نوجوانی دورهای پر از افراط و تفریط به نظر میرسد که در آن همهچیز «بحرانی» است، اما این بحران برخلاف بحرانهایی که در داستانهای سینمایی میبینیم، بیش از آنکه در جهان بیرون باشد، در جهان درونی نوجوانان در جریان است. نوجوانان معمولی اغلب متزلزل، باری به هر جهت افسرده و بیفکر جلوه میکنند، آدمهایی که عمیقاً درگیر بحران هویتند، دست به کارهای احمقانه میزنند، کوچکترین چیزها را بهانهای برای دعواهای بیمنطق با پدر و مادر و دیگران میکنند از زمین و زمان متنفرند، همیشه سرشان درگوشی است و هیچ حرف حسابی در کلهشان نمیرود!
بحران نوجوانی ناشی از ابهامی پنداشته میشود که در اثر قرارگرفتن گزینههای بسیار پیش پای نوجوانان به وجود میآید. نوجوان ناگهان در موقعیتی قرار میگیرد که باید تصمیم بگیرد در آینده میخواهد چه جور آدمی بشود، چه ارزشهایی را برگزیند و چه شغلی را در پیش بگیرد. با این حال، خودمختاری و رشد شخصیتی لازم برای چنین تصمیمگیریهای بزرگی را ندارد. او در کشاکشی بین وابستگی و استقلال، همنوایی و شورش، اشتیاق و دلزدگی دستوپا میزند. رفتارهای عجیب و غریب نوجوانان نیز حاصل همین کشاکش و بلاتکلیفی است، واکنشی است به وضعیتی دشوار که راهحل روشنی ندارد. طی سده گذشته، بارها و بارها چنین تحلیلهایی برای معنادارکردن مدهای رفتاری نوجوانان به کار گرفته شده است.
فرد در دوره نوجوانی با سرعت زیادی صاحب توانایی تفکر انتزاعی میشود، مسائل و موضوعاتی که درگیرش میکند از دغدغههای فردی به مفاهیم اجتماعی و سیاسی یا تفکر کلی درباره زندگی و مرگ گسترش مییابد، اما نظام مدیریت احساسات و قوه قضاوت و داوری در مغز به همان سرعت رشد نمیکند، بنابراین فرد قضاوتهای صفر و یکی که مشخصه دوران کودکی هستند را با خود به عرصه انتزاعیات میبرد و در تصمیمگیریهای سیاسی یا اجتماعی هم به کار میگیرد، اما در ادامه با رشد بخشهای مختلف مغز قوای فکری به پیچیدگی و هماهنگی سطح بالاتری میرسند که نشانه تفکر بزرگسالانه به شمار میرود.
نمونههای متعدد دیگری از «معضلات دوره نوجوانی» را میتوان نام برد که رفتهرفته متوجه شدهایم بیش از آنکه معضلاتی ترسناک و لاینحل باشند، ویژگیهایی کارکردی در این دورهاند. حالوهوای افسرده بسیاری از نوجوانان ممکن است راهحل مغز برای کنترل ورودیهای بیش از حد و انگیختگی هیجانی بیشازحد باشد. آنچه «اختلال خواب نوجوانان» نامیده میشود، یعنی شب بیداری و عدم تمایل آنها برای بیدارشدن در ساعات اولیه صبح، در واقع ناشی از تغییر تنظیمات ساعت زیستی بدن برای تناسب بیشتر با مختصات رشد در آن دوره از عمر است.
نوجوانی را میتوان از چشماندازهای مختلفی نگریست؛ میتوان با عینک کلیشههای فرهنگی و سنتی دید و از تفاوتهای نسل جدید با نسلهای قبلتر به شگفت آمد و با خوشبینی یا بدبینی حکم داد که پایان دورهای از حیات اجتماعی فرا رسیده است یا میتوان به مسیر میانهروانه پژوهشهای آکادمیک روی آورد و تصمیمگیری درباره رفتارهای نوجوانان را به مثابه مرحلهای انتقالی و موقت دانست که ویژگیهای منحصر به فرد خود را دارد. پیشرفت دانش درباره نوجوانان بهشکل روزافزونی به ما نشان میدهد که نوجوانان هیولا نیستند چه در معنای مثبت قهرمانان پیشگام بشریت، چه در معنای منفی مفسدان و منحرفانی که آینده جامعه را به خطر خواهند انداخت. پیشداوریهای مثبت یا منفی فرهنگی درباره نوجوانی عموماً نه به سود نوجوانها عمل میکند، نه تحلیل جامعهشناختی واقعگرایانهای به دست میدهد. نوجوانی دورهای بحرانی است، اما این بحران قابل کنترل است و با شناخت و فراهمکردن فضایی امنتر میتواند با هزینههای کمتری پشت سر گذاشته شود. آخرالزمانیدیدن آن و سنگینترکردن بار ادبی و هیجانی آن احتمالاً بهترین انتخابی نیست که پیش روی ما قرار دارد.