در زیر آسمان این سرزمین، هزاران دانشآموز با رؤیاهای بزرگ و قلبهایی پر از امید به سوی آینده قدم برمیدارند، اما آیا نظام آموزش و پرورش کشور، توانسته مسیر رسیدن به این رؤیاها را هموار کند یا خود به مانعی بزرگ برای آن تبدیل شدهاست؟ متأسفانه سالهاست مدارس به جای پرورش ذهنهای خلاق و آماده برای حل چالشهای زندگی، دانشآموزان را با انبوهی از محفوظات تئوری که در دنیای واقعی هیچ کاربردی ندارند، مواجه کردهاست. از همینرو، این نسل، پس از ۱۲سال تحصیل، نه با توانایی حل مشکلات واقعی زندگی، بلکه با احساس ناکارآمدی فارغالتحصیل میشود.
شاید برای مسئولانی که جملاتی تکراری را برای ارائه گاهوبیگاه حفظ کردهاند، نظری متفاوت درباره یادگیری وجود داشته باشد، چراکه حفظ کردن، آنها را به وضوح بیشتر از کاربرد آموختههایشان یاری کردهاست. عمده مسئولان، تغییر مسیر برای دستیابی به نتیجه بهتر را نیاموخته و از اهمیت کاربرد یادگیری فاصله گرفتهاند. حال آیا چنین افرادی میتوانند پیشنهادی اثربخش برای آینده فرزندانمان ارائه کنند؟ جای تعجبی نیست که برخی از آنها یک فرمول را حفظ کرده و برای حل تمام مسائل، همان را به کار میگیرند، بدون توجه به تفاوتها و پیچیدگیها!
در این میان، اعلام معاون آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش درباره آموزش یک مهارت به دانشآموزان غیرهنرستانی، بارقه امیدی است که میتواند مسیر تحصیل را از حفظیات به توانمندیها تغییر دهد، اما در این راستا، باید به دو مسئله مهم توجه شود؛ اول اینکه کدام مهارت قرار است به دانشآموزان آموزش داده شود؟ آیا برای تمام دانشآموزان، یک مهارت ثابت در نظر گرفته شده یا قرار است استعدادیابی به عنوان یک اولویت اساسی در این طرح مورد توجه قرار گیرد؟ پربیراه نیست که نظام آموزشی ما در زمینه استعدادیابی به شدت دچار ضعف است و این مسئله نمیتواند نادیده گرفتهشود و دوم، چگونگی اجرا و پشتیبانی از این طرح است که باید به دقت مورد بررسی قرار گیرد، بنابراین پاسخ به این پرسش نیز مهم است که آیا زیرساختها، منابع و برنامهریزیهای لازم برای عملیاتی کردن این طرح فراهم شدهاست؟
بیشک مهارتآموزی، فرصتی است برای تحول بنیادین در نظام آموزشی، اما موفقیت آن تنها زمانی محقق میشود که نگاه ما به یادگیری تغییر کند. ما نیازمند نظامی هستیم که فراتر از حفظیات، به یادگیری عملی و کاربردی تأکید کند، بنابراین اگر طرح آموزش یک مهارت، به درستی اجرا شود، میتواند نقطه عطفی در این مسیر باشد.
آینده فرزندان این مرز و بوم، وابسته به آن است که یادگیری را نه بهعنوان مجموعهای از محفوظات، بلکه به عنوان ابزاری برای توانمندسازی و حل مشکلات واقعی درک کنیم. برای این کار، باید نظام آموزشی را از اساس بازنگری کنیم. بیتردید استعدادیابی باید در اولویت باشد، زیرا بدون شناسایی استعدادها و توانمندیهای فردی، آموزش هر مهارت، تنها وقت تلف کردن است و بس.
علاوه بر این، فراهم کردن زیرساختهای لازم و آموزش تخصصی معلمان برای اجرای این طرح، ضروری است. مهارتهای ارائهشده نیز باید متنوع و متناسب با نیازهای واقعی بازار کار و علایق دانشآموزان باشند. این تغییرات نهتنها نظام آموزشی کشور را متحول میکند، بلکه آیندهای روشنتر و پرامیدتر برای فرزندانمان رقم میزند. این نه فقط یک انتخاب، بلکه یک ضرورت است که باید مدنظر قرار گیرد.