سیاستورزان گاه در گرداب شعار و منفعتطلبی غرق میشوند، اما چهرههایی یادآور آن سوی دیگر سکهاند؛ سوی ایستادگی بر اصول، گفتن سخن حق ولو تلخ و دلسوزی برای مردم بیپشت و پناه در دالانهای بیانتها و تاریک قدرت و ثروت. مرحوم احمد توکلی یکی از همانها بود که میدانست در دنیای ناپایدار قدرت، آنچه باقی میماند نه عنوان و منصب که حاصل عملکرد و نیت خالصانه است و همین است که پس از سالها فعالیت در بالاترین سطوح حکمرانی، امروز از او بهعنوان یک «عدالتخواه فسادستیز» یاد میشود، نه یک مقام سابق دولتی یا نمایندهای پیشین.
توکلی نه تکنوکرات کلاسیک بود، نه اصلاحطلب لیبرال، نه اصولگرای امنیتمحور. موقعیتش در تقسیمبندیهای رایج سیاسی همیشه متمایز بود: اقتصاددانی عدالتگرا، عملگرایی با سابقه انقلابی و منتقدی سرسخت درونساختاری. آنچه همه این نقشها را به هم پیوند میداد، گرایش ریشهدارش به عدالت بود، نه عدالت در حد شعار، عدالت بهمثابه یک سازوکار روشن در سیاستگذاری اقتصادی. وقتی از خصوصیسازی حرف میزد، با همان دقتی حرف میزد که یک حسابرس باید بزند. واگذاریها را فقط روی کاغذ نگاه نمیکرد، به پشتپردهها، به ترکیب مدیران، به ثمنبخسها و به بیعدالتی نهفته در آنها حساس بود. از واگذاری بیضابطه کارخانهها به نزدیکان قدرت نوشت و گفت اینها خصوصیسازی نیست، تاراج است.
بخشی از شجاعت توکلی در همین بود که در برابر مسیرهای انحرافی و غلط، بیتعارف میایستاد. نقد او به معنای عبوس بودن یا تخریب کور نبود. نوع نگاهش به مقوله اقتصاد، هم در نسبت با قدرت و هم در نسبت با مردم، رویکردی ریشهدار و مبتنی بر تجربه بود. برخلاف بسیاری که با یک نشریه یا اتاق فکر اقتصادی، نسخههای تکراری تجویز میکردند، او از دل میدان آمده بود. او اقتصاد را فقط از منظر تئوریک نمیفهمید، بلکه اقتصاد را در ارتباط مستقیم با سفره مردم، با معیشت طبقات فرودست و با عدالت نهادی تحلیل میکرد. مهمتر از آن، او معتقد بود که بدون اصلاح ساختار حکمرانی، عدالت اقتصادی ممکن نیست، یعنی فقط با تصمیمات مقطعی یا تزریق پول نمیتوان نابرابری را درمان کرد. ساختارها باید شفاف، پاسخگو و قانونمند شوند.
در زمانی که بازار آزاد برای برخیها تنها نسخه درمان شده بود، او میگفت دولت باید آن جایی که انحصار هست، مسئولیت بپذیرد. گفته بود دولت نباید عقبنشینی کند، باید بتواند بازار را مدیریت کند. او اقتصاددان دولتمحور نبود، اما معتقد بود در کشوری با ساختار فعلی، بدون دخالت سنجیده دولت، عدالت از میان میرود. عدالت در قیمتگذاری، در توزیع منابع، در شفافسازی، در مهار رانت و از همه مهمتر، نگاهش از بیرون نبود. توکلی به وضوح میگفت که دولتها باید نقش بازتوزیعی داشته باشند. عدالت برای او به معنای «برابری در فرصتها و برخورداریها» بود، نه صرفاً یارانه نقدی یا حمایت مقطعی. او با جسارت اعلام کرد که افراد پردرآمد نباید یارانه بگیرند، چراکه این هدر دادن منابع ملی است. این نوع نگاه، نه از سر ریاضت اقتصادی، بلکه برخاسته از باوری عمیق به عدالت اجتماعی بود.
توکلی وقتی از یارانهها یا ارز ترجیحی حرف میزد، مثل کسی حرف میزد که دغدغهاش فقط بودجه و ترازنامه نیست، بلکه «حق» مردم است، حق برخورداری، حق دانستن و حق شکایت از سیاستهایی که عدالت را له میکنند. در مجلس، در تلویزیون و در صفحات روزنامهها، سخنان توکلی همیشه قابلفهم و بیپیرایه بود. نه از کلمات سنگین اقتصادی استفاده میکرد و نه از تعارفهای سیاسی مرسوم. وقتی درباره واگذاری اموال بیتالمال یا بلای مؤسسههای بهاصطلاح مالی صحبت میکرد، جملاتش بوی درد میداد، نه گزارش رسمی؛ بیتکلف، شفاف و مهمتر از همه، از درون.
او مدعی اصلاح ساختار بود، نه با جیغ و فریاد، نه با تیترهای جنجالی، بلکه با سند. دیدهبان شفافیت و عدالت را راه انداخت، نه برای کسب محبوبیت، بلکه برای اینکه اسناد فساد گم نشود. یادداشتهای دقیقش درباره رانتهای پنهان، درباره واگذاریهایی که بوی رفاقت میدادند نه رقابت، درباره مؤسسات مالی غیرمجاز، همه و همه نشانههایی است از اینکه دغدغهاش نقد نبود، بلکه اصلاح بود. او ساختار را بهخوبی میشناخت و نقدش برای تخریب نبود. توکلی بخشی از نظام بود و همین جایگاه، نقدهایش را جدیتر میکرد. نمیخواست تخریب کند، میخواست اصلاح کند. اگر هم جایی صدایش بالا رفت، از سر خشم شخصی نبود، از سر دغدغه بود.
او برخلاف بسیاری که عدالت را در حد یک واژه مقدس حفظ میکنند ولی آن را به مسلخ سیاست میبرند، تلاش کرد عدالت را به عرصه اجرا بیاورد. تلاش کرد نشان دهد عدالت نه فقط در سخن که در رفتار قانونگذار و مجری باید جاری باشد و شاید به همین دلیل است که امروز، در وصف او کمتر از عنوانهای سیاسیاش سخن میگویند و بیشتر از مسیری که رفت، مسیری برای احقاق حق ضعیف، برای کنترل قدرت و برای اصلاح ساختار.
هیچکس بیخطا نیست. توکلی هم بیتردید تصمیماتی داشت که میتوان از آنها انتقاد کرد، اما آنچه برجسته بود، این بود که در میدان ماند، اصلاح را از درون خواست و برخلاف موجهایی که میآمد و میرفت، اصل عدالت را رها نکرد. وقتی دیگران در سکوت یا مصالحه فرورفتند، او ادامه داد. نه با هیاهو، نه با خودنمایی، بلکه با سماجت دغدغهمندانه.
توکلی اگرچه اقتصاددان بود، اما اقتصاد را نه از جنس نمودار و فرمول که از دریچه عدالت میفهمید. در روزگاری که بسیاری اسیر چارچوبهای لیبرال یا وابسته به نگاههای صرفاً بازارمحور بودند، او بر نقش دولت در تأمین عدالت و مهار رانت پافشاری میکرد. میگفت نمیتوان در کشوری با نابرابری گسترده، از بازار آزاد نسخه نجات ساخت، آن هم بازاری که خود در چنبره انحصار و رانت دستوپا میزند. تلاش داشت اقتصاد از قید روابط ناسالم رها شود و به مسیر منطقی، شفاف و مردمی برگردد. نگاه او به دولت، مسئولانه و مشروط بود: دولتی پاسخگو، توزیعگر عدالت، حافظ بیتالمال. از اقتصاد رانتی و شبهخصوصیسازی بیزار بود و آنرا خیانت به عدالت میدانست. او نشان داد میتوان اقتصاددان بود و همزمان دغدغه فقرا را داشت، میتوان از اصلاح ساختار گفت بیآنکه در دام شعار افتاد.
با شنیدن خبر مرحوم احمد توکلی به هشت سال پیش برگشتم، اوایل مجلس دهم که به زعم من جای افرادی مثل احمد توکلی، خالی بود- هنوز هم معتقدم ردای وکالت به تن خیلی از نمایندگان آن مجلس زار میزد- پیامکی به آقای توکلی فرستادم و پاسخ آمد: «وَتِلک الأَیامُ نُداوِلُها بَینَ النّاسِ» ...: و ما این روزهای پیروزی و شکست را در میان مردم میگردانیم (و این خاصیت زندگی دنیاست)، بخشی از آیه ۱۴۰ سوره مبارکه آلعمران. احتمالاً حضرت حافظ با استناد به همین آیه گفته است: دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت/ دائماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور/ هان مشو نومید، چون واقف نهای از سر غیب/ باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور.