جوان آنلاین: دینا رضایی، کارگردان فیلم کوتاه داستانی «کانکس»، درباره ایده و درونمایه اثر، منابع الهام، فرم و ساختار و دیدگاهش به قصهگویی در فیلم کوتاه گفت.
به گزارش جوان، دینا رضایی کارگردان فیلم کوتاه «کانکس» به سویههای تماتیک اثر خود در مواجهه با تنهایی انسان پرداخت. دینا رضایی درباره ایده و درونمایه فیلم به جوان گفت: ایده کانکس از تنهایی انسان معاصر در دنیای پرهیاهو و صنعتی امروز شکل گرفت.
فیلم درباره نگهبانی در یک کارگاه ساختمانی است که زندگی درونی و بیرونیاش کاملاً در تضاد است. روزها مجبور است خود را با محیط اطرافش وفق دهد، اما شبها در کانکس، با استفاده از صداهایی که طی سالها از آدمها و محیط اطرافش ضبط کرده، دنیایی را که دوست دارد بازسازی میکند.
رضایی ادامه داد: برای من صدا یک عنصر کلیدی بود، چون باور دارم تخیل انسان در مواجهه با صدا قدرتی بیپایان دارد. وقتی صدا را میشنویم، ذهن ما میتواند آن را به تصویر، فضا و حتی جهان تازهای تبدیل کند. او صداها را چنان کنار هم میچیند و از ضبطصوتها پخش میکند که اتمسفر دلخواهش را خلق کند؛ مثلاً شبی دوست دارد حس کند همسر و فرزند دارد، پس از صدای مادر و بچهای که پنج سال پیش در رستورانی ضبط کرده، استفاده میکند. انگار هر شب جهانی تازه برای خود میآفریند تا از واقعیت سخت بیرون فاصله گرفته و بتواند به زندگی ادامه دهد. برای من، درونمایه فیلم امید، زندگی و قدرت تخیل انسان در بازآفرینی جهان و یافتن نوری در دل تاریکی و تنهایی است.
الهام از سینمای برسون و فیلمسازان شرق آسیا
وی درباره منابع الهام خود گفت: فیلمسازان بسیاری از نسلهای مختلف بر من تأثیر گذاشتهاند. از سینمای کلاسیک اروپا، برگمان، برسون، فلینی، ژاک ریوت و شانتال اکرمن، بهویژه برسون، که در آثارش صدا نقش بسیار مهمی دارد و با خلاقیت بسیار از آن استفاده میکند.
در میان فیلمسازان مدرن، سینمای نوری بیلگه جیلان برایم جادو دارد با نگاه شاعرانهاش به انسان و پیچیدگیهایش. این روزها نیز بیشتر تحت تأثیر سینمای شرق آسیا هستم؛ از فیلمسازانی، چون آپیچاتپونگ ویراستاکول، فام تین آن و لی چانگدونگ.
به طور کلی، فیلمسازانی که دغدغهشان انسان، تنهایی، پیچیدگیهایش و جستوجوی او برای یافتن معناست، برایم الهامبخشاند.
تضاد درونی و بیرونی در فرم و ساختار فیلم
این کارگردان با اشاره به فرم و ساختار فیلمش خاطرنشان کرد: در «کانکس» سعی کردم روایت در دل فرم حل شود و تضاد بین زندگی درونی و بیرونی شخصیت در همه عناصر فیلم جریان داشته باشد. در فیلمبرداری، فضا، لوکیشنها، رنگ و نور، این تضاد کاملاً مشخص است؛ بیرون بیروح، خاکستری و خشن است، اما داخل کانکس گرم، پر از رنگ، نور و زنده است. بیرون کانکس هیچ سبزیای دیده نمیشود و تنها داخل کانکس است که گیاه وجود دارد. این تضاد در صدا نیز جریان دارد؛ صداهای بیرون خشن و صنعتیاند، اما وقتی وارد کانکس میشوند، جنسشان تغییر میکند و لطافت مییابند. در ساختار فیلم، از دیالوگ پرهیز کردم و با تصویر و صدا، احساس را منتقل کردم. روایت فیلم مینیمال است و بر چرخه تکرار و روزمرگی بنا شده است.
فیلم کوتاه، روایتی مستقل برای انتقال حس و حال
دینا رضایی در پایان پیرامون دیدگاهش به قصهگویی در فیلم کوتاه عنوان کرد: به نظرم در فیلم کوتاه، قصهگویی لزوماً به معنای روایت خطی یا کلاسیک نیست. گاهی تنها باید حس و حال یک موقعیت یا وضعیت انسانی را منتقل کرد. باور دارم فیلم کوتاه و بلند از نظر جوهره تفاوتی ندارند، فقط برخی ایدهها در پانزده دقیقه کامل میشوند و برخی در سه ساعت.