ساسان ناطق نویسندگی را از دهه ۷۰ شروع و در حوزه داستان کتابهای «وقتی جنگ تمام شود»، «در آفریقا همهچیز سیاه است»، رمان نوجوان «قوش» و در عرصه خاطرهنگاری کتابهایی مانند «نامهرسان»، «عکس سه نفره»، «سیزده... پنجاه و هفت»، «فرماندهان نبرد»، «آسمان مال من بود» را منتشر کرده است. به تازگی نیز رمان «اعترافات کاتب کشتهشده» از او در ۲۳۴ صفحه و هفت فصل از سوی انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. وقتی از داستان دینی سخن میگوییم، دو امر «داستان» و «دین» را توأمان پیش چشم میآوریم، آیا «اعترافات کاتب کشتهشده» توانسته است داستان خودش را بگوید و به تاریخ نیز وفادار بماند؟ همچنین از آنجا که به طور طبیعی داستان بر بنیاد «روایت داستانی» استوار است، چرا رمان اخیر ساسان ناطق اینقدر بر روایتگری و کتابت تأکید کرده است؟ میکوشم در این یادداشت به این دو پرسش بیشتر بیندیشم.
روایت چیست و روایت داستانی کدام است؟
به هر کجا که رو میکنیم با گونههایی از روایت (Narration) روبهرو میشویم. هر صبح که از خواب برمیخیزیم، روایتی در ما شکل گرفته است: خواب؛ خوابی پر از حادثه و نقل. سر میز صبحانه که مینشینیم و سر صحبت را با دیگران باز میکنیم یا مشغول ورقزدن روزنامه میشویم، روایت جان میگیرد. گفتگوهای ما، پیامکها، تماشای تلویزیون، پیامهای بازرگانی، بخشهای مختلف خبری، سینما، تئاتر، گوشسپردن به مشاجرههای رانندهها هنگام ترافیک، گزارشهای خبری روزنامهها، کتابهای تاریخی، رمانها، فیلمها، پانتومیمها، شایعات و جلسات روانکاوانه، روایت همه جا هست و به قول رولان بارت، مثل زندگی در جریان است. (۱)
روایت نقل زنجیرهای از رخدادهاست که در زمان و مکانی معلوم اتفاق افتاده باشد. بدیهی است هر نقلی، ناقل (راوی)ای نیز دارد. هرگاه چند رخداد توسط یک راوی نقل شد، روایت شکل گرفته است و میتوان آن را از منظر روایتشناسی مورد بررسی قرار داد. بدون حضور هر کدام از این عناصر (چند رخداد، راوی، نقل، زمان و مکان) روایتی اتفاق نمیافتد.
تزوتان تودوروف میگوید: «نمیتوانم در یک رمان شایسته نام بردن، قطعه توصیفیای را درک کنم که فاقد هدفی روایی باشد.» (۲) حضور روایت در زندگی بشر، به تبع خود حضور داستان را نیز به دنبال دارد. نظریهپردازان ادبیات داستانی، پیشینه آن را به قدیمترین زمانها رساندهاند. شیفتگی آدمی به گفتن و شنیدن داستان، علقهای ریشهدار است، به طوری که ادوارد مورگان فورستر از نظریهپردازان مهم پیرنگ داستانی (Plot) در قرن بیستم، قدمت داستانگویی را به عصر ماموتها میرساند؛ آن زمان که خسته از شکار، پای آتش مینشسته و دل به داستان آن روز خود میدادهاند، کسی (فرستنده) نقل وقایع روزانه (پیام) میکرده و دیگران (گیرنده) نیز گوش فرا میدادهاند. (۳) روایت داستانی در کتب مقدس ادیان نیز حضوری پررنگ دارد و ارزش آن نزد عام و خاص شناخته شده است. گریکوری کوری میگوید: «با داستان است که از لحظه اکنون رها میشویم، حتی اگر آن داستان، بازگویی کسالتبار سفر دیروز باشد. داستانها، تجربه فردی را به دانش همگانی تبدیل میکنند، آنچه را احتمالاً رخ داده، آنچه را احتمالاً رخ نداده و آنچه را به آن امید میورزیم یا از آن میهراسیم، وضوح میبخشند.» (۴)
به راستی حیات بدون داستان، قابل تصور نیست، آیا میتوان جهانی بدون رؤیا، سخن و اندیشه در نظر گرفت؟ این داستان است که چونان بافت و زمینه (Context)ای بینظمیهای جهان را به هم پیوند میدهد. وقتی کسی داستان زندگی خود را برای دیگری بیان میکند، میکوشد سهم خود را از زندگی بجوید، به چنگ آورد و ارتباطش را با دیگران، طبیعت، خود و در نهایت خالق جهان تبیین کند. اوست که ما را به زندگی بیقید و شرط در هستی برساخته خود دعوت میکند و ما در تجربه او سهیم میشویم. داستان و البته روایت داستانی، مسئلهای است که آگاهی از ابعاد آن ما را به بهرهمندی از ظرفیتهای آن رهنمون میسازد. شلومیت ریمونکنان، مراد از روایت داستانی را «روایتگری زنجیرهای از رخدادهای داستانی» (۵) میداند و به ابعاد دقیق آن میپردازد و آن را از روایت در دیگر رسانهها متمایز میکند. (۶) بله، روایت مهم است و روایت داستانی امری جذاب.
انواع داستان دینی
یکی از انواع روایتهای داستانی، «داستان دینی» است که ارادهاش معطوف به دین و عوالم مادی و غیرمادی برآمده از آن است. میشود داستان دینی را به دو دسته اصلی تقسیم کرد که هر کدام میتواند زیرمجموعههایی نیز داشته باشد:
الف. داستانهایی که بر اساس روایتهای تاریخی نوشته میشود که شخصیتهای مهم دینی و ماجراهای آن دارای استناد تاریخی هستند. از نمونههای موفق آن میتوان به «آخرین وسوسه مسیح» اثر نیکوس کازانتزاکیس، بخشهایی از «مرشد و مارگریتا» از میخائیل بولگاکف، «شماس شامی» و «سه کاهن» نوشته مجید قیصری و «اعترافات غلامان» اثر حمیدرضا شاهآبادی اشاره کرد.
ب. داستانهایی که شخصیتهای آن در شمول اولیای مذهبی نیستند، اما تجربههای جدی دینی از سر میگذرانند. «مسیح بازمصلوب» از نیکوس کازانتزاکیس، بیشتر داستانهای مجموعه «دلاویزتر از سبز» نوشته علی مؤذنی، «روی ماه خداوند را ببوس» اثر مصطفی مستور و «تشریف» از علیاصغر عزتیپاک از این شمارند.
نویسندگان دستهدوم محدودیتهای کمتری نسبت به دسته اول دارند، چراکه در بستری از داستان حرکت میکنند و الزام چندانی به رعایت ماجراهای تاریخی ندارند. دسته نخست، اما باید ضمن ارائه روایتی صحیح از تاریخ، قصهگویی هم بکنند تا داستان شکل بگیرد. «اعترافات کاتب کشتهشده» در دسته اول قرار میگیرد. قصه این رمان در ظهر عاشورا در کربلا رخ میدهد. شبانی برای دریافت پول گوسفندان خریداریشده توسط سپاهیان عبیداللهبن زیاد به لشکر آنان میآید و پا به خیمه کاتبان میگذارد که در پی ثبت و ضبط وقایع جنگ برای امرای خود هستند. وقتی شبان به کربلا میرسد، ساعاتی از جنگ سپاهیان عبیدالله با یاران امام حسین (ع) گذشته است، او همنشین پنج نفر در آن خیمه میشود: برادرزادهابنملجم (پسرکی بازیگوش و فرصتطلب)، علیبنقرظه (جنگجویی که از نافعبنهلال زخم برداشته)، نعمان (جوانی که عبیدالله او را فریب داده و شمشیری تقلبی و زنگزده را به عنوان شمشیر خلیفهسوم در اختیارش گذاشته تا انتقام خلیفه شهید را از نوهرسول خدا (ص) در کربلا بگیرد؛ کاری که با چند نفر دیگر نیز کرده است)، پیشکار کاتبان (پیرمردی حقطلب و از ارادتمندان خاندان پیامبر (ص)) و کاتب (از شاگردان کاتب اعظم دارالحکمه معاویه و یزید). شبان که خود فرزند کاتب اعظم است و رازش را با زندگی مخفیانه پنهان کرده، همراه ساکنان آن خیمه به تماشای جنگ مشغول میشود. مراوده شبان و آن پنج نفر روایت اصلی رمان را تشکیل میدهد.
ساسان ناطق کوشیده است روایتی مستدل و داستانی از ساعات پایانی واقعهکربلا با همهپیشزمینههای آن از تاریخ صدر اسلام ارائه کند. خواننده با فلاشبکهای صورتگرفته در این رمان با شخصیتهای مختلف تاریخ صدر اسلام و ماجراهایشان همراه میشود تا روز مصاف عاشورا را بهتر درک کند. نکته مهمی که نویسنده رعایت کرده قصهگویی در عین وفاداری به تاریخ است؛ کاری که نویسندگان دستهاول میکنند؛ رخداد تاریخی را بدون تغییر میآورند و قصهخود را پیرامون آن بسط میدهند. روایت صرف تاریخ هیچگاه به ادبیات داستانی ختم نمیشود چراکه اساسش بر تاریخ است نه تخیل و برساختگی، اما میشود آن را بدون دخل و تصرف در گوشههایی از متن روایت کرد و قصهای مفصل در اطراف آن ساخت، به گونهای که بخش خلاقه متن بر قسمت تاریخی آن محیط میشود. این شگردی است که بیشتر دسته اولیها از آن بهره میبرند.
چرا این رمان مهم است؟
روایت نویسنده «اعترافات کاتب کشتهشده» از یک واقعه مهم و مشهور دینی که قاطبه شیعیان و مسلمانان از جزئیات آن مطلعند، چه مزیتی میتواند داشته باشد؟ مشاهده دوباره آن چه سودی برای مخاطب دارد؟ معتقدم ساسان ناطق توانسته است از روایت تاریخی گذر کرده و روایتی داستانی بنویسد؛ رمانی دینی با سویههای شخصیشده. او روایتی مهم از عاشورا را پیش روی ما گذاشته است که بر اهمیت روایت و روایت داستانی تأکید دارد.
شبان فرزند کاتب اعظم دربار معاویه و یزید است که علیه فراموشی و برای جلوگیری از تحریف تاریخ به ثبت پنهانی رخدادهای واقعی در کتاب شخصی خود میپردازد، اسرارش هویدا میشود و ناچار از دارالحکومه میگریزد.
پیشکار گفت: «از کاتبان شنیدهام کاتب اعظم دارالحکومه به یکباره آب شده و در زمین فرو رفته است. سه سال از آن روز گذشته و هیچکس تا امروز رد و نشانی از او پیدا نکرده است! چند روز بعد از گم شدن او، پیشکار کاتبان دارالحکومه شدهام و بارها شنیدهام از او به نیکی یاد میکنند و او را استاد خود میدانند.» (اعترافات کاتب کشتهشده، ص ۱۰۲)
بعدها جاسوسان یزید برای از بینبردن نوشتههای کاتب اعظم، او را بیرون از مکه مییابند و به قتل میرسانند، اما در خورجینش جز کمی نان، خرما و مشک آب چیزی پیدا نمیکنند که باعث عصبانیت شدید یزید میشود. دستنوشتههای کاتب اعظم به دست فرزند و همسر او حفظ میشود، آنها نیز آن را پنهان میکنند و در گمنامی به زندگی خود ادامه میدهند. کاتب حقجو جان خود را در نگهداشت واقعیت از دست میدهد، چراکه میداند «تاریخ را حاکمان به دلخواه مینویسند» (همان، ص ۷۲). ترس دستگاههای جور از واقعیت به حدی است که به شدت کاتبان خود را تحت نظر دارند تا آنی را بنویسند که آنان میپسندند، تحریف تاریخ، عمدی است که مدام مرتکب میشوند.
«از کاتبان دارالحکومه شنیده است معاویه دستور داده چیزی از نامه مروان ننویسند و احدی از آن سخن نگوید.» (همان، ص ۱۰۳) / «شبان که جابهجا نوشتههای پدرش را به یاد میآورد، گفت: پدرم نوشته معاویه میکوشید نام علی را از تاریخ پاک کند.» (همان، ص ۱۴۱) / «معاویه گفته است از پا نمینشیند تا نام محمد را هم دفن کند.» (همان، ص ۱۴۵)
حقجویان میدانند که مردم فراموشکارند و اگر اجازه دهند تاریخ قلب شود، مصیبتها دوباره تکرار خواهد شد.
«زمانه بدی شده و مردم فراموشکار برای کشتن کسی نیزه و شمشیر صیقل دادهاند که در روزگاری سخت دعایی نیکو در حقشان کرده است!» (همان، صص ۷۴-۷۳) / «دریافتم تاریخ مظلوم است و مظلومتر از آن، مردمانی هستند که نمیدانند گذشتهشان دروغی است که زمامداران برای آنها تعریف کردهاند، نه آن چیزی که اتفاق افتاده است. مردمی که تاریخ ندانند، آن را به بدترین وضع ممکن تکرار میکنند و مصیبت میآفرینند.» (همان، ص ۱۲۴)
عاشورا در دهم محرم سال ۶۱ هجریقمری در دشت کربلا واقع شد و پس از آن حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) با هوشیاری از قدرت روایت، به روایتگری از آن واقعه پرداختند و نگذاشتند تا راویان و کاتبان دروغین کاری از پیش ببرند و ما اکنون در آستانه محرم سال ۱۴۴۳ هجریقمری به روایتی تاریخی و صحیح از آن دسترسی داریم. از همین رو است که روایت و روایتگری در واقعه عاشورا از جایگاهی حیاتی برخوردار است. نویسنده رمان «اعترافات کاتب کشتهشده» با درک این مهم، از جنگ راویان و کاتبان سخن گفته است؛ جایی که کاتبان راستین جان دادند تا واقعیت حفظ شود و جان به در بردند تا واقعیت را برای بسیاری روایت کنند.
«وقتی پا در رکاب گذاشت و خود را بالا کشید، پیشکار پیر گفت: شتاب کن، دور شو و هر چه را دیدی، مثل پدرت موبهمو بنویس. از تپه که سرازیر شد، با خود گفت پیشکار راست میگوید، باید همه چیز را در کتاب پدرم بنویسم، باید بنویسم مدعیان دروغین دین، مردی را به بهانه خروج از دین کشتند که خود عین دین بود.» (ص ۲۳۴)
پی نوشتها:
۱- بارت، رولان، درآمدی بر تحلیل ساختاری روایتها، ترجمه: محمد راغب، تهران، فرهنگ صبا، چاپ اول، ۱۳۸۷، ص ۲۷.
۲- تودوروف، تزوتان، بوطیقای ساختارگرا، ترجمه: محمد نبوی، تهران، آگاه، چاپ اول، ۱۳۷۹، ص ۲۴.
۳- فورستر، ادوارد مورگان، جنبههای رمان، ترجمه: ابراهیم یونسی، تهران، نگاه، چاپ پنجم، ۱۳۸۴، صص ۴۱-۴۰.
۴- کوری، گریگوری، روایتها و راویها، ترجمه: محمد شهبا، تهران، مینوی خرد، چاپ اول، ۱۳۹۱، ص ۷.
۵- همان، ص ۱۰.
۶- ریمون- کنان، شلومیت، روایت داستانی: بوطیقای معاصر، ترجمه: ابوالفضل حری، تهران، نیلوفر، چاپ اول، ۱۳۸۷، صص ۱۱- ۱۰.