کد خبر: 1115135
تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۰
گفت‌و‌گوی «جوان» با برادر شهید پاسدار علی بیک‌وارازی از شهدای جمعه خونین زاهدان
چند روز بعد از شهادت علی بیک‌وارازی با برادرش تماس گرفتم، حال روحی خوبی نداشت برای همین کمی از ما فرصت خواست و نهایتاً مصاحبه‌مان با او انجام شد. برایش سخت بود. دلتنگی‌های برادرانه شروع شده بود.
صغری خیل‌فرهنگ

چند روز بعد از شهادت علی بیک‌وارازی با برادرش تماس گرفتم، حال روحی خوبی نداشت برای همین کمی از ما فرصت خواست و نهایتاً مصاحبه‌مان با او انجام شد. برایش سخت بود. دلتنگی‌های برادرانه شروع شده بود. شاید جهاد برای او و بازماندگان شهدا تحمل همین دوری و دلتنگی‌ها باشد. با محسن بیک‌وارازی برادر شهید همکلام شدیم تا از جمعه خونین زاهدان و سیره زندگی برادرش شهید علی بیک‌وارازی از پاسداران تیپ ۱۱۰ سلمان فارسی برای‌مان روایت کند.

شهادتش در باورم نیست
محسن بیک‌وارازی برادر بزرگ‌تر شهید علی بیک‌وارازی و اهل زاهدان است. او می‌گوید: «بعد از فوت پدر و مادرم سرپرستی پنج خواهر و پنج برادرم را به عهده گرفتم و آن‌ها را به سر خانه و زندگی‌شان فرستادم. خودشان هم خیلی همیت و غیرت داشتند. همین چند ماه پیش داغدار برادرم بودیم که به خاطر نارسایی کلیه‌ها به رحمت خدا رفت که حالا علی هم شهید شد. او انسان محترمی بود. علی نسبت به خانواده و دوستان مهربان بود. خادمی اهل بیت (ع) بزرگ‌ترین افتخار زندگی او است. برادرم ۴۰ سال است در هیئت مهدوی استان سیستان‌و‌بلوچستان حضور فعال داشت. علم‌کش مسجد و هیئت بود. شایستگی‌هایش زیاد بود. به کمک مردم می‌رفت و دست همه را می‌گرفت. تا روزی که شهید شد، نه خستگی کار را می‌فهمید و نه کسی را اذیت می‌کرد. خیلی مظلوم بود. من هنوز هم شهادتش را باور نکرده‌ام.»
اسباب‌بازی‌های دوران کودکی
او در ادامه می‌گوید: «برادرم متولد ۱۳۶۴ بود و ۳۸ سال داشت. ایشان متأهل و دو فرزند دارد، یک دخترشان کلاس هفتم و دخترکوچکش سوم دبستان است. علی پاسدار تیپ ۱۱۰ سلمان فارسی بود. علاقه زیادی به خدمت در استان داشت. از دوران کودکی علاقه زیادی به لباس نظامی داشت. خوب به یاد دارم که خواهرم که در خیاطی کار می‌کرد، برای علی لباس نظامی دوخت، حتی برادر دیگرم برای او یک اسلحه کوچک چوبی درست کرد و همه این‌ها شد اسباب‌بازی‌های دوران کودکی علی.»
لباس مقدس سپاه
واگویه‌های برادر شهید به روزی می‌رسد که برادرش با افتخار لباس سپاه را به تن کرد: «برادرم خیلی زود وارد بسیج شد. حدود ۲۰ سال در بسیج فعالیت کرد. کمی بعد و پس از گذراندن دوره‌ها و مراحل مختلف علی با عشق لباس مقدس سپاه را پوشید. علی بسیار مطیع امر رهبری بود. خالصانه خدمت می‌کرد. در طول یک ماه ۲۵ روز در مرز حضور داشت. ما زیاد او را نمی‌دیدیم. از آن پنج روزی که به خانه می‌آمد، سهم من از دیدار و همکلامی با او نیم ساعت بود. در ایام اربعین او دو‌سه شب برای علم‌کشی مسجد خودش را می‌رساند، اما امسال توفیق داشت که ۱۰ روز اول محرم را در هیئت حضور داشته باشد. تا زمان شهادتش ندیدم و نشنیدم که از شرایط کاری‌اش بگوید. هیچ وقت از وضعیت خدمتش و شرایط منطقه صحبتی نمی‌کرد. من ۱۰ سالی از او بزرگ‌تر بودم. یک بار نشد پیش من به حساب درددلی و بزرگ‌تری بخواهد گلایه‌ای کند یا از سختی کارش بگوید، حتی در مورد شهادت هم با من صحبتی نمی‌کرد. عشق او به امام حسین (ع) و امام زمان (عج) و رهبر باعث شده بود لب به شکوه باز نکند.»
التماس دعای شهادت
برادر شهید در ادامه می‌گوید: «علی قبل از شهادت به قم، جمکران و مشهد رفت و وقتی بازگشت شهادت قسمتش شد. دو مرحله هم پیاده‌روی اربعین نصیبش شد. ایشان ارادت زیادی به شهدا داشت. لپ‌تاپش را که نگاه می‌کردم، پر بود از تصاویر شهدا. تمام عکس‌های رفقای شهیدش را جمع‌آوری کرده بود. همیشه از همسر و بچه‌هایش التماس دعای شهادت داشت. همسرش به علی گفته بود: بچه‌ها کوچک هستند، اما برادرم در پاسخ همسرش از امام حسین (ع) یاد کرده و گفته بود: «به یاد امام حسین (ع) باشید، ایشان همه زندگی‌اش را، همه فرزندان و برادرانش را و بهترین اصحابش را در راه اسلام داد. خدا هست، پس بعد از شهادت من نگرانی نداشته باشید. او شهادتش را باور داشت. ان‌شا‌ءالله که شفیع ما هم باشد.»
تک‌تیر‌انداز
برادرانه‌های محسن بیک‌وارازی به نحوه شهادت برادرش می‌رسد، به جایی که دیگر روایت کردن از آن لحظات سخت‌ترین کار دنیا می‌شود، اما هر طور که است رسالتش را به پایان می‌رساند و می‌گوید: «روز جمعه بود. خانه بودم که خبر دادند، زاهدان درگیری شده است. گویا بعد از شروع ناآرامی به علی پیام داده بودند درگیری شده است. او و همرزمانش هم خودشان را به محل مورد نظر می‌رسانند، اما تک‌تیرانداز از خدا بی‌خبر از بالای دو طبقه قلب او را نشانه گرفته و وی را به شهادت رسانده بود. به سه نفر از همکارانش هم که پشت سر ایشان بودند، ترکش اصابت کرده بود. آن‌ها بعد از دور روز بستری در بیمارستان ترخیص شدند. الحمدلله مراسم تشییع و تدفین شهدای جمعه خونین زاهدان با شکوه خاصی برگزار شد. بچه‌های سپاه سلمان و همرزمان شهید برایش سنگ تمام گذاشتند.»
فدای حسین (ع)
این برادر شهید در پایان به حوادث سیستان اشاره می‌کند و می‌گوید: شهدا جان‌شان را برای مردم و نظام دادند تا ناامنی نباشد. در ناامنی و آشوب‌هایی که معاندان نظام ایجاد می‌کنند، مردم دچار دشواری می‌شوند و شرایط زندگی برای‌شان سخت می‌شود. برادرم به شهادت رسید، اما من راه او را ادامه می‌دهم. تا آنجا که نیاز باشد با خونم در خدمت نظام و رهبری هستم. ما تابع ولایت هستیم و برادرم فدای امام حسین (ع) و اهل بیت (ع) شد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار