تهران در پنجمین سال خشکسالی پیاپیاش نفس میکشد. سطح سدها پایین آمده است، سفرههای زیرزمینی تهیتر از همیشهاند، فشار آب در بسیاری از مناطق افت کردهاند و پروژههای ناتمام، مثل زخمی قدیمی، مدام سر باز میکنند. در دل این بحران، مسئولان صنعت آب کشور بار دیگر هشدار دادهاند: اگر صرفهجویی نکنید، وضع بدتر میشود، اما آیا همه چیز تقصیر مردم است؟ آیا مدیریت، صرفاً نقشِ هشداردهنده دارد یا باید خودش را در خط مقدم پاسخگویی و اصلاح قرار دهد؟ سخنگوی صنعت آب، از مردم خواسته است مصرف آب را کاهش دهند، حرف نادرستی هم نیست، ایران عزیزمان کشور کمآبی است و تهران شهری پرمصرف، اما وقتی میشنویم که در مدیریت مصرف ۲۵درصدی هدفگذاری شده برای تابستان، فقط ۲/۵ درصد صرفهجویی محقق شده و همان هم فقط پاسخگوی رشد جمعیت بوده است، سؤال جدیتر میشود: چه کسی مسئول این شکست در مدیریت مصرف است؟
این روزها سخن از «همکاری اجتماعی، فنی و حکمرانی» است. آقای سخنگو میگوید: «نقد کردن آسان است، اما حل واقعی مشکلات نیازمند حکمرانی درست است.» فرامتن چنین سخنی، یعنی ناراحتی از انتقاد، ولی نیازی به ناراحتی نیست، چون همین نقدها هم کمتر شنیده میشود! و اگر «باید بشود»ها هنوز «نشده» ماندهاند، مقصر کیست؟ بعید است نگویید مردم مقصر هستند! پس ببخشید که ما مردم نتوانستیم موضوع را مدیریت کنیم تا مسئولان راحتتر صندلی مدیریت را اشغال کنند! باید پاسخ دهید نه اینکه توپ را به زمین مردم بیندازید. مردم آب را از لولههایی برمیدارند که شما میسازید، نه از رودخانهای که از حیاطشان میگذرد.
واقعیت این است که ما گرفتار سوءمدیریت منابع آبی هستیم، نه صرفاً سوءمصرف خانگی. بیش از ۶۰درصد آب شهر تهران از منابع زیرزمینی تأمین میشود؛ منابعی که به دلیل برداشت بیرویه و تزریق نکردن آب برگشتی (پساب تصفیهشده)، در حال نابودیاند. از آنسو، درصد پرشدگی سدهای تهران به ۲۱درصد رسیده و نیمی از حجم سدها را رسوب تشکیل داده است، نه آب مفید. در همین حال، ۲۷۲ پروژه اولویتدار آبی در کشور وجود دارد که برای اجرای آنها به حداقل ۲هزارمیلیارد تومان بودجه نیاز است، در حالیکه دولت برای سال آینده فقط ۶۰هزارمیلیارد ریال (۶۰همت) در نظر گرفته است؛ رقمی که به اذعان خود مسئولان، کفاف نمیدهد.
سؤال این است که وقتی پروژههای حیاتی آبی ناتمام ماندهاند، چرا همچنان تقصیرها به گردن مصرفکننده انداخته میشود؟ چرا کسی نمیپرسد که چرا طرح نوسازی شبکه توزیع آب با ۲۱هزار کیلومتر لوله، اینقدر کند پیش میرود و چرا هنوز هزاران انشعاب غیرمجاز در سطح شهر تهران فعالند؟ بیش از ۳۳هزار انشعاب غیرمجاز فقط در تهران شناسایی شده، این یعنی هزاران نفر از منابع آبی استفاده میکنند، بدون آنکه نظارتی بر مصرفشان وجود داشته باشد. جالبتر اینکه ۵۵ حلقه چاه با کیفیت آب شرب در اختیار شهرداری تهران است، اما هنوز به وزارت نیرو واگذار نشدهاند. طبق قانون، آبیاری فضای سبز باید با پساب انجام شود، نه با آب شرب، اما اجرای این قانون، هنوز معطل مانده است. دلیلش چیست؟ کمبود بودجه، مقاومت مدیریتی یا چیز دیگر؟
از دیگر اشکالات اساسی در سیاستهای آبی کشور، تعرفهگذاری ناعادلانه است. اگر کسی سه برابر بیشتر از الگو مصرف کند، قبض ماهانهاش هنوز زیر ۵۰۰هزار تومان است، در عوض کسانی که مصرف طبیعی دارند، با هزینههای غیرمتعارف روبهرو میشوند. به جای گرانسازی آب برای همه مصرفکنندگان باید مشترکان بدمصرف مشمول این سیاست قرار گیرند. بارها هشدار داده شده است، اما ارادهای برای بازنگری جدی در ساختار تعرفهای دیده نمیشود. مردم تا کی باید هزینه ناکارآمدی سیاستگذاریها را بپردازند؟ همان مردمی که حالا به دلیل افت فشار، باید پمپهای خانگیشان را به کار بیندازند و قبض برق بیشتری بدهند یا در برخی مناطق، آب را با تانکر دریافت کنند. باید پذیرفت که مردم مقصر اصلی بحران نیستند، قربانیان اصلی هستند.
در میان حجم انبوه اخبار هشداردهنده، سخنگوی صنعت آب گفته است: «خشکی کامل و سناریوی آخرالزمانی برای تهران مطرح نیست» این جمله، اگرچه آرامبخش است، اما نباید سبب بیخیالی شود. مسئله این نیست که تهران «کاملاً خشک میشود» یا نه، مسئله این است که کیفیت زندگی مردم، سطح رفاه عمومی و تابآوری زیرساختها بهشدت کاهش یافته و مییابد. آب، فقط برای خوردن نیست، شُستن، پختن، خنککردن، نظافت، بهداشت و هزار فرایند دیگر به آن وابسته است. وقتی افت فشار آب به کوچهها میرسد و مردم ناچارند به سامانه ۱۲۲ زنگ بزنند، این فقط نشانه «بیآبی» نیست، بلکه نشانه «ناکارآمدی توزیع» و نبود عدالت در دسترسی به منابع آبی است. در واقع، تهران هنوز «چند منبعی» است، ترکیبی از سدها، چاهها و پروژههای انتقال آب؛ پروژههایی که اگر به بهرهبرداری برسند، بخشی از کمبود را جبران میکنند، اما باز هم نمیتوان بحران را با وصلهپینه رفع کرد. باید مدیریت آب را از اساس بازتعریف کرد.
باید از مسئولان صنعت آب پرسید: وقتی از «حکمرانی آب» حرف میزنید، دقیقاً منظورتان چیست؟ اگر حکمرانی یعنی برنامهریزی، چرا تا امروز برنامهها به نتیجه نرسیدهاند؟ اگر حکمرانی یعنی مشارکت اجتماعی، چرا اعتماد عمومی روزبهروز کمتر میشود؟ اگر حکمرانی یعنی عدالت در تخصیص منابع، چرا در خوزستان، ۲۰هزار نخل میسوزد و کسی پاسخگو نیست؟ آیا حکمرانی آب فقط این است که به مردم هشدار بدهیم مصرفشان را کم کنند؟ یا باید بهجای دادن آدرس اشتباه، نگاهمان را به درون سیستم مدیریت برگردانیم؟ در بحران، مسئولان باید پیشقدم باشند. باید خود را در برابر مردم پاسخگو بدانند. باید بهجای آنکه بگویند «اگر این نشود، آن میشود»، بگویند: «این کار را انجام دادیم، آن نتیجه حاصل شد»، اما اکنون بیشتر شاهد انبوهی از «اگر و اما»ها هستیم، نه گزارشهای واقعی از اقدامات مؤثر.
ما هم میدانیم «نقد کردن آسان است»، اما این را هم میدانیم مدیریت کردن هم سخت است، پس کسانی که صلاحیت انجام کاری را ندارند نباید آن را بپذیرند! در شرایطی که زیرساختهای فرسوده، بودجههای ناکافی، پروژههای ناتمام و سیاستگذاریهای ناعادلانه وجود دارد، نقد کمترین کاری است که میتوان انجام داد. شما که صندلی تصمیمگیری را در اختیار دارید، باید بپذیرید که بحران، با هشدار دادن رفع نمیشود، با عمل و پاسخگویی رفع میشود. همه مردم میدانند که آب کالایی حیاتی است، بیشتر آنها، از سر اجبار مصرفشان را کاهش دادهاند. خیلیها هزینههای جانبی افت فشار را میپردازند، اما وقتی میبینند زیرساختها اصلاح نمیشود، انشعابهای غیرمجاز همچنان آب میدزدند، پروژهها ناتمام میمانند و تعرفهها بازدارنده نیستند، دلسرد میشوند و در این دلسردی، بحران عمیقتر میشود.
جان کلام آنکه بحران آب، فقط بحران منابع نیست، بحران حکمرانی و مدیریت است. اگر میخواهیم از این بحران عبور کنیم، باید حکمرانی آب را بازتعریف کنیم، شفاف، عادلانه، پاسخگو و مبتنی بر مشارکت واقعی مردم. باید از تمرکز صرف بر «صرفهجویی خانگی» فاصله بگیریم و نگاهمان را به سمت بخشهای پرمصرف، نشتهای شبکه، فرسودگی سیستم و پروژههای نیمهکاره ببریم. باید با مردم روراست باشیم، نه صرفاً هشداردهنده و سرزنشگر.