کد خبر: 1308794
تاریخ انتشار: ۳۱ تير ۱۴۰۴ - ۲۳:۰۰
میثم رمضانعلی

در عصر جنگ‌های چندلایه و روایت‌محور، نبرد ۱۲ روزه ایران و رژیم صهیونیستی، صرفاً یک تقابل نظامی محدود نبود، بلکه آزمونی تمدنی برای بازتعریف حافظه دفاعی ملت ایران بود. رویدادی که اگر در سطح راهبردی ثبت و در قالب مفاهیم بنیادین صورت‌بندی نشود، در حافظه ملی محو خواهد شد و میدان معنا بار دیگر به روایت رقیب واگذار می‌شود، حتی اگر پیروز شود. در این میدان کوتاه و فشرده، سه مؤلفه درهم‌تنیده قابل تفکیک بود: 
تهاجم سازمان‌یافته یک رژیم دارای بازدارندگی هسته‌ای 
پاسخ چندلایه، مرحله‌مند و مها ر‌شده جمهوری اسلامی
تثبیت تصویر عقلانیت بازدارنده ایران در افکار عمومی منطقه و جهان. 
این سه‌گانه، ظرفیتی بی‌بدیل برای تأسیس «روایت اقتدار» فراهم می‌کند، به‌شرط آنکه سیاست‌گذار فرهنگی از حاشیه سانتی‌مانتالیسم سوگ‌محور به متن عقلانیت راهبردی و تمدنی کوچ کند. 
 ۱. بازگشت به حافظه؛ از تجربه تا معنا
جنگ تحمیلی در حافظه تاریخی جمهوری اسلامی، تنها یک تهدید موجودیتی نبود، بلکه نقطه عزیمتی برای تولید بومی نظم دفاعی و احیای عقلانیت ایرانی– اسلامی در ساخت قدرت بود. ایران، بی‌آنکه پیشینه‌ای کلاسیک در جنگ داشته باشد، ظرف مدت کوتاهی سازوکار تأسیس، تجهیز و فرماندهی مقاومت را نهادینه کرد، اما این تجربه بزرگ هرگز به‌درستی صورت‌بندی نشد. حافظه دفاع مقدس به‌جای آنکه به پشتوانه‌ای راهبردی برای تولید استراتژی در نسل‌های بعدی بدل شود، در روایت‌هایی احساسی، آیینی و رزم‌نما تقلیل یافت و بدین‌سان، حافظه از منبع اقتدار به عنصر یادمانی تنزل پیدا کرد. 
نبرد ۱۲ روزه، نخستین فرصت بی‌واسطه در دهه‌های اخیر برای بازگشت به همان حافظه بود. مختصات میدان، یادآور همان الگو‌های پیشین بود: 
آمیختگی فناوری و ایمان: حضور ابزار‌های پیشرفته در کنار روحیه جهادی، دوگانه تکنولوژی غربی در برابر معنویت شرقی را شکست و الگویی بومی از قدرت‌سازی معرفی کرد. ژ
هم‌افزایی میدان و دیپلماسی: عملیات نظامی ایران نه به‌رغم دیپلماسی، بلکه در امتداد آن بود؛ دیپلماسی سکوت، زمینه مانور حساب شده نظامی را فراهم کرد. 
واکنش حساب شده بدون هیجان: برخلاف الگو‌های واکنشی– هیجانی مرسوم در منطقه، پاسخ ایران مبتنی بر سنجش، زمانبندی و هدف‌گذاری بود، نه انتقام کور. 
تقدم عقل عملی بر تکنولوژی خریداری شده: انتخاب اهداف، زمان حمله و حتی سطح تخریب، همگی نشان از اولویت یافتن حکمت عملی بر وابستگی به زرادخانه‌های وارداتی داشت. 
اما نبود زیرساخت‌های حافظه‌ساز اجازه نداد این الگو در ذهن ملی تثبیت شود. حافظه اگر روایت نداشته باشد، در هیاهوی رسانه‌ای جهان فراموش می‌شود. 


 ۲. روایت بی‌روایت‌ساز؛ شکاف میان قدرت و بازنمایی
در نظریه‌های جنگ ترکیبی و شناختی، جنگ امروز نه جنگ گلوله، بلکه جنگ تصویرهاست، اما تصویر برخلاف تلقی ساده‌انگارانه رایج، محصول رسانه‌ها نیست، بلکه ثمره معماری مفهومی و دستگاه معنایی است که فراتر از قاب دوربین عمل می‌کند. 
جمهوری اسلامی در این نبرد موفق شد تصویری از اقتدار آرام، خویشتنداری فعال و محاسبه دقیق ارائه دهد، اما روایت رسمی – چه در سطح رسانه‌های جمعی و چه در سطح نخبگان سیاست‌گذار– چند گام از میدان عقب‌تر ایستاد. نه توان صورت‌بندی تحلیلی وجود داشت، نه جرئت گشودن پرونده «روایت اقتدار». 
در نتیجه الگویی که می‌توانست به‌عنوان «مدل مقاومت هوشمند در عصر بازدارندگی محاسباتی» تثبیت شود، در ازدحام اخبار جهانی و غفلت روایی گم شد. این شکست، شکست در میدان نبود؛ شکست در ذهن بود. 
روایت، تنها ابزار حافظه نیست؛ شرط بقای آن است. 


 ۳. از دفاع تا تمدن‌سازی؛ ظهور کنش‌گر فراملی
برای نخستین‌بار در تاریخ معاصر ایران، جمهوری اسلامی نه‌فقط به‌مثابه یک دولت– ملت دفاعی، بلکه در قامت یک کنشگر تمدنی ظاهر شد. چهار مؤلفه این میدان چنین بود: 
حمله هدف‌دار یک رژیم نظامی– اتمی: عملیات اولیه رژیم صهیونیستی، نه یک واکنش امنیتی، بلکه تلاشی برای بازیابی هیبت فروپاشیده خود در فضای منطقه بود. 
پاسخ تدریجی و محدود: جمهوری اسلامی به‌جای ورود سریع و شدید با پاسخ مرحله‌ای و محدود، قواعد بازی را بازنویسی کرد و ابتکار عمل را به دست گرفت. 
مهار بحران در سطح منطقه: برخلاف بسیاری از پیش‌بینی‌ها، ایران موفق شد جنگ را در محدوده قابل کنترل نگه دارد و از گسترش آن به سایر جبهه‌ها جلوگیری کند. 
تثبیت پیام راهبردی در سطح جهانی: پیامی که به قدرت‌های جهانی ارسال شد، روشن بود؛ ایران نه بازیگر هیجانی، بلکه قدرتی محاسبه‌گر با ظرفیت کنترل و توازن است. 
در این میدان، سلاح اصلی نه موشک، بلکه عقلانیت بود. تصمیم به حمله، زمان توقف، انتخاب اهداف و نوع پاسخ، همگی مبتنی بر نظام محاسباتی پیشرفته‌ای بود که ایران را در مرحله «امنیت محاسباتی» قرار داد، در حالی که روایت رسمی همچنان در سطح امنیت احساسی باقی ماند.

 
 ۴. معماری سیاست حافظه؛ شرط بقا در میدان آینده
سیاست حافظه، امروز یکی از ارکان کلیدی در استراتژی‌های ملی است. تجربه قدرت، تنها زمانی به سرمایه راهبردی بدل می‌شود که به حافظه ترجمه و حافظه، تنها زمانی پایدار می‌ماند که در قالب روایت صورت‌بندی شود. برای بازطراحی سیاست حافظه، سه سطح از بازنمایی باید هم‌زمان بازسازی شود: 
سطح میدان: باید شناخت دقیقی از رفتار عملیاتی، فرماندهی، فناوری بومی و هندسه قدرت ایجاد شود. ثبت این تجربه‌ها، پیش‌نیاز هرگونه حافظه‌سازی است. 
سطح روایت: ترجمه این تجربه‌ها به زبان مفاهیم، استعاره‌ها و الگو‌های قابل انتقال، وظیفه نهاد‌های روایت‌ساز است؛ تا میدان به معنا تبدیل شود. 
سطح سیاست‌گذاری: لازم است نهاد‌هایی تحلیل‌محور، دائم و تمدنی شکل گیرد که به‌صورت پیوسته حافظه قدرت را رصد، ثبت و به نسل‌های بعد منتقل کنند؛ نه صرفاً با آرشیو، بلکه با تولید معانی. 
در غیاب این سه سطح، ما همچنان در میدان پیروز خواهیم شد، اما در ذهن شکست خواهیم خورد و این، شکست در میدان اصلی است. 


 از حافظه سوگ تا روایت اقتدار
جنگ ۱۲ روزه، سنجه‌ای بود برای ارزیابی توان روایی ما در دوران جدید. آیا می‌توانیم حافظه پیروزی را از حافظه مصیبت جدا کنیم؟ آیا می‌توانیم از بازنمایی اشک، به بازنمایی قدرت عبور کنیم؟ آیا می‌توانیم از روایت حماسه زده، به روایت تمدن‌ساز ارتقا یابیم؟
اگر پاسخ منفی باشد آینده، نه میدان مقاومت نظامی، بلکه صحنه فروپاشی روایت ملی خواهد بود. اکنون مسئله نه بازتولید عواطف، بلکه بازسازی دستگاه معناسازی قدرت است. روایت اقتدار، نه یک انتخاب فرهنگی، بلکه شرط بقای ما در نظم جهانی پیش‌روست، روایتی که عقل را به‌جای احساس، آینده را به جای گذشته و معنا را به‌جای واکنش بنشاند.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار