کد خبر: 1154657
تاریخ انتشار: ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۰۴:۴۰
گروه موسوم به فرقان نظری بر بستر‌های ایجاد و کارنامه عملی
روز‌های اکنون که تداعی‌گر یاد و خاطره شهیدان سپهبد محمدولی قرنی و آیت‌الله مرتضی مطهری است، فرصتی مناسب برای بررسی ماهیت گروه موسوم به فرقان به شمار می‌رود. بی‌تردید بازخوانی زمانه و کارنامه این نحله، از آن روی که سرمایه‌های مهمی را از انقلاب اسلامی ستانده است،
احمدرضا صدری

روز‌های اکنون که تداعی‌گر یاد و خاطره شهیدان سپهبد محمدولی قرنی و آیت‌الله مرتضی مطهری است، فرصتی مناسب برای بررسی ماهیت گروه موسوم به فرقان به شمار می‌رود. بی‌تردید بازخوانی زمانه و کارنامه این نحله، از آن روی که سرمایه‌های مهمی را از انقلاب اسلامی ستانده است، از ضرورت‌های تاریخ پژوهی در باره این رویداد سترگ قلمداد می‌شود. در مقال پی آمده تلاش شده است تا با استناد به پاره‌ای خاطرات و تحلیل‌ها، ماهیت این گروه مورد ارزیابی قرار گیرد. امید آنکه تاریخ پژوهان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

مؤسس فرقان و پیشینه خواندنی او
گروه موسوم به فرقان در سالیان منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی و توسط طلبه‌ای به نام اکبر گودرزی ایجاد شد. مؤسس این گروه، سرگذشتی خواندنی داشت که بدون اطلاع از آن نمی‌توان در باره وی به داوری واقع‌بینانه رسید. وی از برخی مدارس حوزه علمیه قم و پس از عزیمت به تهران، از سه مدرسه در این شهر اخراج شده بود! علت این امر نیز عقاید انحرافی و رفتار‌های غیرعرفی نامبرده به شمار می‌رفت. زنده‌یاد آیت‌الله محسن مجتهد شبستری، درباره گودرزی و حساسیت‌های بزرگانی، چون شهید آیت‌الله مرتضی مطهری بر وی، چنین آورده است:
«رئیس گروه فرقان، جوانی بود به نام اکبر گودرزی. وی وقتی‌که می‌خواست طلبه بشود، رفته بود مدرسه مرحوم آیت الله شیخ احمد مجتهدی تهرانی. نقل شد که آقای مجتهدی می‌فرمود: وقتی گودرزی آمد که طلبه بشود، چون چهره خیلی زشتی داشت، دیدم نورانیت ندارد، گفتم تو به درد طلبگی نمی‌خوری... آن مرحوم عقیده‌اش این بود که اگر کسی می‌خواهد طلبه بشود، باید قیافه‌ای جذاب و نورانی داشته باشد. فلذا گودرزی رفته بود مدرسه دیگر در بازار کمی درس خوانده بود و بعد رها کرده بود. منتها جوان با استعدادی بود و قلم خوبی داشت. در بعضی نقاط تهران مانند نازی آباد و جوادیه، جلسه تفسیر قرآن می‌گذاشت و نیروهایش را از همین جلسات جذب می‌کرد. او و اطرافیانش، شخصیت‌ها و علمای انقلابی را امریکایی می‌دانستند و معتقد به حذف فیزیکی آن‌ها بودند. ایشان و رفقایش آدم‌هایی کج‌اندیش بودند و با انقلاب شدیداً مخالفت می‌کردند که نهایتاً دستشان آلوده به این جنایت‌ها شد. شنیدم وقتی دستگیر شدند، از خانه تیمی این‌ها پول زیادی کشف شد. معلوم نبود این همه پول را از کجا آورده بودند. بعضی از این‌ها که جرمشان سنگین بود و مرتکب قتل شده بودند و افراد مؤثر گروه ازجمله اکبر گودرزی، پس از محاکمه اعدام شدند و ظاهراً برخی که توبه کرده و اصلاح شده بودند، آزاد شدند. از جمله شخصیت‌هایی که درباره گروه فرقان فوق‌العاده حساسیت نشان می‌داد، استاد شهید آیت‌الله مطهری بود. در ایام بحران انقلاب (قبل از پیروزی)، یک بار تلفن منزل ما زنگ خورد. برداشتم و دیدم حضرت آقای مطهری است. فرمودند: شنیدم در منطقه شما (منطقه ۶ تهران میدان هفت تیر و سهروردی)، فردی به نام جلال گنجه‌ای سخنرانی می‌کند و جوان‌ها پای منبر ایشان جمع می‌شوند و صلاح نیست ادامه بدهند، ایشان آدم منحرفی است و جوان‌ها را اغوا می‌کند، ببینید چه کار می‌توانید بکنید. بلافاصله تحقیق کردم و دیدم موضوع صحت دارد. همان شب به آن مسجد رفتم و دیدم جمعیت زیادی که اغلب جوان‌ها هستند، اجتماع کرده اند. سخنران مزبور آمد و شروع کرد به صحبت و مقداری از الفاظ و شعار‌های متداول چپی‌ها از قبیل جامعه بی‌طبقه توحیدی و امثال این قبیل سخنان مطرح کرد. (ظاهراً، چون دید من آنجا هستم، مقداری حرف‌هایش را تعدیل کرد والا شنیدم دو شب قبل که سخنرانی کرده بود، مطالب انحرافی صریحی گفته بود.) من با هیئت امنای مسجد صحبت کردم که مگر شما نمی‌خواستید در مسجد تعمیر و نقاشی داشته باشید، خب شروع کنید و ادامه این جلسه‌سخنرانی صلاح نیست و آن‌ها هم طبق گفته من عمل کردند. این آقای جلال گنجه‌ای با پیروزی انقلاب، به خارج از کشور فرار کرد و رسماً به منافقین پیوست و ظاهراً در فرانسه به سر می‌برد. منظور از نقل این خاطره، این بود که استاد شهید مطهری در این قبیل موارد، بیش از هر کس احساس مسئولیت می‌کرد. همانطور که در رد ماتریالیسم دیالکتیک در مقابل ملی‌گرا‌ها و سایر مکاتب الحادی و انحرافی کتاب می‌نوشت در مورد منافقین و التقاطیون نیز اینچنین حساس بود....»
به محمد خوئینی‌ها بگویید این تفاسیری که داری از قرآن می‌کنی، تفسیر‌های مارکسیستی است!
به شهادت اسناد، آیت‌الله مرتضی مطهری نخستین شخصیتی بود که نسبت به اقدامات فرقان واکنش نشان داد و به صراحت آن را تخطئه کرد. او بر این باور بود که انتشار افکاری از این دست، موریانه‌وار ریشه نهضت اسلامی را از درون می‌خورد و آن را از محتوای اصیل و واقعی خویش دور می‌سازد. او در دوره اوج‌گیری انقلاب و نیز تشدید تلاش‌های فرقان، در این باره به روشنگری دست زد. در اثر تاریخ تحولات جمهوری اسلامی ایران، جلد اول (۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا ۱۳ آبان ۱۳۵۸)، منتشره از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چنین می‌خوانیم:
«حساسیت شهید مطهری نسبت به تفاسیر انحرافی، منحصر به اکبر گودرزی نبود و اشخاصی مانند حجت‌الاسلام محمد موسوی خوئینی‌ها را نیز که قبل از پیروزی انقلاب تفاسیر چپ‌گرایانه و مارکسیستی از قرآن ارائه می‌کردند، در بر می‌گرفت. دکتر علی مطهری در این مورد می‌گوید: زمانی که رهبر انقلاب رئیس‌جمهور بودند، با ایشان ملاقاتی داشتم. ایشان نقل می‌کردند که یک‌بار آقای مطهری به من گفتند به محمد خوئینی‌ها بگویید این تفاسیری که داری از قرآن می‌کنی، همه خلاف و تفسیر‌های مارکسیستی است. به او پیغام بدهید که حتماً پیش من بیاید. من رفتم و پیغام را دادم. بعد از چند ماه آقای مطهری از من پرسید که پیغام را دادید؟ گفتم بله. گفت ولی ایشان که نیامد. همین نشان می‌دهد که این مسئله، ذهن شهید مطهری را سخت مشغول کرده بود... در نهایت شهید مطهری برای روشنگری در مورد تبعات ویرانگر تفاسیر مارکسیستی و التقاطی از قرآن، مقدمه‌ای بر کتاب علل گرایش به مادی‌گری با عنوان ماتریالیسم در ایران نوشت و ضمن اشاره به اشتباهات و نظریات منحرف کتب تفسیری گروه فرقان نوشت: ما نظر به اینکه در این نوشته‌ها آثار و علائم خاص و بی‌سوادی را فراوان می‌بینیم، ترجیح می‌دهیم که فعلاً ماتریالیسمی را که به‌صورت تفسیر آیات قرآن در این یکی دو سال اخیر تبلیغ می‌شود، ماتریالیسم اغفال‌شده بنامیم و اگر پس از این تذکرات باز هم راه انحرافی خود را تعقیب کردند، ناچاریم آن ماتریالیسم را ماتریالیسم منافق اعلام نماییم... چاپ این مطلب باعث شد تا گودرزی کینه شهید مطهری را به دل بگیرد و در حالی‌که خود با تفاسیر منحرفش جوانان را به انحراف کشانده بود، شهید مطهری را به بدعت‌گذاری در دین اسلام متهم کرده و تعابیر بسیار زشت و نامناسبی را در مورد ایشان به‌کار ببرد....»

«ویکتور تامست»، رابط سفارت امریکا با فرقان
همانگونه که اشارت رفت، در تحلیل هویت گروه موسوم به فرقان، گرایشات گوناگونی وجود دارد. عده‌ای آنان را جوانانی پرشور، آرمانخواه، اما فاقد تحلیل درست و غیر وابسته می‌خوانند. برخی دیگر از تحلیلگران نیز بر این باور بودند که این گروه آلت دست امریکا یا گروه‌هایی مانند سازمان موسوم به مجاهدین خلق بوده و منویات آن‌ها را به اجرا در می‌آورده است. زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین سیدهادی خسروشاهی که از گروه دوم قلمداد می‌شد، درباره این موضوع نوشته است:
«من در تحلیل‌ها و بررسی‌های سیاسی- تاریخی خود به این جمع‌بندی رسیده‌ام که بی‌تردید رهبری این فرقه علاوه بر عناصر و سازمان‌های ضدانقلاب داخلی با عناصر سیا و جاسوسان بیگانه هم ارتباط داشته و از آن‌ها برای اجرای توطئه‌های خائنانه خط می‌گرفته و حتی به آن‌ها وعده ترور هفتگی می‌داده است. در اینجا باید اشاره کنم که رابط سفارت با گروه فرقان، شخصی به‌نام ویکتور تامست بوده که هنگام اشغال سفارت و گروگانگیری، به وزارت خارجه ایران پناهنده شد و به‌رغم درخواست رسمی و کتبی دادستانی انقلاب اسلامی از وزارت خارجه برای بازجویی از وی در رابطه با ماجرای فرقان، سرپرست وقت وزارت خارجه ایران یعنی آقای صادق قطب‌زاده، از تحویل او به دادستانی خودداری نمود و او که عضو اصلی و فعال شبکه جاسوسی سیا در ایران و حلقه وصل سیا با فرقان بود، به کمک سفارت کانادا در ایران، به سلامتی به واشنگتن برگشت. این اسناد، هرگونه شک و تردیدی را در مورد رابطه رهبری فرقه فرقان با سفارت امریکا و سیا، منتفی می‌سازد....»

نظام نو تأسیس اسلامی، در تعقیب «تبار ترور»
فرقان به رغم آنکه وانمود می‌کرد یک نحله اعتقادی و فرهنگی است، بسیار زود پا به عرصه خشونت نهاد و دست به ترور زد. این کارکرد برای بسا تحلیلگران این باور را به وجود آورد که متشکل شدن این گروه، از اساس برای ترور رهبران انقلاب اسلامی در فرصتی مناسب بوده است. این کشتار‌های پی در پی در شرایطی آغاز شد که هنوز دستگاه‌های اطلاعاتی نظام اسلامی راه‌اندازی نشده بودند و طبعاً متلاشی کردن این گروه، دشوار می‌نمود. به همین دلیل عملیات دستگیری و برچیدن این جریان تروریستی ماه‌ها به درازا کشید. در مقالی بر تارنمای مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در این باره چنین می‌خوانیم:
«بعد از بروز اولین عملیات تروریستی توسط فرقان، اوضاع برای نظام تازه تأسیس بسیار سخت شده بود. به گفته محسن رضایی: همچنان نگران حادثه بودیم و نمی‌دانستیم چه کار باید بکنیم! یکی دو ماه از انقلاب نگذشته بود که این حوادث اتفاق افتاد. دولت موقت هم انسجام لازم را نداشت و نهاد‌های امنیتی هم در کشور شکل نگرفته بود... رضایی در ادامه، شرایط آن روز‌ها را اینگونه توصیف می‌کند: در حقیقت، گروه فرقان تعداد زیادی از افراد را نشانه گرفته بودند که شهید کنند و اگر فرصت پیدا می‌کردند، احتمالا ۱۰ - ۱۵ نفر دیگر از سران نظام را شهید می‌کردند، ما با چنین جریانی مواجه بودیم... او ادامه می‌دهد: ما با جریان ناشناخته‌ای مواجه بودیم که با اتکا به آیات قرآن و شعار‌های اعتقادی و ظاهر اسلامی، نزدیک‌ترین افراد به حضرت امام را مورد هدف قرار داده بود و در این شرایط، هنوز واحد اطلاعات سپاه راه نیفتاده بود. ما سه هفته بعد از اولین ترور‌ها اطلاعات سپاه را راه‌اندازی کردیم، یعنی عملیات فرقان زودتر از راه‌اندازی اطلاعات شروع شده بود... با اولین بروز جدی گروه فرقان و ترور شهید قرنی، نهاد‌های امنیتی تازه تأسیس جمهوری اسلامی، گروه‌هایی برای تحقیق و بررسی تشکیل دادند. با ترور استاد شهید مطهری، حساسیت‌ها برای شناسایی و دستگیری گروه فرقان افزایش یافت. بلافاصله پس از این ترور، آیت‌الله مهدوی کنی رئیس کمیته‌های انقلاب اسلامی، دستور تشکیل کمیته‌ای برای شناسایی عوامل ترور را داد. سه روز بعد نیز امام خمینی، به پیگیری امور پرونده اعضای فرقان تأکید کردند. عملیات شناسایی و تعقیب و گریز و مراقبت، به سرعت کلید خورد و اطلاعات سپاه، کلاه سبز‌های ارتش به فرماندهی شهید صیاد شیرازی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، کمیته‌های انقلاب و گروه‌ها و افراد مرتبط با روحانیت، کار خود را شروع کردند تا اینکه بالاخره در ۱۸ دی ۱۳۵۸، در یک شب ۱۵ خانه تیمی از فرقان کشف و شناسایی شد که خانه‌ای که اکبر گودرزی سردسته فرقان در آن مخفی بود، جزو آن‌ها بود. دستگیرشدگان به اوین منتقل شدند و سریعاً کار بازجویی آغاز شد. به گفته محسن رضایی، اکبر گودرزی در ۴۸ ساعت اول اعتراف کرد و اطلاعات زیادی داد. سپس در ۴ بهمن ۱۳۵۸، محاکمه اعضای فرقان شروع شد. چندی بعد با اعدام اکبر گودرزی سردسته فرقان در سوم خرداد ۱۳۵۹، طولی نکشید که گروهک فرقان متلاشی شد و چیزی از آن باقی نماند. همانطور که در بیانیه دادستانی کل انقلاب اسلامی آمده بود: گروه فرقان در طلوع آزادی و رهایی هم‌میهنان از دوران اختناق و خفقان رژیم فاسد گذشته، به دستور اربابان سرسپرده‌اش تلاش پیگیری را برای ایجاد محیط رعب و وحشت آغاز و در این راه، ناجوانمردانه دستش را به خون دانشمندان و عزیزانی آغشته کرد که البته این مسئله کوچک‌ترین خللی در اراده ملت به وجود نخواهد آورد....»

کارکرد بقایای فرقان، پس از متلاشی شدن گروه
بخش اعظم بضاعت عملی و تسلیحاتی گروه فرقان، با دستگیری رهبر و اعضای شاخص این جریان از بین رفت. با این همه عده‌ای از بقایای این طیف پس از اعدام سران آن همچنان به اقدامات خود تداوم بخشیدند و ترور‌های ناموفق و نیمه موفقی را به انجام رساندند. از جمله این سوء قصدها، ترور آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای در مسجد ابوذر تهران در ۶ تیر ۱۳۶۰ بود. این ترور توسط محمد متحدی و همدستانش صورت گرفت که پیش‌تر شهید آیت‌الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی را در تبریز ترور کرده بودند. کتاب «ترکیب التقاط و ترور» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی نشر یافته، از این رویداد روایتی به ترتیب پی آمده به دست داده است:
«پس از اعدام سران فرقان، محمد متحدی که از اصلی‌ترین عناصر فرقان بود، گروه کوچکی را که در تبریز شکل داده و ترور آیت‌الله قاضی طباطبایی توسط این گروه شکل گرفته بود، به تهران منتقل کرد و کوشید تا انتقام اعدام‌شدگان گروه فرقان را بگیرد. محمد متحدی با همکاری امیر مسعود تقی‌زاده که قاتل شهید آیت‌الله قاضی طباطبایی بود، نقشه ترور حجت‌الاسلام عبدالمجید معادیخواه، آیت‌الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، آیت‌الله ربانی شیرازی و آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای را طراحی و اجرا کردند که دو عملیات اول با ناکامی کامل مواجه شد و عملیات‌های بعدی با مجروح شدن آیت‌الله ربانی و آیت‌الله خامنه‌ای به اتمام رسید. امیر مسعود تقی‌زاده در اعترافاتش درباره نحوه ترور آیت‌الله خامنه‌ای در ۶ تیر ۱۳۶۰ در مسجد ابوذر می‌گوید: طرح استفاده از ضبط صوت برای عملیات، از قبل توسط مهدی [محمد متحدی]مطرح شده بود. چون او برای یک خبرنگار ژاپنی کار می‌کرد، از طریق او و چند بار برای مصاحبه مطبوعاتی پیش بهشتی هم می‌رفتند و معمولاً خبرنگارها، ضبط صوت را روی میز می‌گذاردند. این فکر، به نظر مهدی [محمد متحدی]رسیده بود. البته حسن به دلیل از یاد بردن هدف اصلی و حل شدن در کار خبرنگاری، با نظر مهدی از آنجا دست کشید، ولی این طرح مخصوصاً بعد از عدم موفقیت در کار‌های معادیخواه یا موسوی اردبیلی، خیلی فکر مهدی را مشغول کرده بود. طرحی را برای من کشیده بود که از روی آن، یکی را درست کنم و آن یک مکعب مستطیل بود که در آن چند سوراخ به نظر ۹ میلی‌متری با فواصل مساوی تعبیه شده بود و سپس بعد از تهیه آن که من به یک تراشکاری دادم و حتی وی مشکوک شده بود و اوستایش گفته بود که این برای اسلحه است و من با هزار مکافات و توجیه بالاخره گرفتم و مهدی بعد از چند روز کار روی آن چیزی درست کرده بود به قرار زیر که چهار تا فشنگ در سوراخ‌ها قرار می‌داد (در هر سوراخ یک عدد) و سپس یک صفحه را که چهار میخ به آن وصل کرده بود و توسط یک محور وسط این صفحه را به سمت مکعب مستطیل می‌کشید که اگر ضامن را کشیده و صفحه را به عقب برده و رها می‌کردیم، میخ‌ها روی فشنگ‌ها خورده و آن‌ها هم عمل می‌کردند. البته به نظر درست بود، ولی وقتی من و رضا در جاده سولیقون آن را هرچه امتحان کردیم، عمل نکرد. اولین دفعه با ماشین رفتیم، حسین هم بود که عمل نکرد. وقتی دفعه دوم که مهدی می‌گفت حتماً ضامنش را نکشیده‌اید، با رضا رفتیم باز هم نتیجه نداد. به این ترتیب مسئله مانده بود، تا اینکه مهدی طرحش را تغییر داده و این بار به جای چهار سوراخ، یک سوراخ گذاشته بود. قسمتی با قطر بزرگ و این همان طرحی بود که در ضبط [ترور آیت‌الله]خامنه‌ای استفاده شد. البته این را امتحان کرده بودم و خوب هم عمل کرده بود. البته غیر از من، مهدی خودش امتحان کرده بود و این دفعه در انتهای آن سوراخ که قطرش حدود یک سانتی‌متر بود، یک سوراخ که [..]منتهی می‌شد، آن سیم چاشنی برق از آنجا خارج می‌شد و مقداری باروت روی چاشنی ریخته و سپس تعدادی ساچمه بلبرینگ روی آن ریخته و با یک [..]دایره پلاستیکی و چسب روی آن‌ها گذاشته و ثابت می‌کردند....»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار