جوان آنلاین: در چند سال اخیر فیلمها و سریالهای مهمی درباره داعش ساخته شده است، هر کدام از این آثار زوایای مختلفی را از گروهک تروریستی داعش نشان دادند و از سوی دیگر در این آثار رشادت ایرانیها را در مواجهه با این گروهک شاهد بودیم که از مهمترین آنها میتوان به فیلم به وقت شام ابراهیم حاتمیکیا، اشاره کرد که با چفتوبستهای درام عجین بود و یک اثر حادثهای و مقاومتی محسوب میشود. اینگونه موضوعات حساس نیاز به شناخت دارد. به طوری که کارگردان باید پژوهشهای گستردهای را انجام دهد به همین دلیل زمانی که اثری مثل قلب رقه را میبینیم احساس میکنیم کارگردان نه تنها پژوهشی درباره داعش انجام نداده حتی تصور کارگردان از زیست این گروهک هم به شدت الکن و ناکارآمد است.
خیرالله تقیانیپور، بیشتر سعی داشته یک اثر سفارشی بسازد بیآنکه مختصات درام یا یک اثر جاسوسی را رعایت کند. زمانی که کارگردان نگرشی درباره عملکرد داعش نداشته باشد و گروهک تروریستی را ابله نشان دهد زیرساختی برای گسترش قصه ایجاد نخواهد شد. چنین متنهایی باید با تمرکز بیشتر نوشته شوند. اگر قرار است از زوایای دیگری به داعش پرداخت شود باید انسجام در قصه شکل بگیرد تا فیلم از مؤلفههای تکراری فاصله بگیرد. در قلب رقه با اثری مواجهیم که نه اکشن آن در میآید و نه ژانر جاسوسی را میتواند پدید بیاورد. کارگردان سعی داشته از رضا، قهرمان بسازد، اما او حتی به شخصیت هم تبدیل نمیشود، نفوذ در گروهک تروریستی و پرداخت اثر مقاومتی نیاز بیشتری به تمرکز در ایجاد واقعیت دارد با اینکه تقیانیپور، از کارگردانان دفاع مقدس است و سریالی مانند نجلا را ساخته است، اما انگار در قلب رقه انگیزهای نداشته و تصور کرده با مؤلفههای ژانر دفاع مقدس میتواند اثر مقاومتی و جاسوسی خلق کند. قلب رقه از رویارویی رضا با همسرش دچار گسستگی بیشتر میشود و گاهی این دیدار عاشقانه تم فیلم را به سمت فیلم فارسی میبرد.
فیلم، ساده انگار است توان لازم در پردازش و گسترش را ندارد و نمیتواند اثر را به سمت یک نگاه استراتژیک سوق دهد چراکه فیلمنامه آشفتگی دارد و انگار قرار بوده همه چیز سر صحنه شکل بگیرد که این اتفاق رخ نداده و کارگردان نتوانسته چیدمان رخدادها را بر اساس منطق روایی صورت بندی کند. حتی سکانسهای اکشن هم نمیتوانند متقاعد کننده باشند. با اینکه چنین فیلمی باید یک کارگردان دیگر هم برای چنین سکانسهایی داشته باشد، اما در قلب رقه همه چیز رها میشود و کارگردان فقط سعی داشته نیروهای داعش را کودن جلوه دهد. کارگردان از نیروهای داعش فقط ریش بلند و تیپ آنها را میدانسته و اینها پرداخت سطحی و یک بعدیاند که نمیتواند باورپذیر باشد، این را میدانیم و مطمئنیم، نیرویهای مقاومت ایران از زبدهترین و کاربلد ترینها هستند، اما وقتی قرار است در سینما اثری با موضوع مقاومت بسازیم قرار نیست دشمن را ابله و نادان فرض کنیم. اینگونه رشادتهای نیروهای ایرانی زیر سؤال میرود، نفوذ پیدا کردن در داعش قطعاً به این سادگی نباید باشد، اما در قلب رقه همه چیز اینقدر به سادگی رخ میدهد که هیچ فضایی از مقاومت ایجاد نمیشود و این ساده انگاری در حوزه سینمای استراتژیک محسوب است، یکی از دهها ضعف فیلم، شخصیت پردازی نکردن است نه تنها کارگردان در نیروهای ایرانی قادر به شخصیت پردازی نیست، بلکه نیروهای داعش هم برای ما کاریکاتوریاند. عمق و پردازشی در آنها احساس نمیشود و از سوی دیگر بازیگران هم تلاشی نمیکنند. آنها تیپهایی هستند کلیشهای و بیکارکرد که فقط دیالوگ میگویند. قلب رقه در بهترین شرایط میتواند یک تله فیلم ضعیف باشد و قطعاً با چند صحنه اکشن و چند دیالوگ سینمایی فیلم جاسوسی پدید نمیآید.