در روزهای گذشته، از سالروز انتصاب رئیس دولت موقت انقلاب اسلامی با حکم امام خمینی، عبور کردیم. این مناسبت، اما موسمی مغتنم برای خوانش تباینهای این دولت با خط رهبری انقلاب و مردمی است که با تمام وجود از او حمایت میکردند. در مقال پی آمده و در استناد به پارهای روایتها و تحلیلها، این موضوع مورد بازخوانی قرار گرفته است. امید آنکه تاریخپژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
چرا بازرگان؟
شاید نخستین پرسش قابل طرح در باب شکلگیری دولت موقت، این باشد که چرا مهندس مهدی بازرگان مأمور تشکیل این نهاد شد؟ و علت آنکه به دیگر انقلابیون صاحبنام چنین سمتی محول نشد، چه بود؟ به نظر میرسد پاسخ همان است که نویسنده اثر «تاریخ ایران پس از انقلاب اسلامی» از انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، بدان اشارت برده است:
«یکی از مهمترین دلایلی که شورای انقلاب، مهندس بازرگان را شایسته نخستوزیری میدانست، سابقه وی در امور اجرایی، سیاسی و دینی بود. از مهمترین اقدامات اجرایی بازرگان که از او یک شخصیت با تجربه ساخت، همان مأموریت خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس بود. بازرگان بعد از کودتای ۲۸ مرداد، وارد میدان مبارزه شد. در نهضت مقاومت ملی فعالیت کرد و بعد از آن در سال ۱۳۴۰، با همکاری دکتر سحابی و آیتالله سیدمحمود طالقانی، نهضت آزادی را تشکیل داد. آیتالله طالقانی رابطه بسیار خوبی با امام داشت و رهبر انقلاب مقاومت این روحانی بلندپایه را در برابر شاه تحسین میکرد. بازرگان بعد از سال ۱۳۴۰، به خاطر داشتن انگیزههای سیاسی و دینی و مخالفت با رژیم شاه، سالهای زیادی را در زندان به سر برد، یعنی دقیقاً زمانی که حضرت امام نیز رهبری نهضت اسلامی را آغاز کرد. از نظر سیاسی نقطه قوت دیگر بازرگان که از دید و نظر امام مخفی نبود، نپذیرفتن هر نوع سمت و مقامی در روزهای آخر رژیم پهلوی بود. مهمتر از عوامل ذکر شده، شیوه مدیریت و تصمیمگیری امام بر اساس مشورت و اعتماد به دوستان مبارز، مجاهد و افرادی مخلص بود، بنابراین انتخاب بازرگان تا حدودی به علت رابطه نزدیک وی با شهید آیتالله مطهری بود. خود بازرگان در این زمینه گفته است پیشنهاد رسیدگی به مسئله نفت که به زعم خیلی از افراد، مقدمهای برای نخستوزیری وی به شمار میرفت، از جانب شهید مطهری بوده است. آقای علی اکبر ناطق نوری نیز بر نقش استاد مطهری در انتخاب آقای بازرگان تأکید دارد: در روی کارآمدن بازرگان، آقای مطهری و بهشتی نقش داشتند، اما کسی که این انتخاب امام را تا آخر قبول نداشت و شجاعانه نقطه نظراتش را به امام میگفت، مرحوم ربانی شیرازی بود....»
دیدگاه رهبر انقلاب، مبنی بر عدم احراز مناصب اجرایی از سوی روحانیون
آنچه میتواند متمم بخش پیشین قلمداد گردد، اعتقاد امام خمینی نسبت به عدم احراز مناصب اجرایی از سوی روحانیون بود. با این همه و به علت عدم توفیق غیر روحانیون در انجام بهینه وظایف خویش، رهبر انقلاب اسلامی از این دیدگاه عدول کردند و در یکی از سخنرانیها به تبیین علل این امر پرداختند. محمدعلی صدرشیرازی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره آورده است:
«امام خمینی بنا بر دلایلی ترجیح میدادند روحانیون به مسئولیتهای اجرایی مقید نگردند. ایشان مصلحت را در این میدیدند که متدینین کارآمد سمتهای اجرایی را بر عهده بگیرند و روحانیون نیز بر عملکرد آنان نظارت داشته باشند و در تطبیق آن با شریعت اسلام تلاش نمایند. این نظر، البته خردمندانه بود، اما به شکست انجامیدن تجربه افرادی، چون بازرگان و بنی صدر و شهادت افرادی، چون محمدعلی رجایی باعث شد در ۱۹ شهریور ۱۳۶۰ و پس از شهادت شهید رجایی، امام خمینی (ره) با کاندیدا شدن یک روحانی برای ریاست جمهوری موافقت نماید، چنانکه خود فرمودند پیش از انقلاب خیال کردم وقتی انقلاب پیروز شد، افراد صالحی هستند که کارها را طبق اسلام عمل کنند؛ لذا بارها گفتم که روحانیون میروند کارهای خودشان را انجام میدهند. بعد دیدم خیر، اکثر آنها افراد ناصالحی بودند و دیدم حرفی که زدهام درست نبوده است، آمدم صریحاً اعلام کردم من اشتباه کردهام. این برای این است که ما میخواهیم اسلام را پیاده کنیم... این معنا ندارد که من بگویم، چون دیروز حرفی زدهام، باید روی همان حرف باقی بمانم. امروز میگویم مادام که احکام اسلام پیاده نشده است و افراد صالح نداشتیم تا طبق اسلام عمل کنند، علما باید مشغول کارهایشان باشند. این شأن برای علما نیست که ریاست جمهوری یا پست دیگری را داشته باشند، چون وظیفه است به این کارها میپردازند... بنابراین با توجه به رویکرد خاص حضرت امام نسبت به انتصاب روحانیون در پستهای اجرایی و مدیریتی، حذف نام روحانیون از دامنه افرادی که قابلیت انتصاب به نخستوزیری را داشتند، دایره انتخاب برای سمت نخستوزیری را تنگ نمود. توصیه اطرفیان امام، عاملی مهم در انتصاب بازرگان به شمار آمده و زمینهساز اعتقاد نسبی امام به وی است، چنانکه خود اذعان داشتند من امروز بعد از ۱۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی، همچون گذشته اعتراف میکنم که بعضی تصمیمات اول انقلاب، در سپردن پستها و امور مهمه کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی (ص) نداشتهاند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمیرود. گر چه در آن موقع هم من ـ شخصاً ـ مایل به روی کار آمدن آنان نبودم، ولی به صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم....»
اختلافات سران دولت موقت با رهبران روحانی انقلاب
دولت موقت همانگونه که از نام آن بر میآمد، یک دولت انتقالی بود. از این روی در گزینش رئیس و همکاران آن از برخی رویکردهای نامنطبق آنان با دیدگاههای امام خمینی و دیگر رهبران روحانی انقلاب، صرفنظر شد. با این همه چندی پس از آغار به کار این دولت، این تفاوتها و حتی تضادها آشکار شد. شهید آیتالله دکتر سیدمحمد بهشتی در تبیین این موارد اختلاف در ۱۲ آذر ۱۳۵۸ و در گفتوشنودی با روزنامه اطلاعات اظهار داشته است:
«البته در این مدت من با آقایان روابط نزدیک داشتهام. علاوه بر اینکه آقای مهندس بازرگان از دوستان خیلی قدیم من هستند و آقای یزدی نیز همینطور، هرچند، چون ایشان مدت زیادی در خارج بودهاند، ارتباط مستقیم زیاد نبوده، ولی من هر دوی این برادرها را همچنان برادرهای دوستداشتنی و برخوردار از درجه بالایی از صداقت و صمیمیت میدانم، ولی خط فکریشان را در مورد سیاست انقلابی ایران، از اول هم خطی که با ما بخواند، نمییافتم و ما از همان ازل حس میکردیم که نقطه نظرهایمان مختلف است. منتها با توجه به اینکه اینها یاران و دوستان انقلاب بودهاند و خدمات و سهمی داشتهاند، آقای بازرگان مخصوصاً که سهم زیادی در سابقه فعالیت قبلیشان داشتهاند، ما ترجیح میدادیم با وجود این اختلاف نظرها، همکاری داشته باشیم تا وقتی که آقایان به این نتیجه رسیدند که نمیتوانند پابهپای این نقطه نظرها بیایند و استعفا دادند. بنابراین من آقایان را چهرههای دوستداشتنی و برخوردار از صداقت و خوب میدانم، ولی از پیش نقطه نظرشان را در جهت این انقلاب نمییافتم و روز به روز این نظر قویتر میشد، چه در جهت مسائل داخلی انقلاب و چه در مورد مسائل خارجی انقلاب. ما معتقد بودیم انقلاب ایران، یک انقلاب جهانی است، لااقل در جهان اسلام و در دنیای مستضعفین، شاید آقایان چنین دیدی نداشتند، مخصوصاً آقای مهندس بازرگان خیلی اینطورها نمیاندیشیدند. باز آقای دکتر یزدی هم نقطهنظرشان با آقای بازرگان یکی نیست. ایشان هم با آقای بازرگان، اختلاف نظرهایی داشتند. ما معتقد بودیم که در داخل مملکت، باید خارج از این فرم بوروکراتیک عمل کرد. آقای مهندس بازرگان عجیب تکیه داشتند روی اینکه همه کارها را ببرند در همین کانالهای بوروکراتیک و به همین دلیل خیلی ضربه خوردیم و من تنها در مورد جهاد سازندگی باید بگویم که در طول همین دو هفته که بنده آنجا حضور پیدا کردم و سامان جدید به آن دادم، تحرک پیدا کرده، درحالی که آرام آرام داشت به صورت یک چیز نیمه مرده درمیآمد! اینها نشان میدهد که اختلافنظرهایی داشتهایم. ما معتقدیم که این ملت، امروز به کارهای ضربتی و بنیادی احتیاج دارد. ما معتقدیم همانطور که در خور انقلاب است، این گروههای کوچک بودند که انقلاب کردند، به پا خاستند و از مجموعه آنها این سیل خروشان دیکتاتوربرافکن، استبداد و استعماربرافکن بهوجود آمد. همینطور هم باید الان به مردم کمک کرد تا سازندگیهای کوچک کنند و معطل آنکه حالا نقشههایی هماهنگکننده برای کارهای ضربتی بهوجود بیاوریم، نشویم. آقایان اینطور فکر نمیکردند و فکر میکردند حالا ما در شرایطی قرار داریم که میتوانیم ملت را معطل کنیم....»
باید روابط دوستانه خود را حفظ کنیم!
زوایای دولت موقت با رهبر انقلاب و جامعه آن روز ایران را میتوان به دو بخش داخلی و خارجی تقسیم کرد. در حوزه خارجی نخستین رویکرد مسئله ساز، علاقه شدید این دولت به حفظ رابطه با امریکا بود، امری که بعدها مورد اذعان آنان و همچنین طرف مقابل نیز قرار گرفت. این در شرایطی بود که هر لحظه احتمال دخالت امریکا برای براندازی انقلاب اسلامی، بیشتر و بیشتر میشد و علائمی نیز از این امر وجود داشت. تارنمای مرکز اسناد انقلاب اسلامی در مقالهای در این فقره معتقد است:
«سیاست خارجی دولت موقت، بر برقراری رابطه مستمر با امریکا استوار بود، بنابراین مهندس بازرگان و جریان نزدیک به او، حفظ رابطه با امریکا را استراتژی مناسبی میدانستند. دولت موقت در مواضع رسمی و غیررسمی خود این دیدگاه را ترویج میکرد که قطع رابطه با امریکا عاقلانه نیست و کشور به تداوم روابط با دولت امریکا، نیاز حیاتی و مُبرم دارد. بازرگان یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در مصاحبه با خبرنگار نیویورک تایمز گفت دولت ایران مشتاق است تا روابط خوب خود با امریکا را از سر بگیرد. وی در مصاحبه با نیوزویک تأکید کرد ما روابط دوستانهای با ایالات متحده داشتهایم و میل داریم روابط دوستانهمان را با ایالات متحده و تمامی کشورهای جهان حفظ نماییم! اشتیاق بازرگان به برقراری رابطه با امریکا و صداقت وی در این امر، برای امریکا کاملاً محرز بود. کاردار سفارت امریکا در یکی از یادداشتهای خود، درباره اشتیاق بازرگان به حفظ روابط دوستانه با امریکا میگوید مناسبات حسنه با ایالات متحده، از اعتقادات شخصی نخستوزیر است. هنگامی که دادن پست وزارت خارجه به [ابراهیم]یزدی مورد بحث بود، نخستوزیر از یزدی درباره این نکته پرسیده بود تا اینکه اطمینان حاصل کرد یزدی از مناسبات دوستانه با امریکا پشتیبانی میکند. بازرگان در مقابل همه هجمهها علیه امریکا سینه سپر کرده بود و تا پای از دست رفتن دولت نیز پیش رفت، چنانکه خود گفت: «امر مسلم این است که انقلاب ما رفتهرفته از مرزهای ایران و از مبارزه با استبداد تجاوز کرده، داعیه خدمت به اسلام و رسالت جهانی را پیش گرفت و سپس هدفهای ثانوی و از جهاتی اصلی آن در افتادن با امپریالیسم امریکا و صدور انقلاب برای نجات و برتری مستضعفان جهان گردید. اگرچه حالت جهانی عام و دفاع انسانی را آنطور که محمد هیکل میگوید، از دست داده باشد، ولی بهلحاظ تازگی و اولویت اهداف یا اتخاذ سیاستهای تاکتیکی، بهطور خواسته یا ناخواسته جهش آشکار به سوی مارکسیسم بینالمللی کرده است. با مشتهای گرهکرده، جبین درهمرفته یا مرگخواهی و ستیزهجویی خود، بیشتر یادآور انقلابهای طبقات کمونیستی بوده تا ارائهدهنده چهره تابناک رحمة للعالمین محمدی (ص) ... بازرگان حتی پس از استعفا از نخستوزیری بر این نکته تأکید داشت ما روابط دوستانهای با امریکا داشتهایم و باید آن را حفظ کنیم... جیمی کارتر رئیسجمهور وقت امریکا، تفاوت دیدگاه بازرگان با امام خمینی را اینگونه بیان میکند: آیتالله [خمینی]برای پیروان خود، تصویر ما [امریکا]را به زشتی شیاطین خارجی مجسم میکرد، اما مهدی بازرگان و اعضای کابینهاش - که اکثراً تحصیلکرده غرب بودند- با ما همکاری داشتند. آنها از سفارت ما محافظت میکردند و از ژنرال فیلیپ گاست که جای ژنرال هایزر را گرفته بود، محافظت میکردند تا بدون خطر رفت و آمد کند و برای ما پیامهای دوستانهای میفرستادند....»
تصمیماتی که برای براندازی کافی مینمود!
راهبردهای داخلی دولت موقت نیز در مواردی مناقشه برانگیز شد. از جمله آنها رویکرد این دولتمردان در حوزه مسائل نظامی و دفاعی کشور بود. زندهیاد آیتالله علی احمدی میانجی درباره بخشی از آنها چنین دیدگاهی را ابراز کرده است:
«آقاى مهندس بازرگان بعد از آن که [به ریاست دولت موقت]انتخاب شد، چند عمل انجام داد که به نظر من اعمال ایشان در برانداختن نظام کافى بود. اول: مدتزمان خدمت سربازى را به یک سال تقلیل داد. نتیجه این اقدام این بود که کسانىکه در پادگانها بودند، خدمت سربازى آنها تمام مىشد و دیگر سربازى براى حفاظت از مملکت نداشتیم. دوم: اعلام بازخرید نمودن درجهداران. آقاى موسوى اردبیلى مىگفت: با اعلام این مسئله باید تمام درجهداران ما ساندویچفروش و... مىشدند و ارتش از هم پاشیده مىشد. سوم: قبول نکردن سربازهاى فرارى. در قبل از پیروزى انقلاب یادم مىآید که من در میانه بودم. سربازهاى فرارى به پادگان برگشتند، اما آنها قبولشان نمىکردند و مىگفتند بروید، بعداً بیایید! به همین جهت خود من که طلبه بودم، مجبور شدم براى حفاظت از پادگان میانه، ۵۰ الى ۶۰ نفر از مردم بیچاره سربازى رفته دهات خودمان را با خرج خودشان به حفاظت از پادگان بفرستم. چهارم: خدمت درجهداران، در منطقه بومى خودشان. آقاى مهندس بازرگان گفته بود هر افسر درجهدارى به محل خودش برود و در آنجا خدمت بکند. همین مسئله باعث شد تا مثلاً درجهداران کُرد در کردستان، بلوچ در بلوچستان و... جمع بشوند. سرهنگى که اکنون بازنشسته شده است، نقل مىکرد ما هر تصمیمى که مىگیریم، کردها متوجه مىشوند و این بدان علت است که غیر از من تمام کسانى که به اینجا آمدهاند، کرد هستند. دستوراتم را عمل نمىکنند و اسرار را به بیرون منتقل مىکنند!... به هرحال این چند عمل را که مهندس بازرگان انجام داد، به نظر من در برانداختن نظام کافى بود! منتها خدا این انقلاب را حفظ کرد....»
دولتی که موقت بود!
بیتردید امام خمینی، شهید آیتالله مطهری و دیگر شخصیتهایی که راه را بر نخستوزیری مهندس بازرگان گشودند، بیش از بسا دیگر به مشی فکری و عملی وی واقف بودند. از این روی و به تأکید، به این دولت لقب «موقت» دادند که مسئولیت یافتن آن سوء تفاهم برانگیز نشود. سیدمحمدجواد قربی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، موضوع را به این ترتیب شرح داده است:
«همانگونه که در ادبیات سیاسی آمده و تاریخ انقلابهای جهان گواهی بر آن است، دولت موقت در دوران برزخ سیاسی، پس از انتقال قدرت تشکیل میشود و تا زمان تصویب قانون اساسی جدید و بنیانگذاری نهادهای جدید، عهدهدار امور کشور است. نیروهای حزبالله که خواهان انهدام قطعی بقایای رژیم پیشین بوده و به عنوان جبهه ریشهگرا بیشترین تخاصم را با نیروهای وفادار رژیم پهلوی انجام داده بود، به دلیل آنکه در یک میدان عمل وسیع انقلابی بخش عمدهای از سازماندهی و انرژی انقلابیاش را از دست داده بود، برای سازماندهی مجدد نیازمند یک مرحله انتقالی بود تا پس از بازسازی نیروهای خود، آمادگی حکومت کردن را بیابد. از سوی دیگر، چون جبهه میانهروها در قالب قانون اساسی و وفاداری به آن که مستلزم حفظ و تثبیت سلطنت مشروطه بود و خواهان نابودی ارکان رژیم پهلوی به روش اصلاحطلبان جوان نبود، با برخوردهای خشن و متلاشی کننده رژیم پهلوی روبهرو نشد، بلکه ارکان آن تا حدود زیادی دست نخورده باقی ماند. دولت موقت بازرگان، نمونه بارز این مرحله انتقالی است. گمان لیبرالها در هر انقلابی آن بوده است که یک حاکمیت مستمر تثبیت شده خواهند داشت، لیکن به لحاظ سرنوشت در تمام انقلابها حامل یک دوره انتقالی بودهاند. به کارگیری لفظ موقت برای دولت بازرگان از سوی امام خمینی (ره)، مبین درایت، هوشیاری و شناخت رهبر انقلاب از این خصیصه است، در حالی که در تاریخ انقلابها لفظ موقت برای دولت پس از انقلاب به کار نرفته است، هرچند در اصل چنین بودهاند. از طرف دیگر برخورد منفعلانه دولت بازرگان با خصلت انقلابی سازگاری نداشت و این برآورنده انتظار انقلابیهای اصیل نبود. بازرگان که خود به موقتی بودن کابینه خود و مخالفتهای نهادهای انقلابی پی برده بود، کمکم از استمرار کابینهاش ناامید شده و در فضای انقلابی جامعه ایرانی، زیر فشارهای سنگینی بود که ناشی از عملکرد منفعلانهاش بود و همین امر، از زمینههای استعفای وی بوده است....»