد به كار برده شده است.
سؤالي كه در اينجا حائز اهميت است اينكه؛ سرّ تعدد ناپذيري «صراط» در چيست؟
مفسر و حكيم بزرگ و عالي قدر علامه طباطبايي(ره)، درباره وحدت«صراط» و تعدد «سبيل» چنين استدلال ميكنند: «خداي متعال در قرآن بيش از يك صراط مستقيم را به خود نسبت نداده؛ اما سُبُل فراواني را براي خود برشمرده. . . پس سبل را كثير و صراط را واحد دانسته و اين صراط مستقيم يا همان سبل، فراوان و متعدد است، يا اينكه آن سبل پس از اتصال به يكديگر به صورت صراط مستقيم و بزرگ راه در ميآيند. . . هر يك از سبل الهي همان صراط مستقيم است؛ لكن سبل با يكديگر متفاوتند؛ ولي صراط مستقيم با هر يك از سبل، متحد است. . . پس مثل صراط مستقيم نسبت به سبل خداي متعال مانند روح است نسبت به بدن...» (طباطبايي، الميزان، 1393ق: جلد 1، 32_31)
نقد دوم: تنوين در مقام تفخيم است؛ نه تنكير
در مدعاي پلوراليستي خلطي ايجاد شده است بين «تنوين در مقام تنكير» و «تنوين در مقام تفخيم». تنوين در عبارت «صراط مستقيم» به معناي تنوين نكره ساز نبوده تا بتوان از آن مراد پلوراليستي حاصل كرد. بلكه چنانكه مفسرين گفتهاند تنوين تفخيمي است كه در زبان عرب براي بيان عظمت و شوكت و فخامت مفهوم واژهاي به كار ميبرد. (ر. ك: طباطبايي، الميزان، 1393ق: ج 17، 63_62/ و طباطبايي، الميزان، 1393ق: ج 5، 246)
و اگر كسي منكر استعمال تناوين تفخيمي در چنين مواردي شود، سؤالي كه لاجرم بايد پاسخ دهد اينكه؛ مفهوم اين آيه چه ميشود؟ «انّ ربّي علي صراط مستقيم»(هود، 56)حال آنكه روشن است كه حمل تنوين تنكيري به جاي تفخيمي، بر اين آيه، معنا و مرادي ناصواب خواهد داد: «همانا خداي من بر يكي از صراطهاي مستقيم است»! و بنابرتفسير كثرتگرايانه، خداوند هم بر يكي از راههاي مستقيم است نه تنها راه مستقيم!
نقد سوم: نمونهاي از«صراط» معرفه در قرآن كريم
چنين نيست كه در قرآن كريم، لفظ «صراط» در مورد همه پيامبران به صورت نكره آمده باشد. بلكه براي نمونه، در مورد حضرت موسي(ع) و هارون(ع) تعبير «صراط» به صورت معرفه آمده است: «و هدينهما الصراط المستقيم» (صافات، 118)
ضمن اينكه در بخش ديگري از آيات شريفه قرآن، نظير سوره مباركه حمد، تعبير«صراط مستقيم» با «ال» معرفه آمده است و استعمال «ال» بالضروره ملازم با وحدت صراط خواهد بود: «اهدنا الصراط المستقيم * صراط الذين أنعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين»(فاتحه الكتاب، 7و6)چه اينكه علاوه بر وحدت صراط مستقيم در اين آيه، اين صراط واحد با دو قيد سلبي هم مقيد شده است. «غير المغضوب عليهم و لا الضالين » جالب آنكه با تفسير قرآن به قرآن و مراجعه به ديگر آيات قرآن كريم ميبينيم كه مسيحيت و يهود بالعموم از دايره اين دو قيد مصون نبوده و گروهي از ايشان در زمره ضالين و مغضوبين قرار دارند.
حق تعالي در سوره هود ضمن تأكيد بر حقانيت و ميزان بودن قرآن «الله الذي أنزل الكتاب بالحق و الميزان»(شوري، 17) كساني را كه بعد از دعوت رسول گرامي اسلام(ص) احتجاج بيمنطق ميكنند را شامل غضب الهي ميشمرند: و «الذين يحاجون في الله من بعد ما استجيب له حجتهم داحضه عند ربهم و عليهم غضب و لهم عذاب شديد»(شوري، 16)
و يا در آيه شريفهاي كه قائلين به آموزه تثليث را كافر شمرده و ايشان را مستحق عذاب اليم ميشمارد: «لقد كفر الذين قالوا إن الله ثالث ثلاثه وما من إله إلا إله واحد وإن لم ينتهوا عما يقولون ليمسن الذين كفروا منهم عذاب أليم » (مائده، 73)
اين از قيد اول يعني «غير المغضوب» كه با جستاري كوتاه در برخي آيات شريفه مرتبط به وضوح نتيجهاي، خلاف مدعاي پلوراليستها را نشان ميدهد و اما در پرداخت به قيد دوم نيز بايد گفت: خداي متعال در سوره بقره ضمن اينكه از تلاش حسودانه اهل كتاب براي كافر كردن مسلمين به اسلام و بازگشت آنها سخن گفته، ميفرمايد: «و من يتبدّل الكفر بالايمان فقد ضلّ سواء السّبيل» (بقره، 108) آري چنان كه در آيات ديگر ميآيد، كساني كه سنگدلند و سينهشان آمادگي پذيرش اسلام ندارد «في ضلال مبين» اند: «أفمن شرح الله صدره للإسلام فهو على نور من ربه فويل للقاسيه قلوبهم من ذكر الله أولئك في ضلال مبين»(زمر، 22) و كساني كه به قرآن أحسن الحديث ايمان نميآورند در ضلالتند «و من يضلل الله فما له من هاد»(زمر، 23)
بنابر اين تفسير و استدلال «قرآن به قرآن» انجام گرفته، بخش قابل توجهي از مسيحيان و يهود در زمره هاديان به صراط مستقيم نخواهند بود. كه اين نيز دليلي است بر ردّ دعوي پلوراليستي آقاي سروش و تفسير ناصوابي كه از نكره بوده «صراط مستقيم» به بعضي آيات الهي حمل كردهاند.
نقد چهارم: نگاهي به آيات پس و پيش
با نگاهي به آيات پيش و پس آيههاي مورد استناد جناب سروش، ميتوان دريافت كه نسبت پلوراليستي به اين آيات نادرست است. براي نمونه، استناد به آيه 2 سوره مباركه فتح «يتمّ نعمته عليك و يهديك صراط مستقيما» براي اثبات مدعاي پلوراليسم ديني ناصواب است، چراكه در آيات بعدي همين سوره، منافقين و آنان كه ظن شرك آلود به خدا نسبت داده و براي حق تعالي شريك قائل شدند به سختي مورد نكوهش قرار گرفته و شايسته غضب و لعنت الهي و نيز جهنم واقع شدهاند. (فتح، 6) ضمن اينكه چند آيه بعد به صراحت كساني كه ايمان به خدا و رسول گرامي اسلام ندارند در زمره كافرين شمرده شدهاند: «و من لم يؤمن بالله و رسوله فإنا أعتدنا للكافرين سعيرا»(فتح، 13) و قدري جلوتر در همين سوره مباركه دين اسلام را دين برتر از ديگر اديان ميشمارد: «اوست كه پيامبرش(حضرت محمد(ص)) را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر همه اديان پيروز كند و كافي است كه خدا شاهد و گواه است.» (فتح، 29_28)
و اينها همه خلاف برداشت پلوراليستي از اين آيه شريفه است. دو آيه مورد استناد ديگر نيز مشمول همين سوء برداشتند كه با نگاهي به سوره شريف شان ميتوان به همين نتيجه رسيد.
مغالطه «نقل قول ناقص»
تعريف اين مغالطه پيش از اين در نقد استدلال دوم آقاي سروش آمد و در اين مجال از تكرار آن صرف نظر ميكنيم.
بيان صراطهاي مستقيم: در ادامه استدلال پنجم، آقاي سروش به ذكر يكي از آيات شريفه قرآن پرداخته و مدعي پلوراليستي خود را تقويت ميكند. ايشان با ذكر بخشي از آيه نوزدهم سوره مباركه آل عمران، بر اين مدعا احتجاج ميكند كه مفهوم واژه «اسلام» در اين آيه، تسليم بودن در پيشگاه حق تعالي است و جوهره همه اديان نيز همين است، بنابراين همه دينداران اهل حق و نجاتند. ايشان ميگويد: «مسلمانان همه پويندگان راه حق را نهايتاً مسلم ميدانند(تفسيري از «ان الدين عند الله الاسلام») و مسيحياني چون كارل رانر نيز همه حق جويان را مسيحيان نهاني يا مسيحيان بيعنوان ميشمارند. » (سروش، 1387: 32)
نگارنده صراطهاي مستقيم، در جايي ديگر(كتاب فربه تر ايدئولوژي) نيز ذيل آيه شريفه 85 آل عمران ميگويند: «شما اگر به تفسير الميزان مرحوم طباطبايي مراجعه كنيد آنجا خواهيد ديد كه ايشان اسلام را درست به همين معناي اسلام واقعي كه ما گفتيم گرفتهاند و گفتهاند كه منظور، حقيقت تسليم در برابر خداوند است.» (سروش، فربه تر ايدئولوژي، 236)
با توجه به اينكه جناب آقاي سروش مقصود دين حق در اين آيات شريفه را نه دين اسلام كه تسليم مقابل حق تعالي آن هم در عصر امروز ميدانند ابتدا ذكر مقدمهاي لازم است و در پي آن نكات انتقادي به نظر رسيده ميآيد:
نقد نخست: ديدگاه علامه طباطبايي
از آنجا كه آقاي سروش در اثبات دعوي پلورال خود درباره واژه «اسلام» و مشتقاتش به برخي سخنان علامه طباطبايي استناد كرده و مراد از اسلام را منحصر در دسته دوم يعني تسليم و خضوع در برابر خداي سبحان تلقي كردهاند، لازم است در اينجا به جهت رفع مغالطه نظر جناب علامه را درباره مفهوم واژه اسلام ذيل تفسيرآيه 19 آل عمران «ان الدين عند الله الاسلام...» بياوريم: ««اسلام» عبارت است از تسليم در برابر حقي كه در معارف و احكام از مقام ربوبي صادر شده و آن [دين] گرچه در شرايع گوناگون كما و كيفا مختلف است؛ در حقيقت جز امر واحدي نيست و اختلاف شرايع به كمال و نقص است نه تضاد و تنافي؛ و تفاضل و برتري بين شرايع به درجات است و جامع همه آنها اين است: تسليم در برابر خداي سبحان و اطاعت از او در آنچه به وسيله رسولانش از بندگانش خواسته است.»(الميزان، ج 3، 121)
و در ادامه جناب علامه ميفرمايند: «اما اختلاف اهل كتاب يعني يهوديان و مسيحيان در دين [نپذيرفتن اسلام] با وجود فرود آمدن كتاب الهي بر آنان و تبيين دين الهي كه همان تسليم در برابر خداست، از سر جهل و ناآگاهيشان به حقيقت امر و وحدت دين نبوده، بلكه بدين امر آگاه بودند و آنچه آنان را به اين اختلاف واداشت بغي و ظلمشان آن هم بدون هيچ عذري بوده و اين، كفر به آيات الهي است...» (الميزان، ج 3، 121)
روشن است كه از اين بيان علامه طباطبايي(ره) چنين برميآيد كه جوهره همه اديان در مرحله نزولشان تسليم در برابر اوامر حق تعالي است، و متدينين هر دين در هر دورهاي ذي حق و ذي نجاتند، اما يكي از همين اوامر الهي روي آوردن به شرايع جديد در هنگامه ارسال رسل و انبياي جديد است كه چنانچه جناب علامه ذيل تفسير ميگويند اين عدم پذيرش اهل كتاب ناشي از بغي و ظلمشان و در نتيجه ناحقي و گمراهي شان است.
نقد دوم: سازگاري اسلام امتهاي پيشين با وحدت صراط مستقيم
روشن است كه قرآن كريم امتهاي انبياي پيش از نزول اسلام را نيز بر صراط حق شمرده و ميداند و در آياتي ايشان را نيز «مسلم» به معناي تسليمشدگان و خاضعان مقابل فرامين الهي ميداند. اما اين مسئله ارتباطي با پلوراليسم ديني كه در صدد اثبات حقانيت اديان در عصر حاضر است ندارد. چراكه نكته اصلي در بقا و استمرار حقانيت اديان است كه با آمدن شرايع اديان وظيفه همه دينداران گرويدن به شريعت و دين جديد است.
قرآن كريم تصريح ميكند كه اهل كتاب به نزول ديني پس از خود كاملاً آگاهي داشتند و حقانيت اسلام و خود پيغمبر(ص) را مانند فرزندان خود ميشناختند، لكن با اين حال آن را كتمان كرده، بدين طريق كفر ورزيدند: «و اذ قال عيسي بن مريم يا بني اسرائيل اني رسول اللّه اليكم، مصدقا لما بين يدي من التوريه و مبشرا برسول يأتي من بعدي اسمه احمد؛ فلما جاءهم بالبينات، قالوا هذا سحر مبين.» (صف، 6) و نيز: «الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون أبناءهم وإن فريقا منهم ليكتمون الحق وهم يعلمون»(بقره، 146) و..
نقد سوم: تقطيع آيه شريفه و مغالطه نقل قول ناقص
اينكه جناب سروش با تكيه بر بخشي از آيه شريفه19 آل عمران، برداشت پلوراليستي خود را درست ميشمارد، در تضاد و تعارض با ادامه اين آيه شريفه است. جاي تعجب است كسي كه خود را در مقام فيلسوف دين جا زده و استدلال ميكند آيه تقطيع شده را بدون توجه به ادامه آن تفسير و تأويل ميكند. ادامه اين آيه شريفه چنين است: «و ما اختلف الذين أوتوا الكتاب إلا من بعد ما جاءهم العلم بغيا بينهم و من يكفر بآيات الله فإن الله سريع الحساب» (آل عمران، 19) به ترجمه: «و اهل كتاب [درباره آن] اختلاف نكردند مگر پس از آنكه آنان را[نسبت به حقّانيّت آن] آگاهى آمد، اين اختلاف به خاطر حسد و تجاوز ميان خودشان بود؛ و هر كس به آيات خدا كافر شود [بداند كه]خدا حسابرسى سريع است.» آيا شايسته است كه با مغالطه تقطيع آيات الهي بر دعوي پلورال خود حجتتراشي كرد؟