جوان آنلاین: بیستوپنجم بهمن ۹۵، تلفن پلیس یکی از شهرهای استان فارس زنگ خورد. گزارشی از درگیری مرگبار در یک مغازه سوپرمارکت به مأموران رسید. بلافاصله تیمی از مأموران و اورژانس به محل حادثه اعزام شدند. صاحب سوپرمارکت، مردی ۳۵ ساله، با ضربات شدید میله آهنی به سر، روی زمین افتادهبود. مأموران دریافتند درگیری میان یک مشتری و صاحب سوپرمارکت محله رخ دادهاست. مشتری جوان در جریان مشاجره به سمت مغازهدار حملهور شده و با میله آهنی ضرباتی به او وارد کردهبود. مرد میانسال با حال وخیم به بیمارستان منتقل شد، اما تلاش تیم پزشکی بیثمر ماند و او بر اثر شدت جراحات ناشی از اصابت جسم سخت به سر، جان خود را از دست داد.
ورود بازپرس ویژه قتل
با اعلام مرگ سوپرمارکتدار، پرونده وارد مرحله تازهای شد. بازپرس ویژه قتل شهر دستور داد تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی برای بررسی ابعاد حادثه وارد عمل شوند. تحقیقات اولیه نشان داد ریشه درگیری به اختلاف بر سر قیمت اجناس بازمیگردد. مشتری جوان پس از مشاجره، کنترلش را از دست داده و دست به خشونت زدهبود.
فرار و دستگیری
پس از وقوع جنایت، متهم جوان صحنه را ترک کرده و از محل متواری شدهبود.
کارآگاهان با بازبینی دوربینهای مداربسته اطراف متوجه شدند متهم یکی از مشتریان صاحب مغازه است و پس از حادثه سوار بر موتورش شده و از محل گریخته است. با به دست آمدن این اطلاعات مأموران به محل زندگی وی رفتند و متهم را که در حال جمع کردن وسایل برای فرار بود، دستگیر کردند.
اعتراف در بازجویی
متهم که تنها ۱۹ سال داشت در نخستین بازجوییها به قتل اعتراف کرد، اما مدعی شد قصد کشتن نداشتهاست و الان پشیمان است. او درباره انگیزه خود گفت: «برای خرید به مغازه رفتم. تعدادی اجناس برداشتم، اما وقتی صاحب مغازه مبلغی بالاتر از انتظارم را گفت، اعتراض کردم. او پاسخ داد که قیمتها افزایش یافتهاست. من قبول نکردم و احتمال دادم او گرانفروشی میکند و به همین خاطر دعوایمان بالا گرفت. ناگهان مرا از مغازه بیرون انداخت و با دست به سینهام کوبید. تعادلم را از دست دادم و روی زمین افتادم. از حرکت او عصبانی شدم و همان لحظه چشمم به میله آهنی کنار قفسه افتاد. آن را برداشتم و از شدت عصبانیت چند ضربه زدم. قصدم کشتن نبود، ولی کنترل خودم را از دست دادم. فکر نمیکردم او فوت کند، اما وقتی فهمیدم از ترس فرار کردم. از همان لحظه عذاب وجدان به سراغم آمد و حالا هم از عذاب وجدان شبها خواب ندارم.»
محاکمه و حکم قصاص
پس از بازسازی صحنه قتل و تکمیل تحقیقات، متهم راهی زندان شد و پرونده به دادگاه کیفری ارسال شد. مدتی بعد قاتل پای میز محاکمه ایستاد و از خودش دفاع کرد، اما قضات با درخواست اولیایدم، برای قاتل حکم قصاص صادر کردند. اعتراض متهم نیز راه به جایی نبرد و یکی از شعبههای دیوان عالی کشور این حکم را تأیید کرد. بدین ترتیب حکم قصاص پسر جوان برای سیر مراحل اجرا به شعبه اجرای احکام استان فرستاده شد و از آن پس شمارش معکوس برای اجرای حکم آغاز شد.
دو بار تا پای دار
از آن روز به بعد تلاشهای از سوی تیم صلح و سازش و مددکاران زندان برای جلب رضایت اولیایدم کلید خورد، اما نتیجهای نداد. سالها بعد، متهم یکبار پای چوبه دار رفت. طناب دار بر گردنش و نفسهایش به شماره افتاد، اما اولیایدم در مراسم حاضر نشدند و اجرای حکم به تعویق افتاد. تلاشها همچنان ادامه داشت، اما امیدی برای نجات نبود و طولی نکشید خانواده مقتول دوباره خواستار اجرای قصاص شدند. متهم برای بار دوم به انفرادی منتقل شد.
نامهای برای بخشش
متهم که میدانست آخرین ساعتهای عمرش را سپری میکند در شب پیش از اجرای حکم، وقتی برگه و قلم برای نوشتن وصیتنامه به او دادند، تصمیم گرفت وصیتنامهای خطاب به خانواده مقتول بنویسد و برای آخرینبار طلب بخشش کند. وی در آن نامه نوشت: «هر شب با کابوس آن روز زندگی میکنم. از شدت عذاب وجدان خواب به چشمانم نمیآید. آرزو داشتم زمان به عقب برگردد تا خشمم را کنترل کنم. حالا که چنین نیست، از شما میخواهم اعضای بدنم را اهدا کنید تا بیماران نیازمند زندگی تازهای بیابند. میخواهم افرادی که اعضای بدنم در اختیار آنها قرار میگیرد برای مقتول کار خیر انجام دهند.»
لحظهای که سرنوشت عوض شد
پس از نوشتن وصیتنامه، متهم صبح روز اجرای حکم، طناب دار به گردنش افتاد و همان لحظه نامه او به مادر مقتول داده شد و او پس از خواندن نامه اعلام کرد قاتل را بخشیدهاست. مادر مقتول گفت: «تصمیم داشتم متهم را قصاص کنم، اما الان با خواندن وصیتنامهاش متوجه شدم او به شدت پشیمان است و میخواهد پس از مرگش هم برای پسرم کار خیر انجام دهد و تصمیمم عوض شد. من او را میبخشم تا روح پسرم در آرامش باشد.»
این تصمیم خداپسندانه اولیایدم، قاتل را که لحظهای پیش به مرگ نزدیک بود، از قصاص نجات داد. بدین ترتیب متهم حالا پس از ۹ سال تحمل کابوس مرگ در زندان، با گذشت اولیایدم به زندگی دوباره بازگشت.