عباس عراقچی وزیر خارجه روایتی با جزئیات از جنگ داد. باخبر هستیم که بخشهایی از این روایت را دیگرانی که اشراف بر موضوع دارند، نپذیرفتهاند، مثلاً آنجا که ضربات موشکی بعد از ساعت ۴ را «سوءتفاهم» نیروهای مسلح نامیده است و نه اقتدار نیروهای مسلح، و آن دیگران دلایلی دارند که سوءتفاهم نبوده است. با اینحال در این فضا نیستیم که به مصاحبه ایشان نمره بدهیم و کم و زیادش کنیم. به ویژه آنکه سعید جلیلی و علیاکبر صالحی نیز به این روایتگویی ملحق شدهاند که کشور و افکارعمومی نیازی به جزئیات این افراد ندارد، فارغ از درستی یا نادرستی آن یا فارغ از اینکه ادعاها اصولاً قابلراستیآزمایی باشد یا نه، معتقدم بسیاری از این روایتها بهویژه وقتی وارد جزئیات میشود، به آن نیازی نیست. مثلاً شخص رئیسجمهور در قم درباره حمله به جلسه شورای عالی امنیت ملی میگوید «برای خودمان فوز بزرگی بود، اما کشور را این نامردها بههم میریختند. اگر این اتفاق میافتاد، مردم ما بسیار ناامید میشدند. در آن لحظه فقط یک سوراخ بود و دیدیم هواست و گفتیم دیگر خفه نمیشویم»! واقعاً چه نیازی هست که آقای رئیسجمهور هرجا مینشیند روایت آن سوراخ و نجات از خفگی را بازگو کند؟! چه مزیتی برای مردم دارد، جز آنکه آنان را ناراحت میکند.
درباره سخنان آقایان عراقچی، صالحی و جلیلی که هر سه وزارتخارجهای بودهاند و هستند، باید ایشان را دعوت به تقیه درباره بسیاری از سخنان و جزئیات و روایتها کرد، بهویژه آنکه بلافاصله بعد از هر روایت تازهای جنگی بین طرفداران آنان شکل میگیرد و شهوت دیدهشدن و پرکردن فضای مجازی، یقه طرفداران را میگیرد و این خلاف انسجام ایجادشده است.
سالهاست که وقتی مصاحبههای دیپلماتهای غربی را میبینم، حیرت میکنم که هیچچیز نمیگویند! یا چیزی نمیگویند که به کار ما بیاید، نه با خبرنگاران و نه بعداً با مستندسازان و نه در خلوت با دیگران و نه هیچجا. تا آنجا که وقتی برژینسکی و کیسینجر در کلیاتی از قدرت ایران یا افول امریکا چیزکی میگفتند، رسانههای ایرانی با حذف برخی بخشها آن را با هیجان تمام منتشر میکردند، اما یک جمله حتی از این دو پیدا نمیشد که چیزی را از درون جزئیات محل خدمت خود افشا کنند. در ایران، اما هر کار کرده و نکرده را هزار بار فریاد میزنند. با آنکه آموزههای دینی نیز از ما میخواهد چنین نکنیم و کار را تا کامل نشده است، خبر ندهیم و حتی بعد از انجام کار نیز آنچه را که نیازی به گفتنش نیست نگوییم.
رهبر انقلاب معتقدند وزارت خارجه «در درجه اول تقیه» است. «تقیه را کجا به کار میبرند؟ تقیه سپر است، برای میدان جنگ است، مال هنگام درگیرى است. تقیه در زمینه درگیرى است؛ چون تُرس [سپر]است، حرز است، سنگر است. الان هم استکبار جهانى یک قدرتى است، شما هم یک مقاصدى دارید، یک کارهایى میخواهید انجام بدهید؛ هیچ لزومى ندارد که این کارها مرتب در تریبونها گفته بشود، هر کسى مسابقه بگذارد که فلان کار را میخواهیم بکنیم، مکرر بگوییم و نکنیم».
رهبر انقلاب این سخنان را در بهمنماه سال ۶۸ با اشاره به آنچه که از سکوتوره شنیده بودند، ذکر میکنند. احمد سکوتوره سیاستمدار اهل گینه کوناکری بود که اوایل جنگ ایران و عراق برای صلحدادن به دو کشور سفر میکرد. رهبر انقلاب او را مسلمانی پخته و آدم واردی میدانند که در یکی از سفرها این پختگی را از او دیدهاند. «یک وقتى به من گفت فلانى! شماها فقط یک عیب دارید و آن اینکه همهاش مدام میگویید؛ خب، این گفتن ندارد؛ بکنید؛ چرا میگویید؟ میگویید که چه بشود؟» و بعد «اصلاً حرفش را قبول نکردم. براى بعضى از دوستان نقل کردم، گفتم سکوتوره اینجور میگوید؛ لکن ته دلم قبول نکردم. با خودم میگفتم که حالا دنیا، دنیایى نیست که او خیال کند ما اگر یک چیزى را گفتیم دنیا میفهمد و اگر نگفتیم نمیفهمد، که گفتن ما یک مشکلى به وجود بیاورد. لکن بعد تجربهها به بنده نشان داد که نخیر، او پخته بوده، میفهمیده. بنده هم حالا عقیدهام همین است».
در ایران گاهی کسانی از کف رسانهها یا کف برخی نهادها و سازمانها یکباره مسئولیتهای مهم کشوری یا مجریبودن در رسانهها یا همسخنشدن با سران را به چنگ میآورند. در ممالک دیگر برای رسیدن به چنین مقام و جایگاههایی باید از صفر و در همان سازمان و با گذراندن سالها دانشورزی و کارآموزی پیش رفت.
از سکوتوره بیاموزید و اسرارتان را و آنچه را که به دشمن ایده میدهد، درون خود نگه دارید. دوستان رسانهای هم خویشتنداری کنند و گمان نکنند که به حرف درآوردن مسئولان ارشد در اینجا و آنجا نشانه قوت رسانه و اهمیت شفافیت است.