کد خبر: 1326995
تاریخ انتشار: ۱۲ آبان ۱۴۰۴ - ۱۹:۳۰
از روایت ژنرال ۱۳ ساله ایرانی تا نوجوانی که در دل دشمن نفوذ کرد در هفته نوجوان سروقت حماسه‌سازان ۱۳ ساله‌ای رفتیم که در گوشه‌ای از تاریخ قصه قهرمانی‌شان در هیاهوی زمانه گم شده و کمتر کسی از روایت وطن‌دوستی بزرگشان خبر دارد.

جوان آنلاینرؤیا سادات هاشمی| برای همه ما روز‌های تقویم از ۸ آبان تا ۱۳ آبان به نام هفته نوجوان نامگذاری شده، هفته‌ای که دلیل انتخابش به یک اسم نام آشنا برمی‌گردد؛ «حسین فهمیده» پسرکی فداکار که قصه از خودگذشتگی و حماسه‌اش در تاریخ هشت ساله جنگ تحمیلی تاریخ ساز شد و حالا همه بچه‌های این سرزمین بالاخره در جایی از زندگی و لا به لای کاغذ‌های کتاب‌های درسی‌شان نام او را می‌خوانند و اسمش را از بر می‌کنند. روایت بزرگ قهرمان کوچک ۱۳ ساله‌ای که در کلام الگوی بنیانگذار انقلاب؛ یعنی امام خمینی (ره) شد. به همین بهانه ما کنار اسم حسین فهمیده سروقت معرفی نوجوانانی رفتیم که هم پا و هم رزم او بودند، اما کمتر کسی قصه قهرمانی و ایثارشان را شنیده است. نوجوانان شجاع و دلیری که باید داستان رزمشان را در گوش تک تک بچه‌های این سرزمین زمزمه کرد تا با سری افراشته به ایرانی بودن خود ببالند و از تاریخ پر فراز و نشیب آب و خاکشان با افتخار حرف بزنند.

یکی از سینمایی‌ترین قصه‌های جنگ تحمیلی قطعاً قصه بهنام محمدی است. یک اعجوبه بی‌نظیر ۱۳ ساله که داستان زندگی‌اش می‌تواند سوژه فیلم و سریال‌های ایرانی باشد. روایتی که در کمال تعجب با همه بزرگی و شگفتی‌اش تا حد زیادی مهجور باقی مانده و خیلی‌ها آن طور که باید بهنام را نمی‌شناسند. او نوجوان شجاعی بود که با شنیدن خبر سقوط خرمشهر تصمیم گرفت که در شهر و دیارش باقی بماند. کسی که با روش‌های مختلف در خط مقدم مبارزه قرار می‌گرفت و دفاع می‌کرد برای همین هم بود که بار‌ها طعم اسارت توسط بعثی‌های عراقی را چشید، اما هربار با روشی خودش را از دست آنها خلاص می‌کرد. کسی که توانسته بود تنها با یک اسلحه غنیمت گرفته، شده هفت نیروی بعثی را اسیر کند. یکی از کار‌های بهنام نفوذ و شناسایی بود اتفاقی که مادرش درباره آن این طور می‌گوید: «بچه‌ها و رزمندگانی که با او بودند تعریف می‌کردند. بهنام از دست دشمن در می‌رفت و وقتی او را می‌گرفتند از او می‌پرسیدند برای چی توی بچه به این کوچکی آمده‌ای بجنگی؟ می‌گفت من دارم دنبال مادرم می‌گردم. خیلی شجاع بود. زمان غذا خوردن می‌رفت بین عراقی‌ها و وانمود می‌کرد که گرسنه است به این بهانه وسطشان می‌رفت تا ببیند چه خبر است. بهنام همیشه می‌گفت من شهید می‌شوم و بعد عراقی‌ها خرمشهر را می‌گیرند. همینطور هم شد. چند روز قبل از سقوط شهر شهید شد.»

ژنرال ۱۴ ساله ایرانی‌ها در گردان تخریب

«تو این مدت البته ما هیچ کاری نکردیم. هر کاری که می‌شد خدا می‌کرد. ما فقط وسیله بودیم. همین حالا که ما داشتیم با موتور از خط می‌آمدیم. یک خمپاره تقریباً ۵ متری ما خورد. قشنگ ۵ متری موجش ما را تکان داد و یک ترکش هم نخوردیم ما فقط وسیله بودیم در این جبهه‌ها. هیچ کاره‌ایم. ضعیفیم در مقابل این قدرت‌ها. فقط خداست که ما را یاری می‌کند.» می‌گویند در شبی از شب‌های دوران دفاع مقدس وقتی این خطابه‌های محکم از زبان مهرداد عزیزاللهی شنیده می‌شد اگر کسی صدا و تصویر او را نمی‌دید باور نمی‌کرد که این واژه‌ها و جملات از زبان یک نوجوان ۱۴ ساله است. می‌گویند آن زمان که مصاحبه این دانش آموز شهید از تلویزیون پخش شد امام خمینی (ره) خواستند تا مهرداد را پیش او بیاورند می‌گویند وقتی امام مهرداد را می‌بینند، به بازوی او بوسه می‌زنند. قهرمان نوجوانی که در گردان تخریب به او مهندس مین می‌گفتند و رادیو‌های دشمن از او به عنوان ژنرال تخریب‌چی یاد می‌کردند. ناگفته نماند که مهرداد علاوه بر مین روبی در غواصی هم مهارت زیادی داشت و سرانجام در عملیات کربلای ۴ و هنگام غواصی به شهادت رسید.

نوجوان ۱۳ ساله‌ای که مجوز جنگش را از رهبر انقلاب گرفت

یکی از خاطرات پررنگ برای همه کسانی که دوران جنگ و دفاع مقدس را پشت سر گذاشته‌اند روایت بچه‌هایی است که به شوق دفاع از مرز‌های کشورشان سن و سالشان را در شناسنامه‌ها دستکاری می‌کردند و راهی جبهه‌های نبرد می‌شدند، اما در میان همه این روایت‌ها داستان جبهه رفتن و جبهه ماندن دانش آموز شهید «مرحمت بالازاده» از همه شنیدنی‌تر است. پسربچه ۱۳ ساله‌ای که با جواب قاطعش مجوز جنگیدنش را از رهبر انقلاب گرفت. می‌گویند وقتی بار‌ها و بار‌ها مرحمت از سمت سپاه اردبیل از جبهه برگردانده می‌شود او به هر سختی خودش را از اردبیل به تهران می‌رساند و با هر ضرب و زوری خودش را از حلقه محافظان عبور می‌دهد تا به رهبر انقلاب که در آن زمان سمت ریاست جمهوری داشته‌اند برسد. او هنگام این دیدار به ایشان با بغض شکسته می‌گوید: «آقا! خواهش می‌کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم علیه‌السلام نخوانند! آقا جان حضرت قاسم علیه‌السلام ۱۳ ساله بود که امام حسین علیه السلام به او اجازه دادند بروند در میدان و بجنگد، من هم ۱۳ ساله‌ام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم هر چه التماسش می‌کنم، می‌گوید ۱۳ ساله‌ها را نمی‌فرستیم، اگر رفتن ۱۳ ساله‌ها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم علیه السلام را چرا می‌خوانند؟» کسی که با این کلام تأثیر گذارش سرانجام مجوز حضور در جنگ را از شخص رئیس جمهور می‌گیرد.

دفاع دخترانه از شهر با دستان خالی

میان پسران ۱۳ ساله این سرزمین نباید از پشتیبانی و شجاعت دخترانه نوجوانان تاریخ دفاع مقدس هم غافل شد. روایت دختری که چندسالی به واسطه شجاعت معصومانه و دفاع جانانه‌اش با دستان خالی و شهادتش حالا راهی کتاب‌های درسی دانش‌آموزان سال سوم دبستان شده. او کسی نیست جز «سهام خیام» دختر ۱۲ ساله شهر هویزه که در ایام جنگ، یک روز وقتی برای شستن ظرف کنار رودخانه مشغول بود با دیدن سربازان عراقی که شهرش را اشغال کرده و در حال اهانت به مقدساتش بوده‌اند دلش طاقت نمی‌آورد و با دستان خالی همه شجاعتش را به کار می‌بندد و شروع به پرتاب کردن سنگ به سمت آنها می‌کند. اتفاقی که در نهایت سادگی ترس را به جان آنها انداخته و در نهایت آنها تیرهایشان را به طرف این دختربچه ۱۲ ساله شلیک می‌کنند و او را به شهادت می‌رسانند.

 

برچسب ها: شهدا ، ژنرال ، جنگ
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار