کد خبر: 1155668
تاریخ انتشار: ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۰۲:۰۰
فرزند شاه مخلوع و طرحی از نابخردی که در تاریخ ماندگار شد!
آنان که تاریخچه روابط ایران و اسرائیل و نیز شرایط امروزین بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اکنون آن را می‌دانند، سفر علنی فرزند شاه مخلوع به اسرائیل و مباهی شدن به گفت‌وشنود با فردی را که در کشور خویش نیز جایگاه خود را از دست داده است، یک نابخردی تاریخی و ماندگار قلمداد می‌کنند!
نیما احمدپور

آنان که تاریخچه روابط ایران و اسرائیل و نیز شرایط امروزین بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اکنون آن را می‌دانند، سفر علنی فرزند شاه مخلوع به اسرائیل و مباهی شدن به گفت‌وشنود با فردی را که در کشور خویش نیز جایگاه خود را از دست داده است، یک نابخردی تاریخی و ماندگار قلمداد می‌کنند! بر بسیاری مسلم بود که رضا پهلوی فاقد قدرت اندیشه و صلاحدید سیاسی است، اما این رویداد بر همگان مشخص ساخت که او از مشاوران زمان آگاه و موقعیت‌سنجی نیز برخوردار نیست، به رغم پول‌پاشی‌های گسترده‌ای که او و حامیانش برای مطرح نگه داشتن وی انجام می‌دهند. مقال پی‌آمده درصدد است با استناد به دیدگاه پاره‌ای از صاحبنظران، ابعاد این خبط تاریخی را نمایان سازد.

در راه اسرائیل هستم!
«در راه اسرائیل هستم. هدف من از این سفر، ابلاغ پیام دوستی ملت ایران، گفتگو با متخصصان آب اسرائیلی درباره چگونگی مواجهه با بحران منابع آب ایران و ادای احترام به قربانیان هولوکاست، همزمان با روز یادبودشان است. پیوند دیرین میان دو ملت ایران و اسرائیل می‌تواند دوباره برقرار شود و به هر دو ملت سود برساند. به اسرائیل می‌روم تا نقشم برای ساختن آن آینده روشن‌تر را ایفا کنم...».
این چند خط توئیت فرزند شاه مخلوع کافی بود تا موج گسترده‌ای از حیرت و داوری‌های منفی فعالان سیاسی، از همه جریانات موجود را برانگیزد و آنان را به مذمت و حتی تمسخر این اقدام وادارد! تقریباً جز بوق‌هایی که بابت مطرح ساختن «شازده» پول دریافت می‌کنند، تمامی ناظران مستقل سیاسی این اقدام را ناشی از موقع ناشناسی، کم‌هوشی و کندذهنی رضا پهلوی قلمداد کردند! آنان که با تاریخ ارتباط ایران و اسرائیل اندکی آشنایی داشتند، این داوری را مطرح ساختند که شاه مخلوع در برقراری ارتباط با این کشور، بس محتاطانه‌تر عمل کرد و فرزندش حتی در حد پدر نیز شرایط جاری دنیا، ایران و اسرائیل را درک نمی‌کند. خبرگزاری فارس در همان روزها، این موضوع را به ترتیب پی‌آمده مطرح ساخته است: «اسرائیل در سال۱۳۲۷ شمسی تشکیل شد، یک سال بعد ایران اسرائیل را شناسایی موقت کرد. در سال‌های بعد روابط غیررسمی ایران و اسرائیل، بسیار گسترده شد. نمایندگان سیاسی در پایتخت‌ها مستقر شدند و رفت‌وآمد هنرمندان و دانشجویان برقرار شد. روابط اطلاعاتی موساد و ساواک، در حیطه‌های مختلف منطقه‌ای توسعه یافت. ارتش اسرائیل و ارتش ایران، در سطوح عالی باهم در تعامل قرار گرفتند، اما مسئولان ایران هیچ گاه جرئت نکردند این رابطه را علنی و رسمی و به آن افتخار کنند. مسئولان اطلاعاتی و سیاسی عالی‌رتبه اسرائیلی به ایران می‌آمدند و با شاه هم دیدار می‌کردند، اما نه سفر و نه دیدارشان خبری نمی‌شد. شاه می‌دانست در حالی که احساسات ضداسرائیلی در کشور‌های مسلمان و مردم ایران در اوج است، ارتباط و حتی نزدیکی با اسرائیل یک پوئن منفی بزرگ است؛ چیزی که فرزندش از درک آن عاجز است...».

مهاجرانی: شازده، اسرائیلی‌ها بابات را سر کار گذاشتند!
پس از انتشار توئیت «در راه اسرائیل هستم»، عطاء‌الله مهاجرانی، وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی از نخستین کسانی بود که به آن واکنش نشان داد. وی با استناد به ماجرای فریب شاه توسط اسرائیل در فقره فروش کلاهک نفتی به ایران، یادآور شد که ظاهراً شازده درصدد است تجربه گرانبار پدر را تکرار کند! علاوه بر این زمان ناشناسی وی در انتخاب این مقطع برای سفر، از جمله مواردی بود که مهاجرانی به آن اشارت بُرد و به او توصیه کرد تا به نصیحت «استیون ساخر» گوش فرا دهد و بیش از این خویش را به زحمت نیفکند:
«و، اما پدر گاگول شما هم در راه اسرائیل بود. اسحاق رابین و شیمون پرز در سفر محرمانه به ایران، با بابای خجسته شما قرارداد فروش کلاهک اتمی امضا کردند و ۲/۱ میلیارد دلار نفت گرفتند، خوردند و بابات را سر کار گذاشتند، حالا تو در شرایطی که دولت نتانیاهو بحران‌زده است و جهان دگر شده و جهان اسلام با فلسطینی‌ها متعاطف است و روابط منطقه‌ای ایران با عربستان و دیگر کشور‌ها بازسازی شده است و... در بدترین زمان ممکن در راه اسرائیل هستی! یک آدم عاقل نبود که بگوید: شازده، الان وقت سفر نیست یا محرمانه برو! خاطرات علم رو بخون! سر بابات کلاه گذاشتن و خندیدند! بابات فهمید! بلاهت دیگر شازده، انتخاب زمان سفر بعد از حضور فراگیر ملت ایران و ملت‌های مسلمان منطقه در روز قدس است. ملت ایران در روز قدس پیام خود را فرستاده‌اند، شازده حامل پیام چه کسانی است؟! باید به نصیحت استیون ساخر در برنامه هارد تاک BBC World گوش کرده و با سیاست برای همیشه خداحافظی می‌کرد!...»

دموکراسی و حقوق مردم خوب است، اما فقط برای اسرائیلی‌ها؟
صادق زیباکلام در عداد آن طیف از وابستگان به جریان اصلاحات است که در سالیان اخیر خواسته یا ناخواسته، به جریان تطهیر پهلوی فراوان مدد رسانده است! هویت فکری او چندان مشخص نیست و به طور مشخص، به نوعی دوقطبی فکری و حسی دچار است! بسته به آن است که در کجا و با چه حس و شرایطی به موضع‌گیری بپردازد! با این همه ماجرای مضحک سفر رضا پهلوی به اسرائیل، او را نیز به سخن آورد و در استیضاحی از تناقضات مواضع و رفتار وی نوشت:
«جناب پهلوی، سفر شما به اسرائیل، از بسیاری جهات حائز اهمیت بود... اما پشت‌کردن و سکوت باورنکردنی‌تان در قبال فلسطینی‌ها در طول این سفر، تأسف‌آور و غیرقابل قبول بود. حتماً می‌دانید که طبق تصمیم تاریخی مجمع عمومی سازمان ملل در سال۱۳۲۷، سرزمین فلسطین به دو کشور اسرائیل و فلسطین تقسیم شد. اولی به‌وجود آمده و دومی همچنان بعد از ۷۵سال در انتظار تولد است. رهبران و شخصیت‌های بین‌المللی که به اسرائیل سفر می‌کنند، به صورت سمبلیک هم که شده، با رهبران فلسطینی دیدار می‌کنند که یادآور به‌رسمیت‌شناختن حقوق فلسطینی‌هاست، اما شازده متأسفانه، هیچ تماس و مراوده‌ای با فلسطینی‌ها نداشتند. از این تأسف‌آورتر، در تمامی سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های‌تان حتی یک بار هم اشاره‌ای به حقوق فلسطینی‌ها نکردید. این در حالی بود که محور تمامی سخنرانی‌ها و مصاحبه‌هایی که داشتید، روی دموکراسی و حقوق مردم تأکید می‌فرمودید. جناب پهلوی، حضرتعالی برای ابراز همدردی و محکومیت تروریسم، به دیدار خانواده یهودی انگلیسی در کرانه غربی رفتید که دو دختر و مادرشان را در اقدامی تروریستی که توسط فلسطینی‌ها صورت می‌گیرد، از دست داده بودند، اما شاهزاده حتماً می‌دانستند که در همان کرانه غربی، هزاران فلسطینی هم در نتیجه خشونت اسرائیلی‌ها کشته شده‌اند. آیا آن‌ها از دید شاهزاده واجد همدردی نبودند؟ آیا خانواده فلسطینی شیرین ابوعاقله خبرنگار جوان تلویزیون الجزیره که با شلیک مستقیم سربازان اسرائیلی کشته می‌شود، همچون آن خانواده یهودی انگلیسی واجد همدردی نبودند؟ جناب شاهزاده، شما به احترام هموطنان یهودی‌تان به زیارت دیوار ندبه رفتید. آیا هرگز تصور نکردید که به احترام هموطنان مسیحی و مسلمان‌تان، به دیدار کلیسای مقدس محل تولد حضرت عیسی‌بن‌مریم (ع) و مسجدالاقصی هم می‌رفتید؟...».

آویزان شدن به اسرائیل، در پی ناامیدی از امریکا
دامنه انتقادات از رضا پهلوی، از رسانه‌های مستقل فراتر رفت و حتی به «تله‌ویزیون»‌هایی که تبلیغات برای وی را از اولویت‌های خود قرار داده‌اند نیز رسید. به واقع این قاب‌های ابتذال نیز نهایتاً نتوانستند نسبت به موج گسترده واکنش به خبط شازده بی‌تفاوت بمانند و آن را به حداقلی‌ترین شکل ممکن، بازتاب ندهند! به عنوان نمونه:
«نیما توتکابنی، پژوهشگر جامعه‌شناسی در دانشگاه جانز هاپکینز در پاسخ به صحبت‌های کارشناس طرفدار پهلوی در شبکه تلویزیونی BBC فارسی گفت: برای من سخت است که حرف‌های ایشان را بشنوم و خنده‌ام نگیرد! از آنجا که پهلوی توان اثرگذاری در داخل کشور را ندارد، تنها کاری که می‌تواند انجام دهد، آویزان شدن به قدرت‌های خارجی است. پس از نزدیکی به امریکا و حضور در کنفرانس امنیتی مونیخ، وقتی دید آن‌ها به دنبال برقراری توافق با جمهوری اسلامی هستند، حالا به اسرائیل نزدیک شده است. این سفر بی‌نتیجه برای طرفداران ربع پهلوی، فقط شرمساری را در پی خواهد داشت...».

آیا شاهزاده یهودی شده است؟
یکی از سؤال‌برانگیزترین اقدامات فرزند شاه مخلوع، مناجات‌خوانی وی پشت دیوار ندبه یهودیان با کلاه مخصوص آنان بود! این اقدام آنان مانند این بود که فی‌المثل بنیامین نتانیاهو در سفر به عراق، به زیارت اعتاب مقدسه در عراق برود و زیارتنامه بخواند یا در مراسم عزاداری شیعیان، به سینه‌زنی و قمه‌زنی بپردازد! در سفر رؤسای جمهور یا نخست‌وزیران به کشور‌های دیگر، ادای احترام به نماد‌های ملی آنان از جمله مجسمه سربازگمنام یا مواردی از این قبیل امری رایج است، اما انجام اعمال عبادی ایشان کم‌سابقه می‌نماید! این پرسش موجب شد که آیا رضا پهلوی تا این حد به یهودیت یا بهائیت نزدیک شده است؟ به گاه این رویداد، خبرگزاری فارس در تحلیلی چنین آورد:
«هویت دینی رضا پهلوی و طرفداران او چیست؟ رضا پهلوی تصویری از خود منتشر کرده که در جوار دیوار ندبه یهودیان است! این دیوار مقدس‌ترین مکان برای یهودیان جهان و به نوعی قبله‌گاه نماز‌های آنان است. یهودیان معتقدند معبد سلیمان (ع) در این نقطه بوده و آرزوی نهایی صهیونیست‌ها، نابودی مسجدالاقصی و ساخت مجدد معبد یهودی است. حضور پسر شاه مخلوع در این نقطه، از منظر هویتی قابل تأمل است. نخست‌وزیران رژیم‌صهیونیستی اغلب سکولار، ولی معتقد به نماد‌های آیینی یهودیت نظیر عید پِسَح هستند. رؤسای جمهور امریکا و سران کشور‌های اروپای‌غربی تماماً سکولار، ولی معتقد به نماد‌های آیینی مسیحیت نظیر کریسمس (گرامیداشت زادروز مسیح) و عید پاک (اعتقاد مسیحیان مبنی بر مصلوب شدن مسیح) هستند. پادشاهان سنی نظیر اردن، امارات، مراکش و عربستان، معتقد به مظاهر اهل سنت هستند، حتی محمدرضا پهلوی نیز تلاش می‌کرد با حضور در مرقد امام رضا (ع) و ابراز ارادت به امیرالمؤمنین (ع) نظیر پادشاهان سلف خود به عنوان تنها شاه شیعی جهان معرفی شود. حال پسر همان شاه، کیپا (Kippah)‌ی یهودیان روی سر خود گذاشته است و مناسک یهودیان را در جوار دیوار ندبه یهودیان انجام می‌دهد. بعید است تا به حال کسی دیده باشد که رضا پهلوی انگشتر عقیق شیعی به دست کند و در جوار دیوار کعبه، دعای ندبه برای امام زمان بخواند! چگونه است که رضا پهلوی به هویت یهودیان اشغالگر احترام می‌گذارد ولی خود و طرفدارانش، مکرراً در حال توهین به هویت شیعی مردم ایران هستند...».
ریاکاری مذهبی؛ عادت دیرین پهلوی‌ها
با انتشار تصاویر دعای رضا پهلوی پشت دیوار ندبه، عده‌ای از تاریخ‌پژوهان، پیشینه خاندانی وی در ریاکاری مذهبی را به یاد آوردند. رضاخان پس از کودتا و برای عوام‌فریبی، تظاهر به دینداری را در دستور کار خویش قرار داد و در ایام محرم، گل به سر می‌مالید و پیشاپیش دسته قزاقان به سینه زنی می‌پرداخت! پسرش محمدرضا نیز بار‌ها خود را نظرکرده امیرمؤمنان (ع) و کمربسته حضرت عباس (ع) معرفی می‌نمود. تاریخ‌نگاران در این باره موارد متعددی را به ثبت رسانده‌اند که آنچه در پی می‌آید در عداد آنهاست:
«حسن اعظام الوزاره قدسی- که خود ناظر سینه‌زنی رضاخان بوده است- در تاریخ خود می‌نویسد: سردار سپه روز دهم محرم، عاشورا، به همراه دسته قزاق با یک هیئت از صاحب‌منصبان، در جلو و افرادی با بیرق‌ها و کتل با نظم و تشکیلات مخصوص از قزاق‌خانه حرکت می‌کرد. این دسته از میدان توپخانه و خیابان ناصریه، به بازار می‌آمد. صاحب‌منصبان در جلو و در جلوی آن‌ها سردار سپه با یقه باز و روی سرش کاه، حرکت می‌کرد. غالب آن‌ها به سرشان گِل زده بودند و پای برهنه وارد بازار شدند. پرواضح است که مشاهده این حال در مردم خوش‌باور، خالی از تأثیر نبود و شخص وزیر جنگ از این پس بین عامه مردم، یک شخص مذهبی و مخصوصاً پایبند به عزاداری- که ایرانیان خیلی به آن علاقه‌مند هستند- معرفی شد. ایشان (رضاخان) شب‌ها به مجالس روضه اصناف می‌رفت و در مجالس روضه آن‌ها شرکت می‌کرد. بعضی از وعاظ و روضه‌خوان‌ها روی منبر از او تعریف کرده و او را دعا می‌کردند. ظاهراً تظاهر به دینداری رضاخان پس از یکی، دو سال اول برای مدت کوتاهی متوقف شد، ولی پس از انتصاب به مقام نخست‌وزیری، مجدداً برای پیشبرد اهداف خویش و کنار زدن احمدشاه، به تظاهر و ریاکاری اقدام کرد وگرنه او اعتقاد چندانی به شعائر مذهبی نداشت، از این رو رضاخان دوباره حربه مذهب را پذیرفت، اما این بار در مقامی جدید و بر همین مبنا عوام‌فریبی و تظاهرات، دروغگویی را با شدت آغاز کرد. برای مثال در ماه رمضان قشون را به روزه گرفتن تشویق کرد، در ادارات روزه‌خواری را ممنوع کرد، دستور داد در شب‌های احیا در نظمیه و ادارات همه قرآن به سر بگیرند. او به این ترتیب خاطره‌های دینداری ایام وزارت جنگ خود را به رخ کشید و به دستور او تمام این مطالب را با آب و تاب کامل، در روزنامه‌ها می‌نوشتند. در نمونه‌ای دیگر در ۲۸خرداد ۱۳۰۳، رضاخان طی نامه‌ای به وزارت معارف، دستور داد ناظر شرعیات بر مندرجات مطبوعات بوده و از درج مسائل خلاف شرع جلوگیری و مرتکبان منهیات شرعی را تنبیه کند...».

انقلاب در خور تحسین ۵۷، با دستاوردهایی، چون خلع رضا پهلوی از ولایتعهدی
سفر «شاهزاده» به اسرائیل، با فروپاشی اتحاد وی با دیگر عناصر و جریانات موسوم به اپوزیسیون جمهوری اسلامی همزمان گشت. به واقع همگان دریافتند که نامبرده که توانایی تعامل با چند عنصر بی‌نام و نشان در خارج از کشور را ندارد، هرگز نمی‌تواند با جریانات قوی و متکثر موجود در درون جامعه ایرانی به تعامل بپردازد. حسن انصاری، استاد دانشگاه پرینستون و اسلام‌پژوه برجسته ایرانی، در باب مواهبتی که از طریق انقلاب اسلامی و به طور ویژه خلع عنصری ناتوان، چون رضا پهلوی از ولایتعهدی نصیب ایران و ایرانیان گشت، چنین گفت:
«اینک اگر بخواهیم تنها یک دلیل خردپسند برای انقلاب سال۵۷ از میان ده‌ها دلیل مهم و مقبول دیگر و با توجه به تحولات اخیر را یاد کنیم، به نظرم هیچ کدام مهم‌تر از این نیست که این انقلاب مردمی موجب شد که تخت شاهی به آقا رضای پهلوی نرسد. فقط با خودتان یک لحظه تصور کنید که اداره این سرزمین متمدن و تاریخی به دست این شازده می‌افتاد! خدای من، چطور کشوری به عظمت ایران به تباهی می‌رفت. خدایش بیامرزد، استاد ما دکتر شرف‌الدین شرف‌خراسانی را که معتقد بود خدای ایران همواره عنایت خاص به این سرزمین یکتاپرستان دارد. برخی از محتوای منشوری که رضا پهلوی همراه با چند نفر دیگر تدوین و منتشر کرده‌اند و درخواست‌های آنان از دولت‌های خارجی برای اعمال فشار بیشتر بر ایران و مردمش، شگفت‌زده شده‌اند؟ آیا واقعاً جای استعجاب است؟ از متنی که فرزند محمدرضای پهلوی پایش را امضا کرده، چه توقعی دارید؟ محمدرضا فرزند رضاخانی است که با کودتای ۱۲۹۹ به قدرت رسید و بعد به فرموده خارجی‌ها، از کشور در شهریور ۲۰ و به نحو خفت‌باری اخراج شد! فرزندش محمدرضا در سال۳۲ با کودتای خارجی‌ها، قدرتش را به خیال خامش تحکیم کرد. بعد در سال۵۷ مردم شریف ایران پس از سال‌ها مبارزه- که از سال۳۲ تا ۵۷ به طول انجامید- موفق شدند او را از قدرت و حکومت بر ایران بیرون کنند، بنابراین هر دو شاه تمام قدرت‌شان، حدوثاً و بقاءً با کودتای خارجی شکل گرفت. تنها موردی که مردم در سرنوشت و قدرت آن‌ها مؤثر بودند، همان انقلاب سال۵۷ بود که محمد رضا را با مشارکت همه طبقات و گروه‌ها از کشور بیرون راندند. حالا توقع هست که منشوری که بر پایه آن میراث امضا شده، آویزان خارجی‌ها نباشد؟...».

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار