ابرکوه در ایام محرم یکپارچه حسینی میشود. اینجا ابرکوه یزد است؛ شهری که با خشت خام بنا شده؛ شهری کویری با میراث تاریخی فراوان؛ سرو ۴۵۰۰ ساله، مسجد جامع، گنبد عالی و... شهری که وقتی کوچه پس کوچههای خشت و گِلیاش را طی میکنی، وقتی بوی اسفند و کـُندرش را استشمام میکنی، وقتی صداقت و شعف دل را در چهره مردمانش میبینی، وقتی زمزمه روضهخوان و مصیبتخوانهایش را میشنوی، بیاختیار اشک در چشمانت مینشیند و دلت هوای گریه و سبکی میکند. پیشینه آیینهای عزاداری در این گوشه از دیار دارالعباده، حال و هوای دیگری دارد.
محله درب قلعه و اولین هیئتها
اهالی کهنسال ابرکوه میگویند: بیش از یک قرن پیش مردم بدون ادواتی که در حال حاضر میبینیم با زدن چوب به هم و با نوحهخوانی، عزاداری میکردند. اولین هیئتها، مربوط به محله «درب قلعه» است و بعد از آن افرادی برای یادآوری برخی اتفاقات روز عاشورا نمادسازی میکنند. مثلاً نمادی، چون گهواره حضرت علیاصغر (ع)، نعش، سقاخانه، حجله گاه و... که اطراف آن حدود ۲۰ یا ۳۰ نفر هستند که نوحه مربوط به آن را میخوانند. آخر این جماعت نیز عَماری به حرکت در میآمد.
عماری را به حضرت فاطمه (س) نسبت میدهند
راجع به پیشینه عماری باید گفت وقتی یکی از مردم عرب فوت میکرده، جنازه را روی چیزی شبیه برانکارد میگذاشتند و تشییع میکردند. روایت است در زمان حضرت فاطمه (س) یکی از زنها فوت کرده و بدین شکل او را تشییع میکنند. حضرت با دیدن این صحنه میفرمایند به خاطر اینکه هنگام تشییع جنازه، حجم بدن متوفی مشخص است، من خوش ندارم که بعد از مرگم اینگونه بدنم را تشییع کنند. یکی از زنها به حضرت میگوید در قبیله من با نی و لیفه خرما پوششی میسازند که متوفی را هنگام تشییع درون آن میگذارند و تشییع میکنند. حضرت با شنیدن این داستان متبسم شده و میفرمایند خوش دارم به نحوی که گفتی تشییع شوم. به این صورت است که عماری را به حضرت فاطمه (س) نسبت میدهند. هر چند حضرت فاطمه (س) در تاریکی شب و مخفیانه دفن شدند و کسی از نحوه تشییع پیکر مطهر ایشان با خبر نیست. به هر حال احترام زیادی برای عماری قائلند. عماری در آخر هیئت به حرکت در میآید و پشت آن یک گروه از افراد مسن و سالخورده و همچنین بزرگان شهر قرار دارند که سر و پای خود را برهنه میکنند و مقداری کاه و گـِل به سر میمالند و نوحهای میخوانند. عماری تداعیکننده آن است که روز عاشورا کسی پیکر پاک امام حسین (ع) را تشییع نکرده و حال ما این کار را انجام میدهیم.
سرها به احترام سیدالشهدا (ع) برهنه میشدند
نکته جالب اینجاست که مردها در طول سال فقط یک بار دستار، عمامه یا کلاه خود را از سر بر میداشتند و آن هم روز عاشورا به احترام شهادت حضرت اباعبداللهالحسین (ع) بود. نکته جالب اینکه، سرهای درون کلاه آفتاب نخورده و سفید است ولی صورتها همه از تابش آفتاب سیاه شده، وقتی پوششهای سر را بر میداشتند صحنهای عجیب به چشم میخورد که با اندوه و غم از شهادت امام (ع) عجین میشد و این بیشتر انسان را تحت تأثیر قرار میداد. هر کس این جماعت و صحنه را میدید منقلب میشد و بیاختیار گریه میکرد. روحانیون عمامههای خود را از سر باز میکردند و به دور گردن و کمرشان میبستند و به قول معروف دستار در گردن میآویختند و دستهای خود را از عبا بیرون میآوردند و این نشانه اندوه و پریشانی برای شهادت امام حسین (ع) بود. در حال حاضر جای عماری تغییر کرده و آن را پیشاپیش هیئت به حرکت در میآورند. پشت سر جماعت عماری، کاروان شتر بود که در کجاوه و محمل آن چند نفر کودک و مردی با پوشش سبز که یادآور حضرت سجاد (ع) باشد مینشست و نوحه مربوط به خود را میخواند. به کجاوهها هم برخی ظروف مثل دیگ، کماجدان و... آویزان میکردند و زنجیر به دست و پای کودکان و آن شخص میبستند.
شبزندهداری و عزاداری تا صبح عاشورا
رسم بر این بود در مسجد شروع به نوحهخوانی میکردند و سینه میزدند تا خود صبح عاشورا. نوحهای هم داشتند با عنوان «نوحه استراحتی» نوحهای که وقتی خسته میشدند آن را میخواندند تا اینکه انرژی خود را کامل از دست ندهند. همه اینها به خاطر این بود که عزاداری و کارهایشان بر اساس قانون و نظم بود. هنگام اذان صبح همانطور که سینه میزدند و اشعاری را زمزمه میکردند به طرف جوی آب در نزدیکی محله حرکت میکردند و با آب جوی وضو میگرفتند و دوباره زمزمه کنان و بر سر زنان به سوی مسجد بر میگشتند.