کد خبر: 491697
تاریخ انتشار: ۲۶ مهر ۱۳۹۱ - ۰۷:۰۰
از مشقت هنرآموزان ديروز تا راحت‌طلبي هنرجويان امروز در گفتگوي «جوان» با رضا بانگيز
سمانه صادقي

بانگيز در كارنامه هنري‌اش سابقه شركت در تمامي بي‌ينال‌هاي نقاشي تهران، آسيا، كسب مدال زرين و جوايز بسيار ديگر و سابقه بيش از ۵۰ سال تدريس هنر را در دانشگاه دارد. آثار تازه‌اي از ايشان از روز جمعه ۲۸ مهر تا چهار‌شنبه چهارم آبان ماه در گالري شيلا براي علاقه‌مندان به نمايش در‌خواهد آمد. با وي در خصوص چگونگي خلق آثار چاپي‌اش و وضعيت امروز دانشجويان هنري و علت پذيرش آثار مدرن در دنيا به گفت‌‌وگو نشستيم، با تشكر از ايشان و همسر محترمشان كه پذيراي ما بودند.

چطور به هنر نقاشي گرايش پيدا كرديد؟ 

از خردسالي انرژي كوچكي در روح و قلب و فكرم وجود داشت و آن علاقه به نقاشي كردن بود. خب آن زمان وضع خانوادگي‌ام به گونه‌اي نبود كه بتوانم به كلاس‌هاي هنري بروم اما كم‌كم روزگار مرا در مسيري قرار داد كه بتوانم علاقه‌ام را به واقعيت نزديك كنم. در دوره دبيرستان تكه روزنامه‌اي توجهم را جلب كرد. رويش نوشته بود هنرستان هنرهاي زيباي پسران هنرجو مي‌پذيرد. آن زمان در كلاس دهم تحصيل مي‌كردم، اما تصميم گرفتم يك سالي تحصيلم را عقب بيندازم و دوباره سركلاس دهم در هنرستان هنرهاي زيباي پسران بنشينم. اساتيدمان كساني همچون مرحوم آقايان الخاص و ماركو گرگوريان و خانم شكوه رياضي بودند. آنها كم‌كم ديدم را در هنر باز كردند و طراحي و نقاشي را به صورت اصولي به من و ديگران آموزش دادند كه همين علاقه‌ام را به هنر بيشتر كرد. هرچند اوايل كارهايمان ناپخته بود و كسي به آنها اهميت نمي‌داد اما هيچوقت مأيوس نشدم. 

جرقه اصلي نسبت به هنر چه زمان در شما ايجاد شد؟ 

همان سال‌هاي اول دبيرستان بود؛ ما در خيابان شاپور منزل داشتيم. روزي هنگام رد شدن در پياده‌رو مغازه‌اي توجهم را جلب كرد. صاحب مغازه نقاش بود و تابلويي را روي سه پايه پشت شيشه مغازه گذاشته و مشغول نقاشي كشيدن بود. در حين نگاه كردن به آن تابلوي زيبا با خود گفتم آيا مي‌شود روزي من هم چنين كاري انجام دهم و انگيزه‌اي شد كه به دنبال راه هنر بروم با آنكه زندگي سختي داشتيم. 

اولين اثري كه باعث شد به وسيله آن كارتان شناخته شود را به خاطر داريد؟ 

بله به ياد دارم؛ روزي دوست هنرمندم حسين زنده‌رودي به من گفت بانگيز بيا در بي‌نيال نقايش شركت كن. سال دوم بينال بود كه در كاخ گلستان برپا مي‌شد و داوران بين‌المللي بودند. خدا رحمت كند شهوق شوهر منصوره حسيني مسئولش بود.(خدا هر دو را رحمت كند) از آنجا كه كار چاپ را از استادم ماركو گرگوريان فرا گرفته بودم به اين فكر افتادم كه يك كار چاپ انجام دهم. به دنبال طرحي در ذهنم مي‌گشتم كه به ذهنم رسيد سيمرغ پرنده افسانه‌اي را طراحي كنم كه ايراني است. اندازه‌اش حدود ۶۰ در ۵۰ بود. كارم به روي ديوار رفت و بعد از برپايي مراسم اختتاميه خبر‌دار شدم اسمم جزو برندگان است. اين انتخاب خيلي روي من تأثير گذاشت. 

چه سالي بود؟ 

دقيقاًبه خاطر ندارم .بعد از آن از بنده و سهراب سپهري، منصوره حسيني، حشمت جزني (نقاش) و چند نفر ديگر كه اسمشان را به خاطر ندارم (در كل هفت نفر بوديم) دعوت كردند كه به تلويزيون برويم تا از ما مصاحبه كنند. اوايل كار تلويزيون بود. خدا رحمتش كند سهراب سپهري با آنكه خودش هم جزو برندگان بود با ما مصاحبه كرد. از آنجا كه در هيچ برنامه تلويزيوني تا آن زمان شركت نكرده بودم درست نمي‌دانستم بايد چه بگويم. سهراب هم تا برنامه شروع شد از من پرسيد خب آقاي بانگيز انگيزه‌تان از اين كاري كه انجام داده‌ايد چه بوده و چرا سيمرغ را كشيده‌ايد؟ من هم از روي سادگي درست در مورد اثرم توضيح ندادم. در صورتي كه مي‌توانستم در مورد اينكه اين طرح چه پيشينه‌اي دارد و علت انتخابم چه بوده است توضيح بدهم. 

كمي در مورد چگونگي چاپ با لينولئوم توضيح دهيد. 

اوايل از ايتاليا لينولئوم مي‌آوردند اما امروزه ديگر وجود ندارد. نوار لينولئوم به ضخامت ۶ يا ۴ ميل بود؛ ورقه‌اي صاف و نرم به رنگ قهوه‌اي كمرنگ يا شكلاتي. آن زمان كه از لينو استفاده مي‌كردم هنرستان مي‌رفتم، جالب است بدانيد كه لينو را از سر خيابان كالج از يك فرش‌فروشي تهيه مي‌كردم. 

چطور؟ 

آن زمان از لينوها براي فرش كردن كف منازل و اداره‌جات استفاده مي‌شد. از آنجايي كه بسيار نرم بودند به راحتي با قلم تراشيده مي‌شد و ما طرح‌هايمان را به آساني مي‌توانستيم رويش پياده كنيم. اما امروزه به جاي لينو از نوار لاستيكي استفاده مي‌كنيم و چون اين لاستيك‌ها از رزين تهيه مي‌شوند در يك ورق امكان دارد يك جاي لاستيك پخته شده يا نپخته باشد يا سوراخ شده باشد. همه سطح اين لاستيك‌ها به درستي و يكنواخت پخته نمي‌شود و گاهي روي يكديگر هم امكان ريختنشان وجود دارد كه باعث ايجاد يك سطح ناصاف در ورقه لاستيكي مي‌شود. اما براساس كار زياد ديگر تجربه لازم را به دست آورده‌ام و كمتر هنگام كار اذيت مي‌شوم. 

طرح را روي برگه‌اي از قبل تهيه مي‌كنيد يا همان لحظه اجرا مي‌كنيد؟ 

ابتدا به فكر تهيه مواد كار بودم و بعد به اين فكر مي‌كردم كه چه بكشم. عرض لينو يك متر و طولش ۲۰ تا ۱۰ متر. به همان اندازه‌اي كه مورد مصرف بود برايم لينو را مي‌بريدند. بعد از آن لينو را پهن مي‌كردم و به اين فكر مي‌كردم كه چه بايد بكشم. 

سوژه كارهايتان را چطور انتخاب مي‌كرديد با توجه به اينكه همگي برگرفته از باورها و آداب و رسوم كشورمان هستند؟ 

از كودكي آداب و رسوم و سنت‌هايي كه داشتيم در خاطرم مانده بود؛ مثلاً‌ اينكه خانه‌ها آب انبار داشتند و ميرابي بود كه به در منازل مي‌رفت و آنها را از نوبت آب انداختن به آب انبارشان آگاه مي‌كرد يا مراسم عزاداري‌ها و سينه‌زني‌هايي كه برپا مي‌شد وجود سقاخانه‌ها و امامزاده‌ها و مراجعه مردم به آنها و... همگي در ذهن من نقش بسته بودند و از آنجا كه به آنها علاقه‌مند بودم سعي كردم آنها را در آثارم به تصوير بكشم. هميشه موضوعاتم ايراني بود به همين خاطر نمايشگاه هم كه مي‌گذاشتم مردم استقبال مي‌كردند. چون علاوه بر به كار بردن سوژه ايراني يك قدري هم كارم نو بود و از آن حالت كلاسيك جدا شده بود. اگر هم از كارم ايراد مي‌گرفتند ناراحت نمي‌شدم چون از مردم طلبكار كه نبودم. هميشه ممكن است فردي از يك كار خوشش بيايد يا نيايد. 

نحوه اجراي كارتان به چه صورت بود؟ 

لينو را روي زمين پهن مي‌كردم و مستقيم طرحي را كه روزها بود به آن فكر كرده بودم را روي لينو مي‌كشيدم. بعد با وسايلي كه براي كنده‌كاري در اختيار داشتم لينو را مي‌تراشيدم. البته آن زمان قلم‌هايي براي حكاكي وجود داشت كه از فرانسه مي‌آمد و نوك‌هاي مختلفي داشت كه مي‌توانستيم تعويض‌شان كنيم. منتها براي استفاده در كارهاي بزرگ مناسب نبودند و زمان بسياري براي كنده‌كاري تلف مي‌شد چون اين قلم‌ها براي كندن خط‌هاي نازك مناسب بودند. به همين خاطر خودم كم‌كم وسايلي را براي برداشتن لايه‌هاي بيشتر لينو ساختم. آن قلم‌ها و مقارها براي كارهايي در اندازه A۳ كار‌برد داشتند. 

بعد از اتمام كندن لينو مركب چاپ را با غلتك رنگ بر روي كار مي‌غلتاندم. لينوهاي قديم به خاطر كيفيت و يكنواخت بودن سطحشان رنگ رويشان يكدست قرار مي‌گرفت اما امروزه به اين صورت نيست. چند بار غلتك را روي سطوح مختلف كار مي‌غلتاندم تا رنگ در تمام سطح كار يكنواخت قرار گيرد. سپس كاغذ يا پارچه بوم را روي لينو قرار مي‌دادم و پس از ماساژ دادن سطح كاغذ را از روي لينو برمي‌داشتم و مي‌ديدم كه طرح چطور چاپ شده است و اين بسيار لذت بخش است. 

نحوه كندن طرح‌تان روي لينو به چه صورت است؟ نقاط مثبت و منفي را به چه صورت در مي‌آوريد؟ 

در ذهن به موضوع فكر مي‌كنيد كه قرار است به چه صورت در بيايد. بايد در نظر بگيريد چيزي كه چاپ خواهد شد بر عكس آن چيزي است كه طراحي كرده‌ايد و جاهايي كه كنده شده سفيد و جاهايي كه دست نخورده است به رنگ سياه درخواهد آمد. من آن اوايل به همه اين موارد توجه مي‌كردم اما حال تنها به آن چيزي كه قرار است چاپ شود فكر مي‌كنم و ديگر به اينكه كار به چه سمتي چاپ مي‌شود فكر نمي‌كنم. البته تنها به امضايم توجه مي‌كنم چون حروف است و بايد درست نوشته شود. 

در آن دوران از رنگ‌هاي تركيبي استفاده مي‌كرديد يا از همان زمان به صورت سياه و سفيد كار مي‌كرديد؟ 

از همان ابتدا روي سياه و سفيد بودن كارم تأكيد داشتم. امروزه مركب‌هاي چاپ آلماني در بازار موجود است كه بسيار از مركب‌هاي قديم بهتر است. البته چاپ رنگي را هم يكي - دو بار تجربه كردم اما در انتها متوجه شدم كه كار كردن با آن رنگ‌ها كار من نيست و آن جوابي كه از كارم در چاپ مي‌خواهم را به من نمي‌دهد. يك زمان هم به فكرم رسيد كه با استفاده از پارچه‌هاي چهل تكه چاپ رنگي انجام دهم به همين خاطر يك سري پارچه چيت ‌گلدار با طرح‌هاي مختلف تهيه كردم و به كمك همسرم بريده و در كنار هم گذاشتم كه يك پارچه چهل تكه از آن به دست آمد و آن را روي ورق لاستيكي آغشته به مركب چاپ قرار دادم و چاپ كرد. نتيجه كار زيبا بود اما ادامه‌اش ندادم. چون همه مرا با چاپ‌هاي سياه و سفيدم مي‌شناسند. 

چه شد كه چاپ روي پارچه بوم را شروع كرديد؟ 

بعد از آنكه مدتي از چاپ روي كاغذ را انجام مي‌دادم به فكر چاپ روي پارچه بوم افتادم به همين خاطر پارچه متقال تهيه كردم و چاپ روي آن را آغاز كردم. به اين صورت كه ورق لاستيكي كنده‌كاري شده را آغشته به مركب چاپ مي‌كردم و بعد پارچه را بر رويش قرار مي‌دادم. اوايل كار برايم سخت بود چرا كه نمي‌توانستم به صورت دقيق پارچه را روي ورق لاستيكي فيكس كنم و دائم كار كج مي‌شد. ‌طرح گاهي نزديك به لبه كار در مي‌آمد و گاهي با لبه پارچه بوم فاصله داشت كه به مرور برطرف شد. 

چگونه؟ 

سؤال بجايي است. اوايل همسرم را صدا مي‌كردم و با كمك هم به اين صورت كه يك طرف پارچه را من و طرف ديگر را همسرم مي‌گرفتيم و آرام روي ورق لاستيكي قرار مي‌داديم. از آنجايي كه پارچه تاب هم داشت چين و چروك‌هاي روي پارچه بوم بسيار باعث اذيتم در انجام كار مي‌شد. بعدها ابتدا گوشه‌هاي ورق لاستيكي را روي پارچه مشخص مي‌كردم بعد چاپ را انجام مي‌دادم. با گذشت چند سال تجربه بيشتري پيدا كردم و تنها با يك ماژيك گوشه‌هاي پارچه علامت مي‌گذاشتم كه در زير كار ورق كجا قرار گرفته و ديگر كار را فيكس نمي‌كردم. 

چگونه طرح را روي پارچه چاپ مي‌كرديد؟ 

بعد از قراردادن پارچه روي ورق لاستيكي آغشته به رنگ به آرامي روي پارچه بوم مي‌رفتم و آهسته روي آن قدم برمي‌داشتم تا اينكه به گوشه كار مي‌رسيدم سپس همان راه را برمي‌گشتم و دوباره و دوباره اين كار را تكرار مي‌كردم. 

تا به حال به فكر تهيه يك غلتك يا چيزي شبيه به آن نبوده‌ايد؟ 

نه چون اولاً دستگاه چاپي به بزرگي كارهايي كه انجام مي‌دهم نداريم و فقط فكر مي‌كنم روزنامه اطلاعات چنين دستگاهي داشته باشد. دوماً‌ در دانشگاه چنين دستگاهي با غلتك‌هايي در سايز كوچك‌تر وجود دارد. اما مسئله مهم در استفاده از اين دستگاه اين است كه اين دستگاه دو غلتك دارد، يكي روي پارچه بوم قرار مي‌گيرد و ديگري زير ورق لاستيكي كه همين باعث مي‌شود وقتي غلتك از روي كار رد مي‌شود يك دفعه پارچه بوم را به سمت جلو هل داده و كار خراب مي‌شود. به همين خاطر از آن استفاده نمي‌كنم. البته بعدها به جاي راه رفتن روي كار از قوطي‌هاي سوهان استفاده كردم. به اين صورت كه يكي را خودم و يكي را به دست خانمم مي‌دادم و آرام از گوشه‌هاي كار قوطي سوهان را روي كار مي‌سابانديم تا نقش روي پارچه بوم بيفتد. 

با توجه به علاقه‌اي كه به كارتان داريد و حس جست‌وجو گريتان بفرماييدامروز از چه شيوه‌اي استفاده مي‌كنيد؟ 

اين علاقه و جست‌وجوگري مرا يك روز به فكر خريد دينام يك‌كولر انداخت. دينام كولر هم سنگين است و هم مانند يك غلتك عمل مي‌كند. دسته‌اي برايش تهيه كردم و مانند يك غلتك يك سانت يك سانت از گوشه‌هاي مختلف آن را مي‌غلتانديم.بعد از ماساژ دادن كار با غلتك، آهسته پارچه بوم را از روي ورق لاستيكي برمي‌دارم و مي‌بينم كه كجاهاي كار نگرفته است.
مي‌دانيد در كار چاپ كار آن طور كه فرد مي‌خواهد تميز در نمي‌آيد و ناچاراً (حال هر كس مي‌‌خواهد خوشش بيايد يا نيايد) قلم‌مو را برمي‌دارم و با استفاده از همان مركب چاپ روي كار را ترميم مي‌كنم تا كار يكدست شود. 

چقدر امكان دارد كار خراب شود و آن تصويري كه مي‌خواهيد در نيايد؟ 

در چاپ ۵۰ درصد كار خراب مي‌شود.۵۰ درصد ديگر هم زمينه‌اي است كه به توي هنرمند مي‌گويد دوباره روي من كار كن. پس بايد دوباره كاري كنيم تا به نتيجه دلخواه دست يابيم.
انجام يك كار چقدر زمان مي‌برد؟ منظور از زمان كندن ورق لاستيكي تا بخش رنگ و چاپ آن است؟
بستگي به اندازه اثر دارد. آثار كوچك كه زودتر تمام مي‌شوند اما آثار سايز بزرگ بستگي به اين دارد كه آن روز چه كاري برايم پيش بيايد. اگر يك دفعه بنشينم و كار كنم و از سر كار بلند نشوم بعد از كنده‌كاري و آمدن پارچه روي رزين ۵ تا ۶ ساعت زمان مي‌برد چاپ شدن اثر. 

در اين سال‌ها شاگردي داشته‌ايد كه در كار كمك‌تان كند؟ 

نه، تنها خانمم كمكم كرده، چون كار سختي است و هر كسي نمي‌تواند؛ از طرفي در دانشگاه اين رشته را تدريس كرده‌ام و به جز ريخت و پاش، دانشجوها كاري از پيش نبرده‌اند. كار كوچكي چاپ مي‌كنند و از روي همان ۱۰ بار ديگر هم چاپ مي‌‌كنند! و از اين كار لذت مي‌برند اما ادامه نمي‌دهند. 

چرا؟ 

براي اينكه زماني كه به منزل مي‌روند اولاً جايي ندارند براي كار دوماً اين رنگ سياه است و چون اين بچه‌ها تجربه كافي ندارند لباس و خانه را كثيف مي‌كنند. منتها در دانشكده به خاطر وسيع‌ بودن فضا و اينكه جزو واحدهاي درسيشان است اين كار را انجام مي‌دهند و لذت هم مي‌برند و هر ريخت و پاشي هم كه انجام بدهند كسي چيزي به آنها نخواهد گفت. اما مسئله مهم اين است كه هر چه به اين هنرجوها گفته مي‌شود در قوطي رنگي را كه باز مي‌كنيد، موقع رفتن ببنديد تا فردا كه مي‌خواهيد استفاده كنيد رنگ خشك نشود يا قلم‌مو و كاردك‌تان را تميز كنيد و بشوريد كه رنگ روي آنها خشك نشود، ميز كار را رنگي نكنيد، از تخته‌شاسي براي زير دستتان استفاده كنيد تا ميز كار پر از رنگ‌هاي خشك شده نباشد، كسي توجه نمي‌كند و من خودم ناچاراً بعد از كلاس اين رنگ‌ها را پاك مي‌كردم در حالي كه اين وظيفه دانشجوست! به اين دليل است كه بچه‌ها كار چاپ را ادامه نمي‌د‌هند با آنكه دوست دارند ياد بگيرند. 

دليل اينكه سياه وسفيد را براي كارهايتان انتخاب كرديد چه بود،مي خواستيد با بقيه يك تفاوتي داشته باشيد؟ 

نه فقط تفاوت، علاقه ‌دارم به اين كار و خيلي تجربه به دست آوردم كه حيفم مي‌آيد اين را رها كنم و بروم سراغ رنگ و روغن كار كردن. 

دانشجوهاي هنر امروز دانشكده‌هايمان را نسبت به دوران دانشجويي خودتان چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ 

براي هنرجوهاي امروز محيط دانشگاه جذاب است. بايد بگويم هنرجوياني كه مخصوصاً دخترخانم‌ها و بعضي‌ از پسرها كه صبح بدون خوردن صبحانه با عجله لباس شيك مي‌پوشند و عطر و ادكلني به خودشان مي‌زنند كه بعد بيايند دانشكده و يك آبميوه و كيك به جاي صبحانه بخورند، هنرجو نيستند. چون آن انرژي لازم را ندارند. آخر كسي نيست بگويد كار هنري كه لباس شيك پوشيدن و عطر زدن ندارد! 

حال اين نوع هنرجوها به كلاس هم علاقه‌اي ندارند و فقط مي‌آيند كه در راهروهاي دانشكده قدم بزنند! خودتان كه بوده‌ايد و ديده‌ايد. تنها آرزو دارند كسي پيدا بشود و با آنها صحبت كند. هرچند پسرهاي دانشكده هنر هم وضعيت بهتري ندارند و از لباس‌هايي استفاده مي‌كنند كه زياد مناسب نيست. امروزه آن عشق و علاقه به هنر كمتر در هنرجويي پيدا مي‌شود. 

چرا؟ امروز كه ورودي‌هاي دانشكده‌هاي هنري بيش از گذشته است. 

بله، درست است امروزه همه مي‌خواهند در رشته هنر تحصيل كنند و رشته‌هاي فني علاقه‌مند كمتري دارد. كسي به سمت رشته مهندسي خاك نمي‌رود. چون هنر جذابيت و گيرايي خاصي دارد و افراد فكر مي‌كنند كه كار هنري خيلي راحت است به همين خاطر رشته هنري را اغلب انتخاب مي‌كنند و بعد كه وارد دانشكده شدند، حال بگذريم كه اساتيد هم كمتر اهميت مي‌دهند و هر كاري هم كه هنرجو انجام مي‌دهد را تعريف مي‌كنند و فقط به فكر آن هستند كه بگويند اگر مثلا اين رنگ آبي را در كار اينجا مي‌گذاشتي خيلي كارت بهتر مي‌شد! هنرجو هم فقط در همين حد آموزش مي‌گيرد. يا كارش مورد قبول اساتيد واقع نمي‌شود و نمره پاييني دريافت مي‌كند. 

علت چيست؟ 

چون خود اين به اصطلاح اساتيد هم تدريس اساتيدشان به همين شكل بوده. اين فرد چه چيزي آموزش ديده كه بخواهد به هنرجوي خود منتقل كند. هستند در دانشكده هنر اساتيدي كه يك‌بار هم نمايشگاه نقاشي نگذاشته‌اند. حال از اعضاي هيئت علمي هم به حساب مي‌آيند! البته اساتيد خوبي هم هستند.
يك مطلب جالبي برايتان بگويم؛ بايد بدانيد كه دريا پاك است و هر ناپاكي كه در دريا بيفتد موج‌هايي كه دريا مي‌زند اين ناپاكي‌ها را با خود به سمت بيرون از آب به سمت ساحل خواهد برد و دور ريخته مي‌شوند. حال اگر هنر را مانند دريا فرض كنيم به همين شكل عمل خواهد كرد؛ افرادي را كه نمي‌پذيرد بيرون مي‌ريزد. 

مشكل كار كجاست؟ چرا با وجود آنكه رشته‌هاي هنر علاقه‌مندان فراواني دارد اما خروجي دانشكده‌ها... 

كار رسانه ملي و شما خبرنگارهاست كه بايد آثار هنري را نقد كنيد و دليل عدم انتقادها نبود كارشناس و منتقد هنري درست است. شيكي و دهان پركن بودن اين رشته مشكل ايجاد كرده. مي‌گويند طرف هنرمند است به همين خاطر چنين تيپي زده و مي‌خواهد متفاوت باشد. البته متفاوت مي‌شود، حق هم دارد اما مسئله اين است كه درونش خالي است و همان است كه بايد پر و باعث ايجاد تفاوت شود نه ظاهرش. 

انسان‌ها در آثار چاپي شما به گونه‌اي دفرمه شده‌اند، چطور به اين طرح دست پيدا كرديد؟ 

هنر با زمان خود در حال حركت است. اين دوره اين نوع فرم مورد پذيرش است، بايد كمي دفورمگي در اثر وجود داشته باشد. 

يعني يك اثر رئال نمي‌تواند در جذب مخاطب موفق باشد؟ 

هنر رئال كارش را كرده و در موزه‌ها نمونه‌هايش موجود است و شكوه و زيبايي را مي‌توان در آنها مشاهده كرد. هنرمند امروز هم ديگر حوصله آنكه بنشيند و يك سيب را مثلاً دقيق طراحي كند، نخواهد داشت. او سعي مي‌كند تنها ماهيت سيب را به تصوير بكشد. براي اينكه ديد مردم هم تحت تأثير ديدن آثار غرب و شرق تغيير كرده و كارهاي مدرن بر آنها تأثير گذاشته و مي‌خواهند در يك اثر خلاقيتي را ببينند نه اينكه همان چيزي كه هست را دوباره در آثار هنري ببينند. 

البته در پس اينكه آنقدر آثار مدرن در دنيا مورد پذيرش قرار گرفته سياستي نهفته شده، چون مي‌خواستند سبك رئال و امپرسيون را در دنيا كنار بگذارند و كارهاي ساده را جايگزينش كنند. در موزه لوور شاهكارهايي وجود دارد كه به شيوه رئال كار شده‌اند و ديگر كسي قادر نيست مانند آنها را كار كند. سياستمداران امريكايي كه ديدند هنرمندانشان نمي‌توانند مانند هنرمندان اروپايي چنين آثاري خلق كنند و پيشرفت تكنولوژي هم هنرمندشان را به جايي رسانده كه ديگر حوصله‌اي براي خلق چنين آثاري ندارد، تصميم گرفتند اين نوع آثار را رونق بخشند. اولين هنرمندي كه از اروپا به امريكا بردند پيكاسو بود. يك توريست امريكايي در ميدان پيگال پاريس جايي كه نقاشان دور هم مي‌نشينند و تابلو نقاشي مي‌كشند پيكاسو را ديد و از كارهاي متفاوتش خوشش آمد و او را با خود به امريكا برد و از او خواست كشيدن آن نوع كارها را ادامه دهد. همين فاصله‌اي بين آثار امپرسيونيست و اكسپرسيونيست انداخت و كار نو متولد شد. او هم نمايشگاه گذاشت و كارهايش مورد تشويق و معرفي قرار گرفت و ديگر كساني كه آثار رئال را مي‌پسنديدند با تبليغات انجام شده ديدند كه بايد كار پيكاسو را بپسندند. هركسي هم كه كار پيكاسو را مي‌خريد مانند اينكه دلار خريده در گاوصندوق مي‌گذاشت چون تضمين شده بود. چون در دنيا چنين معرفي شده بود و ديگر هنرمندان هم به سمت اين شيوه گرايش پيدا كردند. 

در نمايشگاهي كه پيش رو داريد در گالري شيلا فرم‌ها درآثارتان خلاصه‌تر شده‌اند. 

گاهي انسان به خود مي‌گويد بگذار كمي فرم‌ها را خلاصه‌تر كنم چون هنرمند بايد در اثرش تغيير به وجود بياورد. بايد فضاهاي جديد را هم امتحان كرد. منتها در مورد دفرمگي‌هايي كه در آثارم وجود دارد بايد بگويم از روي بي‌اطلاعي نبوده، من آناتومي بدن انسان را مي‌شناسم و همين طور پرسپكتيو را، طراحي‌ام هم خوبست و به راحتي مي‌توانم آثار رئال را نقاشي كنم و با اين شناخت دست به ايجاد دفرمگي در آثارم زده‌ام. حال كساني كه از هيچيك از اين موارد اطلاعي ندارند اصلاً نمي‌دانند كه چطور كار را بايد شروع كنند هر چند هستند افرادي كه كارهايي را هم انجام داده‌اند منتها كار خوبي از آب در نياورده‌اند. اين آثار را به ما هم نشان مي‌دهند و ما هم تنها مي‌توانيم بگوييم بله خوبست! چون ناراحت مي‌شوند اگر بگوييم خوب نيست و از كار زده مي‌شوند. به همين خاطر سعي مي‌كنيم تشويق‌شان كنيم كه دنباله‌ كار را بگيرند. بايد بدانيد افرادي كه به سمت فرم‌هاي خلاصه و ساده‌تر در آثارشان مي‌روند در نقش آثار رئال موفق بوده‌اند و از پركاري به اين خلاصگي‌ها رسيده‌اند. 

حرف آخر. 

هنر ارزش والايي دارد و هنرجوهاي ما بايد اين را بدانند. ديده‌ايد در خيابان هنرجوهاي جوان را كه يك تخته شاسي دستشان گرفته‌اند و تصور مي‌كنند در جامعه فرد متفاوتي هستند و از نگاه ديگران به خودشان لذت مي‌برند اما متأسفانه آنچه روي آن پياده مي‌كنند فقط ندانم‌كاري است.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار