کد خبر: 1133376
تاریخ انتشار: ۰۶ بهمن ۱۴۰۱ - ۰۲:۰۰
حسن فرامرزی
لشکر خواب، آخرین خاکریز‌ها را هم فتح می‌کند و چشمانم را کامل می‌بندد. ساعت ۱۱ شب است، دو ساعت قبل لشکری که گفتم خیاطی زبردست بود و در جاده پشت فرمان پلک‌هایم را به هم می‌دوخت، اما خدا، بخت و من دوخته‌ها را می‌شکافتیم. 
خواب، تن خسته‌ام را به دست مرمت‌گران شبانگاهی می‌سپارد و مرا با خود به دوردست‌ها می‌برد، جایی بی‌جا، جایی که هیچ تصویری از آنجا نیست، بعدتر‌ها رؤیا‌ها هم می‌آیند. 
چهار و پنجاه دقیقه صبح که بیدار می‌شوم مثل دریاچه‌ای آرام و شفاف به نظر می‌رسم، مثل پادشاهی که حرص کشورگشایی ولو موقت در او فروکش کرده باشد. 
طولی نمی‌کشد که دریافت‌های روشن صبحگاهی با اولین پالس‌های جسم گرسنه درهم می‌آمیزد. به طرز عجیبی گرسنه‌ام و همزمان تصویر سنگکی تازه و داغ مثل قبله و قطب‌نمایی بی‌جانشین جلوی چشمم جان گرفته است. 
برای گرفتن سنگک باید به پردیس بروم و کلی تونل و دوربرگردان بازی کنم، تقریباً نصف خط استوا را دور بزنم. می‌ارزد؟ با تنم وارد مذاکره می‌شوم، مذاکرات زودتر از آنچه گمان می‌کنم، نتیجه می‌دهد و به نان سرد سوپری راضی‌اش می‌کنم. 
جلوی سوپری، سگی در خود جمع شده است. در این هوای سرد چنان خونسرد، ساکن و راضی در خود نشسته که مرا یاد عبارت شمس تبریزی می‌اندازد: «چون خود را به دست آوردی، خوش می‌رو! اگر کسی دیگر را یابی، دست به گردن او درآور و اگر کسی دیگر نیابی، دست به گردن خویشتن در آور.»
سگ را نگاه می‌کنم، چنان خود را به دست آورده و مثل یک حجم گیرا، خود را بغل کرده که منتظر دست نوازشگری نماند. او گرما را از جمع‌شدن در خود می‌گیرد، به خاطر همین است که چشم‌هایش آشیانه خواهش و تمنا نیست. 
به اینجا که رسیدیم بگذار کلاهم را خوب قاضی کنم. آیا همه خسارت‌هایی که من در زندگی دیده‌ام از این ناحیه نبوده که هنوز در خود گِرد ننشسته‌ام و خود را به دست نیاورده‌ام؟ آیا همه خسارت‌های من از پاشیدگی و پراکندگی من برنمی‌خیزد؟ پراکندگی و پاشیدگی منتظر نشستن برای دست نوازشگری که قرار است کجا و کی آن یخ‌زدگی درونی مرا درمان کند. 
آن سگ که ما او را به راحتی ولگرد می‌خوانیم-، اما او احتمالاً خود را ولگرد نمی‌داند- چرا در این سرما یخ نمی‌زند؟ چون منتظر دست نوازشگر ننشسته است، به خاطر همین سرما را دوام می‌آورد. 
می‌خواهم تصویر او را به یادگار داشته باشم، اما تلفن همراهم کنارم نیست. از او می‌گذرم و راه خانه را در پیش می‌گیرم، اما او از خود نگذشته است.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار