محمد اصفهانی در تازهترین اثر خود با عنوان «سلام» که به همت مرکز موسیقی حوزه هنری منتشر شده، بار دیگر به زبان ایمان و احساس بازگشته است؛ قطعهای آرام، ارکسترال و موقر که میتوان آن را ادای دینی نجیب به خانوادههای شهدا دانست.
جوان آنلاین: محمد اصفهانی در تازهترین اثر خود با عنوان «سلام» که به همت مرکز موسیقی حوزه هنری منتشر شده، بار دیگر به زبان ایمان و احساس بازگشته است؛ قطعهای آرام، ارکسترال و موقر که میتوان آن را ادای دینی نجیب به خانوادههای شهدا دانست.
در روزگاری که موسیقی پاپ فارسی بهندرت مجال مییابد تا با زبان احساس و ایمان سخن بگوید، انتشار قطعهای، چون «سلام» با صدای محمد اصفهانی از سوی مرکز موسیقی حوزه هنری اتفاقی درخور توجه است. این اثر نه صرفاً یک ترانه عاشقانه، بلکه نوعی گفتوگوی درونی میان انسان منتظر و غایب مقدس است؛ گفتوگویی که میتواند هم به زبان عشق زمینی تعبیر شود و هم به زبان سوگ و انتظار برای شهیدان گمنام و همه آنان که بینام، اما زنده در حافظه جمعی ما ماندهاند.
از نخستین لحظات قطعه، شنونده با آن جهان صوتی آشنا و در عین حال متین روبهرو میشود که امضای موسیقی اصفهانی در آن پیداست: لایههای ارکسترال با محوریت پیانو و سازهای زهی، ریتم کند و اندوهگین و ملودیهایی مبتنی بر حرکتهای نیمپردهای و گامهای مینور که بیش از آنکه سوگوار باشند، آکنده از حس وقار و دعا هستند. تنظیم قطعه با تکیه بر فضای ارکستر مجلسی کوشیده است فاصله خود را با ترانههای پاپ مرسوم حفظ کند و به سنت آثار متعهد اصفهانی از دهه ۷۰ تاکنون وفادار بماند.
از منظر آهنگسازی و ساختار موسیقایی، «سلام» نمونهای شاخص از پیوند میان موسیقی پاپ ایرانی و زبان ارکسترال مذهبی است. مقدمه قطعه با یک آکورد معلق آغاز میشود؛ گویی موسیقی از میان زمین و آسمان به گوش میرسد. همان تصویری که در نخستین مصرع ترانه نیز آمده است: «بین زمین و آسمون مونده دلم.» این همنشینی شعر و موسیقی تصادفی نیست؛ آهنگساز بهدرستی از فضاهای معلق و کشدار در هارمونی استفاده کرده تا حس انتظار را تقویت کند. ریتم در سراسر اثر سهچهارم کند و نوساندار است که به قطعه حالت نیایش و زمزمهای عاشقانه میدهد.
در خوانش محمد اصفهانی، آن ویژگی دیرین او، یعنی کنترل شده بودن احساس در اوج دیده میشود. صدای او در این قطعه نه به خروش میافتد و نه در حسگرایی فرو میغلتد، بلکه در آستانه یک بغض بزرگ باقی میماند؛ بغضی که درست در لحظه گفتن واژه «سلام» رها میشود. اصفهانی با وسعت صوتی خاص خود، واژه را بهصورت صعودی اجرا میکند؛ گویی خود سلام نجوایی است که از زمین برخاسته و به آسمان میرسد.
متن ترانه نیز از این نظر جالب است که در ظاهر یک گفتوگوی عاشقانه است، اما در عمق، مخاطب آن میتواند شهیدی گمنام یا عزیزی غایب باشد. ترکیبهایی، چون «یه عمره گریه میکنم کنار عکست» یا «چشمام به در مونده، بیا» بهسادگی با زیست اجتماعی ایرانیان در دهههای پس از جنگ همخوان است؛ تصویر مادران و همسران شهدا که هنوز چشم انتظار بازگشتند. این دوگانگی معنا، راز ماندگاری چنین ترانههایی در حافظه جمعی ماست: اثری که میتواند برای یک دلشکسته زمینی هم تسلی باشد و برای دلهای دردمند از فراق شهدا نیز مرثیهای آرام و نجیب.
از منظر زیباییشناسی موسیقی متعهد، «سلام» ادامه همان مسیر است که اصفهانی از سالهای ابتدایی با قطعاتی، چون «قدسیان آسمان»، «سپیدهدم»، «فصل وصل» و «گل واژه» آغاز کرده بود؛ آثاری که در آنها تلفیق معنویت و فرم موسیقایی مدرن، به زبان عمومیتری برای بیان ایمان بدل شد. در «سلام»، این زبان پختهتر و سادهتر شده است؛ کمتر شعار، کمتر آرایه و بیشتر حس ناب. همین سادگی باعث میشود که قطعه در مرز میان ترانه پاپ و سرود آیینی بایستد، بیآنکه به هیچکدام کاملاً تعلق داشته باشد.
یکی از نقاط قوت اثر، ترکیب هوشمندانه ملودی با واژههاست. در مصرع «کی میرسی بگی سلام، دردم تموم شه»، کشش ملودی دقیقاً همزمان با بار عاطفی واژهها پیش میرود و حس درونمایه را از گفتار به آواز منتقل میکند. در اینجا خواننده نقش راوی ندارد، بلکه شمایل نیایشگر را به خود میگیرد؛ کسی که هم مخاطب را به یاد خود میخواند و هم از او طلب آرامش میکند.
از نظر سازبندی، حضور ملایم سازهای زهی و هورنهای آرام در پس زمینه، همراه با پیانوی تکرارشونده در میزانهای پایانی، فضای قطعه را بهسوی نوعی بیزمانی سوق میدهد؛ گویی صدا در خلأ طنین میاندازد. این انتخاب با مفهوم «بینشانی» شهیدان گمنام در تناسب است. انسانهایی که در زمان و مکان خاصی محدود نمیشوند، اما شاید مهمتر از تحلیلهای فنی، نقش اجتماعی چنین آثاری است. در جامعهای که گاه فاصله میان نسلها و ارزشها بیشتر میشود، قطعهای مانند «سلام» میتواند پلی باشد میان حافظه تاریخی دفاع مقدس و احساسات نسل امروز. زبان اثر نه شعاری است و نه نوستالژیک، بلکه صمیمی و انسانی است و همین ویژگی سبب میشود مخاطبان جوان نیز با آن ارتباط برقرار کنند. در حقیقت این قطعه از دل همان سنت موسیقایی میآید که هنر انقلاب اسلامی در دهه ۶۰ بنیان گذاشت، اما با بیانی امروزیتر و حسی شخصیتر.
در نگاه کلانتر، محمد اصفهانی در این اثر نقش مفسر احساس جمعی را بازی میکند. او از موضع ستایشگر یا راوی بیرونی سخن نمیگوید، بلکه خود را در جایگاه یکی از بازماندگان میگذارد، کسی که هنوز با غیبت عزیزان گمنام کنار نیامده است. از همین روست که ترانه «سلام» بهجای طنین حماسی، طعم سکوت و خلوت دارد؛ حماسهای درونی و خاموش.
در پایان، میتوان گفت قطعه «سلام» بیش از هر چیز، ادای دین موسیقی به سکوت و صبر مادران شهداست؛ همانها که سالهاست «بین زمین و آسمان» ماندهاند. اصفهانی در این اثر با پرهیز از اغراقهای صوتی و با وفاداری به اصالت حس، نشان میدهد که موسیقی متعهد هنوز زنده است و میتواند بیهیاهو، اما عمیق در قلب مردم جای گیرد.
«سلام» سلامی است از دل خاک به آسمان، از لبهای زمینی که هنوز به شوق شنیدن پاسخی از آن سوی غیبت میلرزد. قطعهای که در امتداد تاریخ موسیقی متفکر و مؤمن ایران میایستد. در مرز شعر و دعا در جایی میان زمین و آسمان.